خیلی وقت بود که میخواستم از تجربه فریلنسریم بنویسم، تجربهای که اینقدر به تلخی کشیده شد که من رو وادی کارمندی انداخت.
روزهای آخر خدمت سربازیم بود و دغدغه درآمد مدام روی اعصابم رژه میرفت. دومین دوره آزمون استخدامی شرکتهای خصوصی هم تازه شروع شده بود و من چندجایی برای مصاحبه رفته بودم و چون هیچ کدوم هنوز تماسی با من نگرفته بودن به این نتیجه رسیدم که شانس خودمو توی این آزمون امتحان کنم.
وقتی ثبت نام کردم تازه متوجه فرآیند فوق زمان بر اون شدم. وای خدایا! دست کم شش ماه باید صبر کنم تا به نتیجه برسم؛ اوووف ... سه ماه دیگه آزمونشه، دو ماه بعد اعلام نتایج؛ یک ماه بعدش مصاحبه و ...
بیکار ننشستم و یادم افتاد به پونیشا که روزگاری یار من بود! با سرعت برگشتم به صفحه کاربریم و پروژه ها رو زیر و رو کردم و چون تخصصم برنامه نویسی هست پروژههای خوبی رو دیدم سریع رفتم برای شارژ که با دیدن مبالغ تعرفه ندای آشنای یا خدا از سلولهای بدنم بلند شد.
آمریکای جهان خوار سگ کی باشه، صد رحمت به خون آشام! اینجا یه چپ و راست بشی باید کلی پیاده بشی، این بود که با همون عضویت رایگانش شروع کردم و چند هفتهای مدام درخواست دادم ولی انگار نه انگار ...
تو کوچه پس کوچههای اینترنت نمیدونم چی شد که سر از پارسکدرز در آوردم، جالب بود که بیشتر از پنج سال پیش توش عضو بودم ولی هیچ وقت تا اون موقع فعالیت نداشتم.
سایت رو یه نگاهی انداختم و کلی زیر و روش کردم؛ کلا خیلی بی در و پیکر بود نکته جالبش این بود که توی رزومهم مشخصات تماسم بود و کسی کاری نداشت، تعرفهش خیلی پایین تر بود و پروژههاش به مراتب بیشتر. رتبه من حدود 15 هزار بود! ولی با چند تا پیشنهاد اول تونستم پروژههای خوبی رو بگیرم و به همین خاطر هم عضویتم رو ارتقا دادم. همهجور پروژه ای میگرفتم، از فتوشاپ بگیر تا آفیس و ترجمه ...
من قیمت پروژهها رو به تناسب زمانی که ازم میگرفت پیشنهاد میدادم و زیاد روی تخصصی بودنشون و .. کاری نداشتم. همین شد که خیلی از کارفرماها با قیمت من خوشحال میشدند و با امتیاز بالا توی کمتر از 6 ماه رتبهم رسید زیر 200. منم حالم خوب بود و یه پول توجیبی داشتم که روزامو بگذرونم.
یادمه به خاطر یه خلاء امنیتی میشد مبلغ پروژهای رو که تموم کردی رو دست کاری کرد! فکرشو بکن!!
من هم چندتا پروژه قبلی رو دستکاری کردم و مبالغشون رو بالا بردم و در کمال تعجبی بس دهشتناک دیدم در قسمت مالی به اندوخته من اضافه شد! ولی از اونجایی که آدم حروم خوری نیستم گذاشتم همون طور بمونه (خخخ) و توی درخواستهای پرداختم تنها عایدی خودم از پروژه رو وارد میکردم، جالبه که تا چند ماه کسی بویی نبرده بود ولی بالاخره متوجه شدن و وقت حسابرسی حسابم رو بلاک کردن!
البته از اونجایی که باگ از طرف خودشون بود و من خیلی شریف بازی درآورده بودم جناب قصر فخری شخصا پیام دادن که آره ما بدیم و تو خوبی و دوباره حسابم باز شد (;
خلاصه داستانش نکنم براتون، توی پروژه آخرم به یه مورد خاص خوردم که کافر نبینه، مسلمون نشنوه!
با کارفرما به توافق رسیدم تا یه برنامه کاربردی براش بسازم و همه چیزو توی یک هفته اجرا کردم و تحویلش دادم؛ کارفرمای نسبتا محترم گفت همه چیز اوکیه ولی بیا و یه آپشن اونجاش بذار و یه آپشن اینجاش و ...
گفتم باشه مبلغ N تومن میره روی پروژه ، گفت باشه.
هفته بعد دوباره درخواست فلان داد و بهمان و کلاً یه جوری شد که پروژه داشت از خط اصلیش خارج میشد
گفتم اول گروگذاری اون همه اُردی که دادی رو آزاد کن تا من یه پولی بیاد دستم بعد دوباره بسم الله، که کلاً زد زیر همه چیز و گفت نه اگه این آپشن رو به ما ندی کل پروژه میره رو هوا و دیگه به درد ما نمیخوره.
منم به خاطر اینکه توی بحبوحه مصاحبهها و مراحل آخر آزمون استخدامی بودم زیاد وقت نداشتم تا بهش برسم؛ این بود که گفتم همینه که هست.
اونم نه گذاشت و نه برداشت یه سره رفت داوری و اینجا بود که من دوباره با عوامل محترم از نزدیک برخورد داشتم. ببخشید اینو میگم ولی خداییش خیلی برام دردناکه: داور احمق فرمون که شما یا سورس کل پروژه رو باید تحویل بدی تا کارفرما خودش توسعهش بده یا قبول کنی که کان لم یکن، پروژه کلاً انجام نشده و خدافظ
و من که در این حیرانی مونده بودم قید همه چیزو زدم و گفتم: خدانگهدار پارسکِدِرز کثیف!
در همین شوک بودم که وارد دنیای استخدامیها شدم؛ نظراتتون رو بنویسید تا منم بقیهش رو براتون بنویسم.