جنـآب‌اسفنـد
جنـآب‌اسفنـد
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

باب اول: مقدمه|کنکورالمسائل


سلام، امیر هستم، 18 سالمه، ساکن شیرازم و این قراره اولین پست بلاگم باشه. می‌دونم که الان باید درحال سروکله زدن با تست و مباحث شیمی و زبان باشم و نه اینجا، اما از اونجایی که می‌شه گفت «نوشتن» معشوقه پنهانی منه و به هرچیزی توی زندگیم ارجحیت داره و از طرفی مثل خیلی از شما رفقا نمی‌تونم بدون نوشتن زندگی کنم، بنابراین نتونستم ازش دل بکنم و تصمیم گرفتم بنویسم...هر اون چیزی که توی ذهنم می‌گذره و ممکنه برای شما هم جالب و مفید باشه و چی بهتر از اینجا :)

کنکور، شاید واسه خیلی از شماها که چندین ساله ازش عبور کردین دیگه براتون اون اتفاقات و لحظات تلخ و شیرینش قابل تجسم نباشه، اما قطعا خاطراتش رو هنوز هم به یاد دارید. نمی‌دونم چجوری می‌شه توصیفش کرد اما این سال آخر -مخصوصا این ماه های منتهی به کنکور- واقعا عجیب و غریبه...یه حس ترکیبی از ذوق و ترس توی وجود آدمه. این که قراره تا چندماه دیگه بری سراغ زندگی خودت، باهاش سروکله بزنی و با کلی آدم جدید آشنا بشی خیلی هیجان انگیزه و از طرفی...ترس و اضطراب اینکه اصلا قراره اون رشته موردنظرت رو بیاری و به هدفت برسی یا مجبور بشی یه سال دیگه هم با ریاضی و عربی سروکله بزنی، روح و روان آدم رو داغون می‌کنه.

عجیبه، ولی خیلیا الان حتی درمورد رشته‌ای که می‌خوان برن هم فکر نمی‌کنن، خیلیا هدف دارن ولی نمی‌خونن، خیلیا کلا قید کنکور رو زدن و خیلیا هم می‌خوان برن پزشکی و دندون، ولی حتی اسم دروس علوم پایه‌شون رو هم نمی‌دونن...شاید مثل خیلی از این آدما شما هم با خودتون بگید «خب چه نیازیه اصلا الان درمورد دروس و جزئیات رشته‌ها بدونی». نمی‌دونم چرا، ولی من یکی که واقعا نمی‌تونم بدون تصور و انتخاب رشته و هدف موردنظرم درس بخونم و قطعا آدم‌های زیادی هم مثل من هستن. اینکه بخوام کاری رو بدون اینکه هدف مشخصی (نه کلی) داشته باشم یا اینکه ندونم آخرش چی می‌شه انجام بدم، برام مثل راه رفتن توی خَلَاءِ فضا هست و بی‌معنیه. البته بازم این موضوع برای هر آدمی با آدم دیگه متفاوته و هرکسی با روش‌های مخصوص به خودش به اهدافش می‌رسه.

نمی‌خوام درمورد رشته و هدفی که انتخاب کردم الان حرفی بزنم چون می‌گن «اگه هدفت رو تا قبل از رسیدن بهش برای کسی بازگو کنی ممکنه دیگه به اون هدف نرسی، چون دیگه اون هدف مثل قبل برات جذاب نیست و مثل قبل شوق رسیدن بهش رو نداری و حتی شاید وسط کار رهاش کنی.» برای همین نه فقط اینجا، بلکه به خیلی از افراد نزدیکم هم دراین مورد چیزی نگفتم، البته به جز مشاور و چند نفری که اونم می‌دونستم می‌تونن توی انتخابش بهم کمک کنن.

این ماه‌های آخر...واقعا اکثریت کنکوریا -ازجمله خودم- خسته شدن و انرژیمون دیگه مثل اون اولای دهم و یازدهم نیست...از یه طرف با حساب و کتاب معقولانه به خودم امیدوارم که می‌تونم اون رشته مدنظرم رو بیارم. چون 1. امسال ظرفیت پزشکی 20درصد افزایش پیدا کرده بنابراین 20درصد متقاضی هم از اون رشته‌ای که من می‌خوام، کم می‌شه...چون خیلیا صرفا بخاطر اینکه نتونستن برن پزشکی وارد این رشته می‌شدن 2. دانشگاهی که من می‌خوام، رتبه‌ای می‌خواد که برای سطح علمی من معقولانس و می‌تونم بهش برسم و 3. اینکه اگه تا خرداد درست و مثل عیدِ سال دهم بخونم -به جرئت می‌تونم بگم بار علمی و یادگیری اون 12 روز برا من از کل 12 سال مدرسه رفتنم بیشتر بود- می‌تونم رسیدن به اون رشته و دانشگاهم رو تضمین کنم.

اما از طرفی هم واقعا روحیاتم بهم ریخته؛ مطمئنم که «افسردگی سال کنکور» گرفتم و این مدتِ اخیر اصلا دست و دلم به درس نرفته...درواقع این مدت اخیر شامل از مهر پارسال تا الان می‌شه. این مدت مُدام یه حالت بگیر نگیر داشت و مثلا بعد از سه هفته دُرست و رو برنامه درس خوندن، دو هفته مُخم از کار می‌افتاد و اصلا نمی‌تونستم سمت کتابا برم. برای همین اگه 70درصد طبق محاسبات بالا مطمئنم باشم که می‌تونم به اون هدفم برسم، 30درصد هم ممکنه که نرسم و این 30درصد هم چیز کمی نیست، به هرحال برای خودش 30 درصده. توی قضیه «کنکور» حتی 5درصد رو هم نباید فاکتور گرفت و ندید، همونطور که یه سوال دینی می‌تونه توی کنکور 300 یا حتی 400 نفر رتبه آدم رو جا به جا کنه.

خلاصه که خیلی گیج می‌زنم و امیدوارم با این تعاریف، اون حس ترکیبی عجیبی که بهتون گفتم رو تونسته باشید درک کنید. قصدم از این پست صرفا این بود که یه شرح احوال از خودم بنویسم براتون، چون به هرحال هرکتابی اولش یه مقدمه‌ای داره و اینم از مقدمه بلاگ من.

نمی‌خوام بگم «ببخشید که طولانی شد و سرتون رو به درد آوردم و خسته شدین» چون این جملات واقعا ی بار منفی مبهمی همراه خودشون دارن و قطعا جملات بهتری برای بیان کردن وجود دارن، بنابراین اینطور می‌گم که «واقعا ممنونم از اینکه وقت ارزشمندتون رو برای خوندن صحبت‌هام گذاشتید».

ارادتمند شما، امیرادبی

مقدمهکنکور
روزمرگی یه کنکوری و دانشجو آینده :) اندکی‌نویسنده‌وشاعر/معتادکافئین/نوه‌حافظ‌شیرازی/عشق‌ِکلاسیک/معتقدبه‌انسانیت/ENFP
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید