شاید در اولین نگاه با خودتون بگین پیتزا با گل شقایق که به هم ربطی نداره ولی قراره توی این مقالک چیزایی رو به هم ربط بدم که در نگاه اول شاید هیچ نقطه اشتراکی نداشته باشن ولی اگه تا آخر مقالک با من باشین ربطشو
متوجه میشین پس حواستونو بدین به من و باهام همراه شین?
من داشتم کتاب کارعمیق نوشته کال نیوپورت رو می خوندم کتابی در باره اینکه چجوری بهتر تمرکز کنیم ( کتاب جالبیه اگه وقت کردین حتما بهش سر بزنین!?)
توی این کتاب به این نکته اشاره میکنه که ما یک اراده ذهنی محدودی داریم که کارهای روزمرمون رو بر اساس اون انجام میدیم مثلا تمرکز کردن ، حل کردن مسئله و کلا هر کار ذهنی و همونطور که اشاره کردم این توان ذهنی محدوده و بالاخره تموم میشه وقتی که تموم میشه همون حالتی برامون پیش میاد که میگیم : حوصلم نمیشه! نمیتونم تمرکز کنم! خیلی به نظرم پیچیده میاد باشه!
یکی دیگه از چیزایی که قدرت اراده ذهنی ما رو تخلیه میکنه تصمیم گیریه، تصمیم گیری بخش جدانشدنی از زندکی رومره ما آدم هاست و ما چه آگاه باشیم چه آگاه نباشیم روزانه هزاران هزار تصمیم میگیریم ، از تصمیم های مهم زندگیون گرفته مثالا چه رشته ای انتخاب کنم؟ کودوم دانشکاه برم؟ اصن سراغ درس برم؟ این رشته ای که من میخوام بخونم بازار کار داره اصن؟ و ...
اینا سوالا و تصمیم هایی که میتونه مسیر زندگی ما رو عوض کنه و همینطور تصمیم های خیلی کوچیکی که حتی تصمیم اصن حسابش نکنیم مثلا :گوشیمو برم چک کنم یا ادامه این مقالک رو بخونم؟ امروز از کودوم راه برم سر کار؟ کی نهار بخورم؟ برای تولد سعید چی بخرم؟ وقتش شده گوشیمو عوضش کنم یا نه و...
اینا تصمیم هایی که اهمیتش به اندازه گروه اول نیست اما هر چی باشه تصمیم هایی که ما خود آگاه یا ناخود آگاه میگیریم و اون توان ذهنی ما رو مصرف میکنه شاید اندک ولی باعث میشه تصمیم دون ما خالی بشه
حالا ممکنه از خودتون بپرسیم این چه ربطی به خجولی گری و خنگ شدن داره؟
دلتو بده به من تا بهت بگم??
آدم های خجول انرژی ذهنیشون رو خیلی صرف تصمیم گیری های کوچیک میکنند و این باعث میشه انرژِ ذهنیشون برای چیزای کم ارزش هدر بره
مثلا با خودشون کلی چکو چونه میزنن یه جایی نظرشونو بگن یا نه؟ یا اینکه یه جاهایی مردد میشن با خودشون کلی کلنجار میرند که چجوری به در خواست یه نفر بگند نه و آخرش خیلی جاها هم نمیتونند بگند نه و برخلاف میل ذاتیشون عمل میکنند و بعد کلی توی دلشون به خودشون لعن و نفرین میفستند که چرا حرف دلم رو نزدم (فک کنم تا اینجا گرفتین اوضاع از چه قراره!?)
تمام این فکر ها و تصمیم های به ظاهر کوچیک و کم ارزش باعث تخلیه شدن تصمیمدونشون میشه بعدشم این فکرا که یکی دوتا نیستند ، آدم های خجالتی د طول روز ها با انبوهی از این فکر ها درگیر هستند در نتیجه وقتی نوبت تصمیم گیری در باره بخش های مهم زندگیشون میشه چیزی از اون تصمیم دون بیچاره نمیمونه
همش خرج شده رفته در نتیجه خیلی وقتا تصمیم های حساب نشده میگیرند و چون ذهن خسته شده میزان آینده نگریشون خیلی کم میشه و به قول خودشون بدشانسی پشت بدشانسی میارن?
واسه همینه که آدم ها وقتی تکلیف خودشونو با خجالت مشخض میکنند و از عادت های جدید ارتباطی به جای رفتار خجولیگیری استفاده میکنند میبینند بازدهیشون توی بیشتر حوزه های زندگیشون بالا تر رفته چون دیگه توان ذهنیشون رو برای چیز های بیمورد خرج نمیکنن و باخودشون و اطرافیانشون و زندگیشون شفاف هستند
این مقالک رو نوشتم تا بهتون این موضوع رو یاد آوری کنم حالا برای اینکه از این خجالت لعنتی خلاص شیم چیمار باید بکنیم؟
اول حتما توصیه میکنم مقالک قبلیمو بخونین اونجا درباره چند راهکار صحبت کردم و توی مقالک های بعدی هم در مورد راهکار های دیگه با هم گپ میزنیم
https://vrgl.ir/2P09q
امید دارم از خوندن این مقالک لذت برده باشین و واز زمانی که گذاشتین راضی باشین
ختما نظراتتون رو برام کامنت کنید چون برام خیلی مهمه
دوستدار شما امیر عابدی فرد