به سفارش بعضی از دوستان مجازی تصمیم گرفتم به بلاگ نویسی رو بیارم. می خواستم درباره تکنولوژی های جدید بنویسم، دیدم به اندازه کافی حرفه ای نیستم، تصمیم گرفتم از زندگی روزمره ی خودم بنویسم ...
یه کتابی رو داشتم میخوندم به اسم «پول نو: چگونه با کمک کردن به دیگران ثروتمند شویم؟» (از اپلیکیشن کتابراه میتونید تهیه کنید، با اینکه من نمره بالایی به این کتاب نمیدم!) و ذهنم خیلی رفت سمت مسائل استارتاپی. داشتم با خودم درباره استارتآپهای ایرانی و شتابدهندهها فکر میکردم، که ناگهان تمام مشکلاتی که توی شرکتها و استارتاپهای مختلفی که تا حالا توشون بودم وجود داشت، اومد جلوی چشمم.
من سن زیادی ندارم و تا حالا مجموعا حتا یک سال هم توی استارتاپها نبودم (بیشتر محیطهای شرکتی بودم!) ولی توی همون یکی دوتا استارتاپ به اندازه چند ده سال حرص خوردم و زدم تو سر خودم!
قضیه اینه که فضای استارتاپی ایران (خارج رو نمیدونم چون تا حالا نبودم!) پر هست از توهم. توهم پولدار شدن، توهم خوب پیش رفتن همهی کارها، به وجود نیومدن هیچ مشکلی و ... .
چیزی که تا اینجا دستگیرم شده اینه: فرض کنید دنبال کار میگردید. میرید برای مصاحبهی کاری و با رئیس شرکت صحبت میکنید. در حین مکالمه متوجه میشید که صاحب شرکت (که همون سرمایهگذار اصلی هست) علاقهی زیادی به فضای استارتاپی داره، هر روز سایت و اپلیکیشن رقبا و استارتآپهای خارجی رو بررسی میکنه و پول زیادی هم داره. چیزی که دستگیرتون میشه اینه که رئیس شرکت یک فرد علاقهمند به دنیای تکنولوژیه که تا حالا توی این فضا نبوده، ولی خیلی دوست داره از سرمایهای که داره استفاده کنه و یه تیم نرمافزاری و تیم بازاریابی جمع کنه و استارتاپ خودشو راه بندازه. حالا توی این شرایط شما باید چیکار کنید؟ آفرین، فرار!
مشکل اون جاست که در اکثر مواقع، صاحبان شرکتها و سرمایهگذارها هیچ علاقهای به یادگیری ندارن، به شنیدن مشکلات علاقه ندارن، جز تشویق و تحسین دوست ندارن بشنون، مشکلات پروژه و شرکت رو به چشم از زیر کار در رفتن پرسنل میبینن و از یه تیم چهار نفرهی برنامه نویسی انتظار دارن در حد سه چهار تا شرکت برنامه نویسی کار بکنن. تصور اینه که: من پول دارم، پس بقیهاش مهم نیست!
این تیمهایی که توی شتابدهندهها میبینید هم اکثرا همین هستن، با این تفاوت که جملهی آخر پارگراف بالا یه کم تغییر میکنه و میشه: «من ایده دارم، پس بقیهاش مهم نیست!».
یه کم که توی این فضا باشید، متوجه میشید این فضا پر شده از آدمهایی که احاطهای روی موضوع ندارن، نمیدونن از کجا باید شروع کنن و نمیدونن چطوری باید یه تیم خوب جمع کنن. حتا نمیدونن یه تیم متشکل از افراد با چه تخصصهایی لازم دارن، پیدا کردن افراد متخصص بماند!
اینا همه مقدمه بود، برم سر اصل مطلب! فقط قبلش:
شتابدهنده چیه؟: به زبان ساده، شما یه ایده و یه تیم دارید (شاید محصول اولیه هم داشته باشید)، ولی سرمایه چندانی ندارید (این سرمایه ممکنه فقط مالی نباشه، مثلا شاید شما از نظر کانکشن فقیر حساب بشید!)، شتابدهنده روی شما سرمایهگذاری میکنه، افرادی که متخصص این کار هستن رو در اختیار شما میگذاره تا کمکتون کنن، یه سری چیزایی که نمیدونید رو بهتون آموزش میده و فضای کار هم در اختیارتون میذاره تا بتونید تیمتون رو مستقر کنید، به سرمایهگذارهای دیگه معرفیتون میکنه و هزاران جوایز ارزندهی دیگر.
این برای گروهی بود که میگفتن «ایده دارم، پس بقیهاش مهم نیست!». اما اون گروهی که میگفتن «پول دارم پس بقیهاش مهم نیست!» چی؟!
حالا بنده مفهوم شتابگیرنده رو پیشنهاد میکنم! (انصافا اگر با این ایده حال نمیکنید فقط نقد کنید، یه جوری نکوبید که کلا ناامید بشم، به جوونیم رحم کنید!). آقا من میگم مثلا یه سری شرکتهای شتابگیرنده ایجاد بشن، که بشن مجموعهای از افراد متخصص. مثلا متخصص دیجیتال مارکتینگ، برنامه نویس وب و اپ، تیم بازاریابی، متخصص توسعه کسب و کار، گرافیست و ... . شوگرددی قصه با پول و ایده میره توی شتابگیرنده، ایده رو میگه. شتابگیرنده یا ایده رو قبول میکنه یا نه، اگر قبول کرد، یه سری محاسبات پیچیده انجام میدن (حالا، لازم نیست خیلی هم پیچیده باشه) و قیمت تقریبی برای رسوندن اون ایده به یه بیزینس درآمدزا رو هم میگن، یه درصدی از سهام اون استارتاپ رو هم میگیرن (حالا این قضیهی سهام ایدهآل خود منه! وگرنه احساس میکنم یه کم زیادی داره از جیب اون بابای سرمایهگذار میره، اگر خواستید ایده رو پیاده کنید میتونید بیخیال سهام شید:) ) و استارتاپ رو به اون مرحلهی از پیش تعیین شده (مثلا مرحلهای که توش ۱۰۰۰ مشتری ثابت ماهیانه ۱۰۰ هزارتومان خرید میکنن) میرسونن. بعدشم یه تیم مناسب برای ادامهی بیزینس جفت و جور میکنن و بیزینس رو با اسباب اثاثیهش (کارمندای جدید!) تحویل سرمایه گذار میدن خودشونم با سرمایهگذار خداحافظی میکنن و میرن سراغ سرمایهگذار و استارتاپ بعدی.
چیزی که تو ذهنم هست خیلی بیشتر از اینه، ولی مقاله خیلی طولانی میشه. فعلا خدانگهدار : )