این روزها بزرگترها را که میبینم دور هم جمع میشوند مدام از وضع مملکت میگن و یه جمله مشترک توی همه دیالوگهاست: "شاه خدا بیامرز"
انکار نکنید که اگر بله ایران گلستان میشود!
حرف من این نیست که وضع فاجعهست یا دولت و حکومت نابلد یا اصلا زبانم لال پهلوی ها اهل تر بودند!
نه
حرفم اینه ببینید همین بزرگترهایی که حرفشون رو زدم همون کسایی هستند که توی روزگار جوونی راهپیمایی و تظاهرات کردن و شاه رو انداختن بیرون و پای انقلاب رو امضا کردن، به وقتش هم برای دفاع از خاک ایران حاضر شدن و چه ها که نکردن.
اما حالا با دست خودشون آتیش میزنن به خودشون، با حرف خودشون میزنن توی سر همه ارزشهایی که براش جنگیدن؛ بعضی وقتا از خودم میپرسم ما کی هستیم و توی چه دوره ای زندگی میکنیم؟
واقعا چرا ما با خودمون این جوری میکنیم ؟
یاد دیالوگی از فیلم یتیم خانه ایران میفتم، جایی که حسام از خبرنگار انگلیسی میپرسه به نظرت چرا مردای سیاسی ما نمیتونن این آشفته بازار رو درست کنن؟ اونم خیلی رک میگه "لیاقت ندارید!"
آره انگار جدی جدی لیاقت نداریم، ما پشت سر لیدرمون حرف زیاد میزنیم؛ بعضی هامون به به و چه چه میکنیم، بنر چاپ میکنیم و حرفها و جملاتشو با آب طلا اگر ننویسیم حتما بالای همه نامههای اداریمون چاپش میکنیم اما موقع کار و عمل که میشه؛ هه هه زارت!
ما احمق ترین مردم دنیاییم، شاید هم بیشعور ترین؛ بدتون نیاد ولی وقتی میبینم مردم چشم بادومی چین با پشتیبانی از حرفهای رهبر عالی مقام شون که اصلا قابل مقایسه با رهبر ما نیست به چنین مقام و پیشرفتی رسیدن مُخم بدجوری سوت میکشه.
کاش میشد یه انقلاب دیگه میکردیم، انقلابی باشکوه تر از قبلی،
این بار نه برای تغییر حکومت، برای تغییر خودمون
این بار مرگ بر خود قبلیمون میدادیم و زنده باد به خود جدیدمون
خودی که قراره همه وجودشو برای رسیدن به اهداف رهبرش که ایثار کنه
خودی که قرار نیست مدام فقط غر بزنه به مشکلات و ازشون جوک بسازه
همه یک صدا باشیم پشت رهبرمون،
یک رنگ نباشیم که یک رنگی رنگ ریاست
یک دل باشیم
برای ساختن دوباره ایران