این فیلم بر اساس ماجرای خانم نیلوفر اردلان، کاپیتان سابق تیم ملی فوتسال زنان ایران ساخته شده است؛ ماجرا از جام ملتهای آسیای سال ۲۰۱۵ شروع شد که خانم اردلان به دلیل مخالفت همسر خود آقای مهدی توتونچی مجری برنامههای ورزشی صدا و سیما قادر به همراهی تیم نشد و از بازیها بازماند.البته ذکر این نکته لازم است که هم خانم اردلان هم عوامل فیلم از جمله خانم باران کوثری ( بازیگر نقش افروز) هرگونه شباهت شخصیتهای فیلم را به زندگی شخصی خانم اردلان نفی کردند و بجز فوتسالیست بودنِ نقش اول و مجری ورزشی بودن همسر بازیکن در فیلم شباهت دیگری بین فیلم و زندگی خانم اردلان وجود ندارد.
البته خانم اردلان تنها ورزشکاری نبود که به دلیل عدم موافقتِ همسر اجازهی خروج از کشور پیدا نکرد و طی سالهای اخیر حداقل ۲۰ تن دیگر از ورزشکاران زن از جمله خانم زهرا نعمتی نیز به این مشکل برخوردند که در بعضی موارد با مساعدت مسئولین و کمک گرفتن از قانون مشکلانشان حل شد؛ اما مهمترین مسئله این است که چرا این مشکل پیش میآید؟ بنابر قانوت گذرنامهی ایران مصوب سال ۱۳۵۱ زنان متاهل برای خروج از کشور نیاز به اجازهنامهی کتبی همسر دارند و در صورت اضطرار یک بار با اجازهی دادستانی میتوانند از کشور خارج شوند؛ پایهی تصویب این قانون فتوای مراجع تقلید است که خروج زن از خانه را مشروط به اجازهی همسرشان میدانند است.
از جمله نکات دیگر این فیلم نشان دادن دیگر محدودیتهای تبعیضآمیز بر زنان مانند حجاب اجباری چه در جامعه و چه برای ورزش کردم و مسابقه دادن؛ قوانین و حقوقی که در ازدواج به مرد داده شده مانند حق انتخاب مکان زندگی، حق طلاق، حق اعمال نظر برکار کردن زن( رضایتنامهی همسر برای شروع به کار زنان متاهل الزامی است) میباشد، که این محدودیتهای قانونی بر زنان بسیار بیشتر از مواردی است که در این فیلم نمایش داده شد.
از موارد دیگری که در ساختهی سهیل بیرقی مشهود بود پرداختن به مسئلهی زنان علیه زنان و آسیبهای آن بود.
بیرقی با پرداختن به سه شخصیت در فیلمش سه تیپ اصلی و بزرگ زنانی که مانع رشد و موفقیت زنان دیگر میشوند را نشان داد.
شخصیت سحر دولتشاهی در نقش سرپرست فیلم که مثال خوبی بود از زنی که محدودیتها و انتظارات سیستم مردسالارانه را قبول کرده و این استانداردها را به بقیهی زنان هم تحمیل میکند و در جبههی مقابل قرار میگیرد زنانی که در تمام جامعه و در نقشهای مختلف مانند افراد گشت ارشاد، مامور حراست دانشگاهها و ادارات، سخنران مجالس مذهبی و... میتوانیم مشاهده کنیم.
شخصیت لیلی رشیدی که سعی داشت از این ماجرا برای خود نردبانی بسازد و معروف شود و در خفا استانداردهای جامعهی مردسالار را تایید میکرد( در قسمتی از فیلم لیلی رشیدی به باران کوثری توصیه میکند تا به هر وسیلهای شوهرش را راضی کند).
گروهی دیگر از زنان مانند دوست شخصیت افروز و باقی بازیکنان تیم که در روزمرگیها گم شدهاند و توجهی به محیط پیرامون خود ندارند و با بیعملی و بیتفاوتی خودشان خواسته یا ناخواسته قوانین و محدودیتها را تایید میکنند.
این شخصیت نوع سوم اکثریت جامعهی امروزی زنان را تشکیل میدهند و مانند تمام جنبشهای اجتماعی دیگر بیشترین ضربه را هم به پیکر جنبش حقوق زنان وارد میکنند چون مهمترین عامل در پیروزی جنبشهای اجتماعی داشتن حمایت از طرف جامعهی مدنی و به طور خاص جامعهی تحت ظلم و تبعیض است؛ چنانچه در جنبش ضد بردهداری و ضدتبعیض نژادی نیز میبینیم با وجود مخالفتهای بسیار و مخالفان قدرتمند این جنبشها در درجهی اول به دلیل اتحاد خود جامعه بردهها و سیاهپوستان و در درجهی دوم پیدا کردن حامیانی از گروههای دیگر اجتماعی پیروز شدند.
