ویرگول
ورودثبت نام
امیرحسین حیدری
امیرحسین حیدریروزنامه‌نگار و منتقد سینما
امیرحسین حیدری
امیرحسین حیدری
خواندن ۸ دقیقه·۱ ماه پیش

قهرمان غایب سینمای ایران

در دنیای امروز، قدرت یک کشور تنها با توان نظامی و اقتصادی آن سنجیده نمی‌شود. «قدرت نرم» (Soft Power)، یعنی توانایی تأثیرگذاری بر دیگران از طریق جذابیت‌های فرهنگی، به یکی از مهم‌ترین ابزارهای دیپلماتیک بدل شده است. در این میان، سینما به عنوان یک رسانه فراگیر، نقشی بی‌بدیل در ساخت، ترویج و تثبیت این جذابیت‌ها ایفا می‌کند. جمهوری خلق چین، با درکی عمیق از این معادله، سال‌هاست که از صنعت سینمای خود به عنوان بازویی قدرتمند برای پیشبرد اهداف ملی استفاده می‌کند. یکی از برجسته‌ترین و موفق‌ترین نمونه‌های این راهبرد، استفاده هوشمندانه از سینما برای برندسازی ملی حول محور حفاظت از محیط زیست و به طور خاص، حیوان ملی این کشور، «پاندای غول‌پیکر» است. در سوی دیگر، ایران با گنجینه‌ای غنی از تنوع زیستی و نمادی درخشان همچون «یوزپلنگ آسیایی»، در این میدان چه کرده است؟ این گزارش به بررسی تطبیقی رویکرد دو کشور در استفاده از ابزار سینما برای روایت داستان حیوانات ملی و دغدغه‌های زیست‌محیطی می‌پردازد.

بخش اول: استراتژی چین؛ از «دیپلماسی پاندا» تا «سینمای پاندا»

روایت چین از پاندا، داستانی از موفقیت، اراده ملی و دیپلماسی فرهنگی است که با ظرافت بر پرده سینما به تصویر کشیده شده است. این استراتژی چندلایه، فراتر از چند فیلم مستند یا انیمیشن، یک اکوسیستم فرهنگی-اقتصادی یکپارچه را شامل می‌شود. تاریخچه استفاده چین از پاندا به عنوان ابزار دیپلماتیک به دهه ۱۹۵۰ بازمی‌گردد. اهدای پاندا به کشورهای دیگر، نمادی از صلح و دوستی بود. اما با ورود به قرن بیست و یکم، پکن این رویکرد را هوشمندانه به‌روزرسانی کرد. به جای اهدای حیوان، چین بر روی روایت داستان حفاظت از آن متمرکز شد. سینما به اصلی‌ترین بستر برای این روایت‌سازی تبدیل شد. دولت چین با سرمایه‌گذاری‌های کلان و حمایت‌های هدفمند، تولید آثاری را تشویق کرد که پاندا را نه به عنوان یک حیوان منفعل و در خطر، بلکه به عنوان نمادی از طبیعت باشکوه چین و تلاش موفقیت‌آمیز این کشور برای حفظ آن، به تصویر می‌کشید.

شاید هیچ اثری به اندازه سه‌گانه انیمیشن «پاندای کونگ‌فوکار» (Kung Fu Panda) نتوانسته باشد به این استراتژی خدمت کند. هرچند این اثر محصول استودیوی دریم‌ورکس آمریکا است، اما با همکاری گسترده و نظارت دقیق طرف چینی ساخته شد. این انیمیشن‌ها، پاندا را از یک حیوان بامزه و تنبل به یک قهرمان دوست‌داشتنی، وفادار به سنت‌ها و در عین حال ناجی دنیا تبدیل کردند. شخصیت «پو»، ترکیبی بی‌نظیر از ارزش‌های فرهنگی چین (کونگ‌فو، احترام به استاد، اهمیت خانواده) و جذابیت‌های جهانی (طنز، تلاش برای خودشکوفایی) بود. این فیلم‌ها میلیاردها دلار در سراسر جهان فروختند و تصویری مثبت، قدرتمند و مدرن از فرهنگ چین ارائه دادند که در مرکز آن، یک پاندای دوست‌داشتنی قرار داشت.

صنعت فیلم چین تنها به انیمیشن‌های پرفروش اکتفا نکرده است. تولید مستندهای باکیفیت درباره مراکز تحقیقاتی و پرورش پاندای غول‌پیکر در استان سیچوآن، بخش دیگری از این پازل است. این مستندها که در شبکه‌های داخلی مانند CCTV و پلتفرم‌های بین‌المللی پخش می‌شوند، تصویری علمی، دقیق و امیدوارکننده از تلاش‌های چین برای نجات این گونه به نمایش می‌گذارند. پیام اصلی این آثار واضح است: “چین کشوری مسئولیت‌پذیر است که با تکیه بر علم و مدیریت، توانسته یک بحران زیست‌محیطی را به یک داستان موفقیت جهانی تبدیل کند.”

