سالهاست که جمع کثیری از نخبگان ما صراط الیسار مملکت را برمیگزینند و بعضاً به قصد آن بهشت برین، در اولین فرصت فرار را بر قرار ترجیح میدهند. اما آیا این اتفاق، رخداد جدیدیست؟ آیا تنها در سالهای اخیر به دلیل رشد رسانهها و آگاهی از اوضاع سرتاسر جهان این اندیشه در فکر نخبگان ما پرورش یافت؟ این طور که تاریخ به ما میگوید؛ خیر!
بعد از شکست سهمگین شاه اسماعیل صفوی در نبرد چالدران، شاید برای نخستین بار این سوال به طور جدی مطرح شد که «چگونه چنین شکافی در پیشرفت دو تمدن ایران و غرب افتاده است؟». پرسش این سوال سرانجام سبب شد تا شاه عباس دوم چند تن از افراد را برای بهرهگیری از دانش غربیان، به اروپا بفرستد. احتمالا مهاجرت و بازگشت چند فرد انگشت شمار برای چنین کاری، چندان چنگی به دل نزد و این پرسش مانند دوستی جدایی ناپذیر با سلسلههای بعدی نیز همراه شد.
از آنجایی که ما ایرانیان معمولا در اوج بحران به یاد کمکاری خود میافتیم، بار دیگر در نبردهای ایروان در دوران قاجار (که منجر به قرارداد گلستان میشود)، عباس میرزا(ولیعهدی که هیچگاه به قدرت نرسید!) با دیدن توپ و تفنگهای ارتش روسیه تزاری این سوال را مطرح میکند و تصمیمی همانند شاهعباس دوم میگیرد. با این تفاوت که این بار به سراغ نخبگان و همینطور در تعداد بیشتر میرود (البته این تنها یکی از تحرکات وی برای چنین هدفی بود).

اما جایی که ما اطلاعات بیشتری از مهاجرت فرزندان وطن در دسترس داریم، در دوران صدراعظمی میرزا تقیخان امیر کبیر است. وی تصمیم گرفت بهجای فرستادن جوانان به اروپا، چند تن اروپایی را به ایران بیاورد! و این چنین بود که دارالفنون تاسیس شد. در اکثر مواقع اول افراد در دارالفنون توسط معلمان اتریشی و ایرانی خود تعلیم میدیدند و سپس برای ادامه و توسعهی علمشان به کشورهایی همچون فرانسه فرستاده میشدند. همچنین در این دوران صاحب منصبان و بزرگانی که توانایی تقبل هزینهی تحصیل فرزندانشان را داشتند، شرایط را برای مهاجرت آنها فراهم میکردند. در چنین شرایطی برخورد نخبگان و افراد فرستاده شده با تمدن غرب بسیار جالب توجه است. مواجه ناگهانی آنها با قوانین، جامعه، رواج آزادیهای فردی و همچنین شهرهای پر زرق و برق، سبب شیفتگی آنها به تمدن غرب شد. به طوری که سفرنامههایی از آنها با نام حیرتنامه به جا مانده! بسیاری از آنها تنها راه پیشرفت و توسعه را در پیروی بیچون و چرا از چهارچوب فرهنگی غرب قلمداد کردند. احتمالا همین رخداد سبب ظهور مفهوم غربگرایی یا غربزدگی در ایران شد. از چهرههای شاخصی که سبب رواج این مفاهیم در ایران شدند، میتوان به میرزاملکم خان، سید حسن تقیزاده و... اشاره نمود. این افراد چنان هویت ایرانی خود را در مقابل فرهنگ و تمدن غرب باخته بودند که شرط پیشرفت را تنها در دور ریختن تمام هویت و فرهنگ خویش قلمداد میکردند. همین اندیشهها بود که اولین لژ فراماسونری در ایران (لژ بیداری ایران یا همان فراموشخانه) را بنیان نهاد.

در اوایل دوران پهلوی و در مجلس ملی ششم قانونی تحت عنوان «اعزام محصل به خارجه» تصویب شد که طبق آن باید سالانه صد نفر دانشجو برای تحصیل به اروپا (فرانسه و آلمان) فرستاده شوند. از لابهلای این دانشجویان افراد اثرگذاری پا به عرصهی علم و سیاست (چه بسا در بیشتر مواقع بر ضد حکومت) گذاشتند. در دوران پهلوی فضای بازتری برای مهاجرت شخصی افراد به اروپا باز شد. تا پیش از این تمام مهاجرتها از سوی حکومت صورت میگرفت؛ اما حالا هر کسی با بضاعت مالی مناسب، توانایی چنین کاری را داشت. همچنین در این دوره کشورهایی به دنبال جذب نخبگان از ایران بودند که از برجستهترین آنها میتوان به ایالات متحده آمریکا اشاره کرد؛ اما چگونه؟ آیا تنها از طریق رسانهها و تبلیغات؟
به راستی که نمیتوان در رابطه با مهاجرت تیزهوشان بحث کرد و نامی از سمپاد نیاورد. پیش از انقلاب هدف تاسیس سازمان جداگانهای به نام سمپاد (سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان)، تربیت افرادی موثر برای حکومت پهلوی و شناسایی نخبگان بود؛ که به کمک آمریکا و جمعی از بهائیان شکل گرفت. اما آیا عجیب نیست که چنین افرادی برای منافع ملی ایران سازمانی تشکیل میدهند؟ خیر؛ زیرا آنها به دنبال تامین دانش کشور خودشان از طریق مهاجرت افراد مستعدی بودند که در سمپاد شناسایی میشدند. شاید همین هدف قدیمی بود که پس از انقلاب اسلامی، سبب مخالفت افراد با ادامهی کار سمپاد در جمهوری اسلامی ایران شد. در بعضی مواقع این مهاجرتها همانا و وابستگی کشور مقصد هم به افراد همانا. در چنین شرایطی کشور مقابل سعی در نگاهداشتن فرد میکرد و اجازهی خروج به وی نمیداد؛ حتی در برخی موارد فرد راهی نمیگذاشت و آن کشور دست به حذف فیزیکی وی میزد.

این بود خلاصهی مختصری از برداشت من از تاریخ مهاجرت نخبگان در ایران تا پیش از انقلاب که رابطهی مستقیمی با مفاهیم پیشرفت، آزادی و غربگرایی داشت. اما امروزه مهاجرت تیزهوشان بیشتر با مفاهیمی مانند فردگرایی، خدمت به بشریت، پیشرفت فردی، منافع مالی و... گره خورده است. باید از خودمان بپرسیم که چقدر این مفاهیم میتواند بر آیندهی ایران عزیزمان اثر گذار باشند...
برای سیر کردن کنجکاوی خود پیرامون این مسائل، بهتر است به سراغ مقالات معتبر موجود در اینترنت بروید.