پرداختن به همهی جنبههای مشکلات زنان در ایران چندین جلد کتاب و مجله میخواهد تا شاید بتوان به طور عمیق و دقیق مشکلات و آسیبهای زن بودن در ایران امروز را نشان داد؛ اما در این فرصت کوتاه میتوان اشارهای کلی و تیتروار به مسائل داشت.
به طور کلی میتوان مشکلات زنان را در ایران به سه بخش حقوقی، اجتماعی و خانوادگی تقسیم کرد و زنان با توجه به جایگاه اجتماعی خود حداقل با بخشی از این مشکلات درگیر هستند.
در بخش حقوقی زنان در بسیاری از قوانیت ایران مورد تبعیض قرار گرفتهاند مانند دیه، شهادت در دادگاه، ازدواج، کار و مشهودترین تبعیض قانونی، حجاب اجباری، قوانیتی که هر کدام بخشی از حقوق انسانی و طبیعی زنان را به عنوان یک انسان زیر سوال برده و محرومشان میکنند.در کنار این قوانیک حمایتهای قانونی از زنان در برابر آزارهای جنسی در پایینتریت حد خود قرار دارد که این خود به بدتر شدن وضع زندگی زنان منجر شده است.
در بخش اجتماعی زنان به طور روزمره با مشکلات بسیاری مواجه هستند؛ از متلکگوییها و آزارهای خیابانی تا محدودیتهایی که برای حضور زنان در بسیاری از محیطهای اجتماعی مانند ورزشگاهها وجود دارد تا ممنوعیت یا قبیح بودن استفادهی زنان از وسایل نقلیه مانند دوچرخه و موتور که در شهرستانها به شدت با این مسائل برخورد میکنند.به طور کلی محدودیتها و انتظارات بیجا زندگی کردن به عنوان یک زن را در در جوامع سنتی و محافظهکار به شدت سخت و عذابآور کرده است و باعث بسیاری از مشکلات روانی و سرخوردگیها شده است.زنی که از صبح که از خانه بیرون میآید تا به سر خیابان برسد جوانکی که در کوچه ایستاده است به او متلک میاندازد بعد که به خیابان میرسد تعداد زیادی ماشین بوق میزنند نه برای اینکه مسافرکش هستند بلکه افکار دیگری در سردارند. به دانشگاه که میرسد با همکلاسیها و اساتیدی مواجه میشود که به او به چشم یک ابژهی جنسی نگاه میکنند؛ در محل کار تواناییهایش دست کم گرفته میشود و تنها بخاطر جنسیتش باید انرژی و توان بسیاری را برای عبور از سد شیشهای مصرف کند؛ بعد از بازگشت به خانه باید انتظاراتی که از او به عنوان یک همسر و یا دختر وجود دار را برآورده کند به کارهای خانه و آشپزی برسد و در همهی این زمان خود را شاد و سرحال نشان بدهد چرا که هیچکس از یک زن ناراحت خوشش نمیآید؛ وقتی به دورهی قاعدگی نزدیک میشود و در هنگام قاعدگی با تمام مشکلاتی که به دلیل این اتفاق طبیعی در او به وجود میآید به تنهایی مقابله کند و حتی بار شرمی که بخاطر این مسئله جامعه بر او تحمیل کرده نیز کنار بیاید.این زن اگر با مشکلات روحی و جسمی مواجه شود جای تعجب ندارد.
در زمینهی خانوادگی بسیاری از محدودیتهای تبعیضآمیز علیه زنان با عناوین به ظاهر خیرخواهانهای مانند علاقه و نگرانیهای والدین به زنان تحمیل میشود؛ بسیاری لز زنان تجربهی شنیدن جملاتی مانند (( ما خیر و صلاح تو رو میخوایم))، ((دختر خوبی باش)) یا عباراتی شبیه به این را دارند که در نهایت پس از گفتن این جملات، خواستههایی محدودیتآور در جهت نزدیک کردن آن زن به نرمها و استانداردهای جامعهی مردسالار مطرح میشود و عملا کاربرد این جملات و استفاده از عاطفهی فرد به عنوان ابزاری برای کم کردن مقاومت و پذیرفتن آسانتر خواستههای خانواده است؛ خواستههایی مانند محدود شدن زمان تفریح و زمانهای آزاد خارج از خانه، محدودیت پوشش، محدودیت در ارتباط با دوستان و اطرافیان و... .
ناگفته نماند که هرکدام از این محدودیتهای اجتماعی یا خانوادگی که در این نوشتار به آنها پرداختیم اگر با "انتخاب آگاهانه"ی فرد باشد بسیار هم محترم هستند و به طور مثال یک شخص مذهبی به بسیاری از این محدودیتها با دید ارزشیِ مثبت نگاه میکند و آنها را در زندگی خود با اختیار و انتخاب خود رعایت میکند. مسئله و مشکل جایی شروع میشود که این انتظارات و دستورها به شخصی که اعتقادی به آنها ندارد "تحمیل" میشود و فرد علیرقم میل باطنی خود مجبور به تن دادن به این رفتارها میشود.