اول که این تیتر رو انتخاب کردم هیچ ایده ای نداشتم که میخوام در مورد چی بنویسم. ویرگول بستری برای اینکه بتونم مزمو آزاد کنم. پیاراسال اینو راه اداختم اما به سرانجام نرسید چون که هیچ حسی به نشتن نداشتم اما اینجا آخر خط نوشتن برای منه. من زیاد فکر میکنم، خیلی زیاد. به اون فکر میکنم به خودم و انتخاب هام
می دونی چیه ناشناس نوشتن اینجا بهم این کمک رو میکنه که خودم رو بشناسم شاید بتنوم مغزمو بریزم رو سایت و از دور ببنینی دقیقا دارم به چی فکر مینم. فکر کنم متوجه شدی که این کارا واسه چیه؟ این یه جور تراپی قراراه برام بشه. ببیم من زیاد و چندباره به مسائل مختلف فکر میکنم اما وقتی در مورد یه مسئله می نویسم دیگه بهش فکر نمی کنم. از این رو این به ذهنم رسید که شاید با نوشتن بتونم از دست این عادت مسخره رها شم.
الان که اومدم عقب و تیتر رو دیدم فکر میکنم باید بذارمش: گامی جدید در راه درمان
کلا همین چند خطی هم که نوشتم این طوری بوده اولین چیزی که میاد به ذهنمو بنویسم و جاستفای کنم و تمام.
فعلا