ویرگول
ورودثبت نام
امیرعلی سمنانی رهبر
امیرعلی سمنانی رهبر
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

آری اینچنین بود برادر...

اینجا خاورمیانه اینجا کشور دوست داشتنی ما ایران است.
پوریای عزیز !
سخن کز دل برآید حقیقتا به دل ما نشست چرا که تک تک کلمات حرف دله نه فقط حرف دل تو حرف دل تک تک ما. مایی که همدیگر را نمیشناسیم و وقتی به هم میرسیم انگار سال هاست هم را میشناسیم. مایی که از پشت همین کلمات و خطوط و حتی حرف های ناگفته همدیگر را میفهمیم
آری برادر!
مایی که یک روز میخواهیم پدر خوبی برای فرزندمان نیلای چند ماهه باشیم و همان روز به قول تو کلمه ای بنویسیم و چراغی در تاریکی روشن کنیم. مایی که میخواهیم همسر خوبی، فرزند خوبی، کارمند خوبی و ... باشیم و همزمان دینمان را به بودن و وجود داشتن مان ادا کنیم. که زنده باشیم و چون زنده ایم پویا باشیم و هر روز "پوریا" باشیم
آری برادر!
تک تک حرف هایت چیزی درون ما تکان داد. ذره ای از حست را درک کردیم ولی چه میداند کسی ترک ستونی گوشه ی روزنامه ای شاید برای نویسنده ای بخش مهمی از وجود و جوانی و زندگی اش باشد. نگویم همانقدر ولی شاید واقعا همانقدر ارزشمند که فرزندش که همسرش که پدر و مادرش.
آری برادر!
ما انسان ها در یک آن پدریم و همسریم و فرزندیم اما کلی تر بخواهم بگویم ما انسانیم.
پاراگراف آخر نوشته ات را میخوانم. تنم مور مور میشود از حس خوب و غم.
" آدم نمیداند توی زندگی چه می شود. خاورمیانه که این طوری است... تلخ است، درد است، فقر است، جنگ است، حبس است، ولی قشنگ است."
شروع که میکنم به نوشتن تیکه ی آخر متنت صدای بلندگوی دانشگاه میگوید "خدا بزرگ تر است" و باقی اش را به عهده خود ما میگذارد که بزرگ تر از چه؟!
شاید بزرگ تر از خاورمیانه. بزرگ تر از درد و فقر و تلخ که بعضی اوقات نام دیگر خاورمیانه است. بعضی اوقات نام دیگر ماست. چه زیبا گفتی ولی. ما پدرها و همسرها و فرزندها و کارمندها گاهی اسممان تلخ و درد و فقر و جنگ است ولی ما انسانیم و اگر انسان خوبی باشیم پدر و همسر و فرزند و انسان اجتماعی خوبی هستیم و این قشنگ است. درست مثل خاورمیانه!
آری! اینچنین بود برادر ...

اول سوابقمو نوشتم ولی بعد پاک کردم و ترجیح دادم صرفا بنویسم و نوشته ها خودشون حرف میزنن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید