مطالبات اقتصادی قشر فرهنگی از مطالبات به حق و دور و درازی است که هزینههای زیادی داشته است؛ نه هزینهی اقتصادی برای دولت، بلکه هزینهی سیاسی و اجتماعی برای کسانی که در این سالها طلایهدار حرکتهای اعتراضی و مطالبهگرایانه بودهاند. اما ما اعتراضی نسبت به حقوق نداریم، بلکه با "تبعیض" مخالفیم.
این روزها در گروههای مرتبط با معلمان فیلمی از تجمّع اعتراضی فرهنگیان در یکی از استانهای لرنشین دستبهدست میشود که در قسمتی از آن سخنرانِ جمع پس از تذکّرِ صحیح -و شاید بدموقعِ- یکی از همکارانش به او پسگردنی میزند. این رفتار کسی که است که میخواهد سخنگوی همکارانش باشد! تماشای این فیلم و حرکتی که موجب کسر شأن معلم بود ابتدا ناراحتم کرد که چرا باید یک فرد با رفتاری پوچ و مملو از بیفرهنگی سخنگوی فرهنگیان -هرچند به مدت یک ساعت در یک استان- باشد و سپس بهانهای شد برای بیان مسئلهای که مدتهاست اذیتم میکند: انحراف در بیان مطالبات معلمان، به نحوی که این مطالبهگری و اعتراض با شأن و منزلت فرهنگیان متناسب نیست.
مطالبات اقتصادی قشر فرهنگی از مطالبات به حق و دور و درازی است که هزینههای زیادی داشته است؛ نه هزینهی اقتصادی برای دولت، بلکه هزینهی سیاسی و اجتماعی برای کسانی که در این سالها طلایهدار حرکتهای اعتراضی و مطالبهگرایانه بودهاند. متاسفانه وضعیت اقتصادی و تبعیضی که بین سازمان های مختلف دولتی وجود دارد، زمینهساز چنین اعتراضاتی است. اما روی سخنم در این نوشتار با مسئولان دولتی، نمایندگان مجلس یا کمیسیون برنامه و بودجه نیست، بلکه با معلمان عزیزی است که گاهی مطالباتشان را به زعم من با روش نادرست دنبال کردهاند.
تا یکی-دو دهه پیش، معلمان به عنوان قشری مطرح بودند که جامعه برای آنها کمال احترام را قائل میشد و از آنها در امور اخلاقی و اجتماعی حساب میبُرد. اما در سالهای اخیر، ارج و قرب اجتماعی فرهنگیان علیرغم حفظ احترام بالای آنها مانند گذشته نبوده و دیگر صرفاً معلم بودن ارزش و حرمت نمیآوَرَد. من پیش از آنکه جامعه یا دولت را دلیل این اتفاق بدانم، با کمال تأسف معتقدم ضربهای که قشر فرهنگی در این سالها به عزّت اجتماعی خود وارد ساخته، هیچ صنفی به حیثیت خود نزده است. البته همهی معلمان را عرض نمیکنم، ولی به طور کلی چنین مسئلهای قابل لمس است.
اما مشخصّاً نقد ما به چیست؟ انتقاد اصلی به مفاهیمی است که بعضی از همکاران عزیز در سخنان اعتراضیشان مطرح میکنند. عمدهی اعتراضاتی که از معلمان میشنویم، به "حقوق دریافتی" اشاره دارد. البته این مطالبه به حق بوده و هر شخصی میتواند با مقایسهی حقوق دریافتی یک معلم با دیگر پرسنل دولت به آن پی ببرد. اما معلمان با این شکل اعتراض نه تنها به آنچه که میخواهند دست نیافتهاند، بلکه به شأن معلمی خود نیز آسیب زدهاند؛ چراکه تکیهی آنها صرفاً بر "حقوق" بوده و هر بار سخن از افزایش حقوق به میان میآورند. این نوع اعتراض موجب میشود که رفتهرفته دیدگاه جامعه درمورد شغل معلمی و قشر فرهنگی تغییر کند و شأن معلم در بحبوحهی اعتراضاتِ مبتنی بر "کمبود حقوق" گم شود.
شاید این حرف برای بعضی از همکارانم گران بیاید، اما توصیه میکنم میان مردم رفته و نظرشان را درمورد معلمان بپرسند. پیشتر، معلم به عنوان یک شغل مهم، یک شخصیت والا و یک قشر با احترام بالا مطرح بود که بر تربیت نسل آینده، آموزش علم و دانش و مسائلی سیاسی و اجتماعی تمرکز دارد؛ اما اکنون در بعضی از جمعها که مینشینم چنین صحبتی را میشنوم: "معلما تو دفتر مدرسه میشینن و درمورد کم بودن حقوقشون حرف میزنن و همش گله و شکایت دارن..." این یعنی افول شأن و منزلت اجتماعی؛ چراکه تا همین یک دهه پیش از منظر عموم مردم جامعه، معلمان دغدغهٔ آموزش، فرهنگ، سیاست و اجتماع داشتند اما حالا سطح بحث هایشان به حقوق دریافتی تنزّل پیدا کرده است. درست است که این نقلقولها نوعی سیاهنمایی و اغراق است، اما دلیل این سیاهنماییها توسط بعضی از مردم چیست؟ آیا خود ما تأثیری در این اشتباه نداشتهایم؟
سوءتفاهم نشود، من خود از منتقدان وضعیت معیشتی معلمان هستم، اما به نوع اعتراض و انتخاب واژهها ایراد دارم. با قاطعیت میگویم صحبت از 400 تومان یا 1 میلیون افزایش حقوق توهین به شأن معلمی است. معلم نیازی ندارد از دولت یا مجلس یا هر نهاد و شخصیتی تقاضای حقوق بیشتر کند، "آموزش و تربیت" مفاهیمی بسیار بزرگ تر و بالاتر از آنند که با حقوق سنجیده شوند. نقدی که به قشر فرهنگی وارد است دقیقاً همینجاست؛ متأسفانه بعضی از همکاران با طرح مفاهیم سطحی ارزش کارشان را پایین میآورند. اهل شعار نبوده و نیستم، اما "معلّم بودن" پیش و بیش از آنکه شغل باشد، عشق است، هنر است، علم است و زندگیست. این را به عنوان کسی که اطرافیانش او را به تحصیل در رشتههای پردرآمد -نظیر حقوق- ترغیب میکردند و با این وجود دلش میخواست یک معلم باشد و درنهایت هم معلمی را انتخاب کرده است میگویم، نه به عنوان شعاری دهانْپُرکُن و کلیشهای. اینها اعتقاد و باور قلبی من است. البته همهی قشرها و صنفها محترم باارزش و برای جامعه مهماند، اما در این نوشتار صحبتم پیرامون حرفهی معلمی است.
بگذریم... چند سال پیش که دانشآموز بودیم با یکی از دبیران مدرسه درمورد اعتراضات صنفی معلمان صحبت شد. دبیر جامعهشناسی جملهی زیبایی گفت: «ما اعتراضی نسبت به حقوق نداریم، ما با "تبعیض" مخالفیم.» سخنش به دلم نشست، نگاهش به اعتراض با نگاه برخی از همکارانش متفاوت بود. اعتراض در راستای رفع تبعیض، سخنی بود که هم مسیر اعتراضی قشر معلم را به خوبی ترسیم میکرد و هم شأن و منزلت او را حفظ مینمود. جامعه همواره به معلم نگاه مثبت و پرمنزلتی داشته و این قشر حتی در روزهای سختی و اعتراض هم باید به این مسئله توجه ویژه داشته باشد. "اعتراض برای رفع تبعیض" شاید از نظر برخی چندان تفاوتی با "اعتراض برای افزایش حقوق" نداشته باشد، اما از نظر ما خیلی تفاوت دارد؛ چراکه اولاً تبعیض بسیار فراتر از حقوق است و موارد متعددی چون بیمه خدمات درمانی و امتیازات معیشتی مختلف را در بر میگیرد، ثانیاً بعضی مفاهیم بارِ سنگینی به دوش میکشند و معرّفِ گویندهی سخن اند، و برای معلم زیبنده تر آن است که در بیان سخن یا اعتراضش از واژههایی کار بکشد که بارِ بیشتری با خود میبَرَند. این را معلم ما به خوبی میدانست و چه خوب است اکنون هم معلمان ما به همین شکل اعتراض کنند تا نوع اعتراض معلم نیز با دیگر اصناف و اقشار متفاوت و فراتر از یک اعتراضِ مالیِ صرف باشد.
معلمی که برای سوختن و ساختن زاده شده و دانشآموزانش را مثل بچههای خودش دوست دارد و دبیری که تمام همّ و غمّ او یادگیری و پرورش فرزندان کشور است نیازی به حقوقِ ناچیزِ دولت ندارد، چه برسد به اینکه بخواهد برایش اعتراض کند. برای او بالاترین پاداش، علمآموزی و تربیت صحیح نسل آیندهی میهن است. اما معلم یک شخصیّت فرهنگی و اجتماعی است و انسان فرهنگی و فعّال اجتماعی "تبعیض" را به هیچ وجه برنمیتابد، چه برای خودش و چه برای دیگران. این روزها معلم -و بهتر است بگویم همهی ایران- خواستار رفع تبعیض و اجرای عدالت اقتصادی است.