استراتژی چین منجر به نتایجی ملموس شده است. در سال ۲۰۱۶، اتحادیه بین‌المللی حفاظت از طبیعت (IUCN) وضعیت حفاظتی پاندای غول‌پیکر را از «در معرض خطر» به «آسیب‌پذیر» تغییر داد. این یک پیروزی بزرگ برای چین بود که بلافاصله در رسانه‌ها و تولیدات فرهنگی این کشور بازتاب یافت. امروزه پاندا نه تنها یک حیوان، بلکه یک «برند ملی» قدرتمند برای چین است که نماد صلح، استقامت و تعهد این کشور به حفاظت از طبیعت در عرصه جهانی است.

مسیر طولانی یوز ایرانی

اوضاع یوز ایرانی به عنوان نمادی ملی در دنیای حیات وحش خیلی روبراه نیست. گرچه تا به حال آثار متنوعی درباره این گونه جانوری ارزشمند در ایران ساخته شده است، اما تا شناخته شدن یوز به عنوان قهرمان ملی راه بسیاری مانده است که جز با حمایت‌های یکپارچه و استراتژیک دولتی رسیدن به آن امکان‌پذیر نیست. روایت ایران از یوز، برخلاف روایت چین از پاندا، داستانی از تلاش‌های فردی، مستندسازی بحران و موفقیت‌های پراکنده بوده است تا یک پروژه ملی منسجم.

همواره اولین قدم برای حفاظت از یک گونه، تبدیل آن به یک دارایی ارزشمند ملی در سطح جامعه است. در این زمینه، سینمای مستند ایران نقشی حیاتی و غیرقابل انکار ایفا کرده است. مستندسازان طبیعت، اغلب با بودجه‌های اندک و با به جان خریدن خطرات و سختی‌های فراوان، پرچمدار آگاهی‌بخشی در مورد وضعیت بحرانی یوزپلنگ آسیایی بوده‌اند.

تولد سینمای مستند یوز

دهه ۱۳۸۰ و اوایل دهه ۱۳۹۰ را می‌توان نقطه عطف معرفی یوزپلنگ به جامعه شهری ایران از طریق مدیوم مستند دانست. آثاری چون «در جستجوی یوزپلنگ ایرانی» ساخته فتح‌الله امیری، برای اولین بار مخاطب عام را با چالش‌های طاقت‌فرسای گروهی از محققان و فیلم‌سازان همراه کرد که ماه‌ها در بیابان‌های ایران به دنبال ثبت تصویری از این گربه‌سان باشکوه بودند. این فیلم‌ها بیش از آنکه درباره خود یوز باشند، درباره «تلاش برای دیدن یوز» بودند و همین روایت، حساسیتی عمیق را در بیننده برمی‌انگیخت. مخاطب درمی‌یافت که این حیوان نه تنها در خطر انقراض، بلکه به شدت نایاب و دست‌نیافتنی است.

اوج این جریان مستندسازی، با فیلم تحسین‌شده «بام تهران» (که بعدها با نام «تنهاوش» نیز شناخته شد) رقم خورد. این مستند با نمایش حضور یک یوزپلنگ در نزدیکی تأسیسات انسانی در حاشیه پارک ملی خجیر، زنگ خطر را به شکلی بی‌سابقه به صدا درآورد. این اثر یک شوک بزرگ بود؛ یوز دیگر موجودی در یک بیابان دوردست نبود، بلکه همسایه پایتخت شده بود. این فیلم‌ها موفق شدند گام اول، یعنی «مهم‌سازی یوز»، را با موفقیت بردارند و این گونه را به یک دغدغه ملی تبدیل کنند.

از آگاهی‌بخشی تا روایت بحران

با افزایش آگاهی عمومی، نسل بعدی مستندهای یوزپلنگ رویکردی عمیق‌تر و علمی‌تر در پیش گرفتند. مستند «گرداب انقراض» به کارگردانی فتح‌الله امیری، نمونه برجسته این دوران است. این فیلم دیگر صرفاً به دنبال ثبت تصویر یوز نبود، بلکه به دلایل علمی انقراض آن می‌پرداخت: از بین رفتن زیستگاه، کاهش طعمه، تصادفات جاده‌ای و مهم‌تر از همه، «گرداب ژنتیکی» که به دلیل جمعیت اندک، این گونه را تهدید می‌کند. این اثر با صراحتی تلخ، به مخاطب نشان داد که صرفاً علاقه و احساسات برای نجات یوز کافی نیست و به اقدامات علمی، مدیریتی و سرمایه‌گذاری‌های کلان نیاز است. این مستندها توانستند افکار عمومی و حتی سیاست‌گذاران را تحت تأثیر قرار دهند و به شکل‌گیری حمایت‌های مردمی و دولتی (هرچند ناکافی) کمک کنند.

