خواندن این ریویو جرم است. نوشتن از «سرگیجه» اثر شهیر هیچکاک به سپّوکو (شکمدری تشریفاتی ژاپنی) میماند، لذا اگر از طرفداران متعصب الفرد هیچکاک هستید، اگر ناراحتی قلبی دارید و یا اگر در برابر نظری متفاوت با نظر خود مقاومت دارید نه خود را اذیت کنید و نه صاحب قلم را مورد عنایت قرار دهید. «سرگیجه» از آثاری در تاریخ سینما است که سالها پس از نمایش اصلی مورد توجه قرار گرفته است. فیلمی که شکستی مفتضحانه را در گیشه تجربه کرد و مورد اقبال برخی منتقدان زمان خود نیز نبود. به مرور امّا فیلم مورد توجه قرار گرفت و در بسیاری از لیستهای معتبر و بزرگ قرار گرفت. در ایران نیز فیلم به خاطر تعریف و تمجیدهای بیش از حد یکی از منتقدین مشهور بسیار مورد توجه است. «سرگیجه» فیلم بسیار ضعیفی از هیچکاک است. گویی خود فیلمساز دچار سرگیجهای است که از آن در فیلم صحبت میکند. فیلمی ملالآور و کشدار که در آن هیچچیز سرجای درستش نیست. فیلم با یک تعقیب و گریز بسیار ضعیف شروع میشود. دوربین از صحنه دور است و نمیتواند هیجان صحنه را منتقل کند. در ادامه مصدوم شدن شخصیت اصلی نیز غیر قابل باور است چرا که به راحتی راه میرود و عصا یک اکسسوار بی معنی برای او است. «سرگیجه» دربارهی کاراگاهی است که توسط دوست قدیمیاش استخدام میشود تا همسر مشکوکش را دنبال کند. هیچکاک زمان زیادی را برای این تعقیب بی هدف به هدر میدهد. تأکید دوربین روی اجسام و زومهای آزار دهنده دیگر ایراد بزرگ فیلم است. هیچکاک همهچیز را در حلق بیننده فرو میکند تا نشان دهد منظورش چیست. در سینما باید ارتباطی دو طرفه با بیننده ایجاد شود و به نظر من، بیننده باید شریک تجربهی تصویری باشد، نه این که فیلمساز همه چیز را روی میز قرار دهد تا استفاده کنیم. هیچکاک بینندهی خود را خیلی ساده تصور میکند و این موضوع نقطه ضعفی بزرگ در آثار این فیلمساز است. فیلم یک کات وحشتناک و غلط نیز دارد. نمایی در کلیسا جایی که سوژه در حال حرکت به سمت بیرون است، کات میخورد و دوربین زاویه عوض میکند و کاملاً حس مخاطب به هم میریزد. نورهای عجیب و غریب فیلم نیز آزار دهنده هستند، فیلم هرگز قادر به ساختن فضای سایکولوژیکالی که داعیهی آن را دارد نیست. صرفاً با نورپردازی عجیب نمیتوان فضای وهمآلود ساخت. عشق همانند بسیاری از آثار هیچکاک ساخته نمیشود. چرا باید باور کنیم یک کاراگاه به این سادگی شیفتهی چنین زنی شود؟ چرا این قدر سادهلوح است که معشوقهاش را نمیتواند تشخیص دهد؟ چرا فیلم این قدر وابسته به تصادف است؟ و چندین و چند چرای دیگر که پاسخی منطقی برای آنها وجود ندارد. «سرگیجه» پر از ایرادات تدوینی نیز هست. عدم تداوم صحیح نماها یکی از ایرادات این فیلم پر اشکال است. جایی دیگر فیلم یک فلشبک بد موقع میزند و برای باز کردن گرهای که خود در آن گیر کرده است بیننده را به بازی میگیرد. نمای گلفروشی را مرور کنیم، جایی که ما قرار است از چشم کاراکتر خانم مدلین را دید بزنیم. در پشتی خیلی کم باز است و دید محدود امّا در نمای زاویهی دید، قاب تقریباً کامل است. «سرگیجه» یکی از اُووِر ریتدترین فیلمهای تاریخ سینما است. فیلمی افسار گسیخته، منسوخ و تکنیکزده که نمیتوان آن را دوست داشت.