غیبت قهرمان ملی

با وجود تمام موفقیت‌های سینمای مستند، مقایسه آن با استراتژی چین، یک خلاء بزرگ را آشکار می‌سازد: فقدان یک روایت داستانی جذاب و قهرمان‌محور. در حالی که چین با انیمیشن «پاندای کونگ‌فوکار» یک سفیر فرهنگی جهانی خلق کرد، یوز ایرانی همچنان در قاب مستندهای تلخ و واقع‌گرایانه باقی مانده است.

سینمای داستانی و به ویژه انیمیشن، این قدرت را دارد که یک حیوان را از یک «سوژه علمی و حفاظتی» به یک «شخصیت دوست‌داشتنی و قهرمان» تبدیل کند. شخصیتی که کودکان و بزرگسالان با او همذات‌پنداری کنند، داستانش را دنبال کنند و برای موفقیتش هورا بکشند. چنین روایتی می‌تواند یوز را به یک برند ملی و بین‌المللی تبدیل کرده و جذابیت‌های فرهنگی و طبیعی ایران را به جهان معرفی کند. تاکنون، سینمای داستانی و صنعت انیمیشن ایران نتوانسته یا نخواسته است که چنین نقشی را برای یوز ایرانی ایفا کند. این عدم سرمایه‌گذاری استراتژیک، بزرگترین تفاوت در رویکرد ایران و چین است. ایران در «روایت بحران» موفق بوده، اما در «خلق قهرمان» غایب بزرگ میدان است.

روایت‌های رسانه‌ای و نمادهای ملی

در غیاب سینمای داستانی، دو رویداد مهم رسانه‌ای توانستند به طور موقت این خلاء را پر کنند و نشان دهند که جامعه ایران تا چه حد برای پذیرش یوز به عنوان یک نماد ملی آماده است. در جام جهانی ۲۰۱۴ و ۲۰۱۸، ابتکار عمل نقش بستن تصویر یوزپلنگ ایرانی بر پیراهن تیم ملی، یک موفقیت بزرگ در برندسازی ملی بود. این اقدام، یوز را به نماد سرعت، غیرت و استقامت ایرانی پیوند زد و میلیون‌ها نفر در سراسر جهان را با نام و تصویر این گونه در حال انقراض آشنا کرد. این یک نمونه درخشان و کم‌هزینه از کاربرد قدرت نرم بود که نشان داد چگونه یک نماد طبیعی می‌تواند به غرور ملی گره بخورد.

داستان تولد و مرگ «پیروز»، تنها توله یوز باقی‌مانده از پروژه تکثیر در اسارت، به یک درام ملی تبدیل شد. میلیون‌ها ایرانی ماه‌ها زندگی این توله را از طریق رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی دنبال می‌کردند. «پیروز» ناخواسته به همان قهرمان دوست‌داشتنی تبدیل شد که سینما در خلق آن ناکام مانده بود. مرگ او به یک سوگ ملی بدل شد و موجی بی‌سابقه از حساسیت عمومی نسبت به حیات وحش و محیط زیست را برانگیخت. داستان پیروز ثابت کرد که ظرفیت احساسی و اجتماعی برای خلق یک قهرمان ملی از دل طبیعت ایران به شدت وجود دارد.

نتیجه‌گیری و مسیر پیش رو

مقایسه راهبرد چین در قبال پاندا و رویکرد ایران در قبال یوز، درس‌های مهمی را آشکار می‌سازد. چین با یک استراتژی ملی یکپارچه، پاندا را از یک گونه در معرض خطر به یک «برند جهانی قدرت نرم» تبدیل کرد. این اکوسیستم شامل سینمای داستانی (انیمیشن)، مستندسازی موفقیت، دیپلماسی فرهنگی و مراکز تحقیقاتی پیشرفته بود. در مقابل، تلاش‌های ایران برای حفاظت از یوز و معرفی آن، بیشتر متکی بر دغدغه‌مندی سینماگران مستند و فعالان محیط زیست بوده است.

این تلاش‌ها در افزایش آگاهی داخلی بسیار موفق بوده‌اند، اما به دلیل فقدان یک راهبرد کلان و عدم سرمایه‌گذاری در تولیدات داستانی و انیمیشن، نتوانسته‌اند یوز را به یک سفیر فرهنگی برای ایران در سطح جهان تبدیل کنند. یوزپلنگ ایرانی این ظرفیت را دارد که نه تنها نماد طبیعت درخشان ایران، بلکه نماد اراده، هوش و امید یک ملت برای حفاظت از میراث طبیعی خود باشد. برای تحقق این هدف، دوربین سینماگران باید از روایت «تلاش برای بقا» فراتر رفته و به خلق «افسانه یک قهرمان» بپردازد.

سینمای ایرانمحیط زیستسینمافرهنگفیلم
۱
۰
امیرحسین حیدری
امیرحسین حیدری
روزنامه‌نگار و منتقد سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید