چند روز پیش مصوبهای جنجالی با این موضوع که دانشجویان فقط در رشته های مرتبط با مقطع کارشناسیشان میتوانند تحصیل کنند منتشر شد که جنجال های فراوانی را با خود به همره داشت. خیلی از افراد اعتراضات گسترده ای داشتند و در این بین هم تعداد زیادی از اساتید دانشگاهی و افراد تحصیل کرده داخلی و خارجی در کانال های ارتباطی خودشان با مخاطبان و مصاحبه های مختلفی که انجام میدادند اعتراض خود را نسبت به این موضوع اعلام میکردند. من نیز بر خود واجب دیدم که از دید یک فرد خنثی و به صورت کلان به این قضیه نگاه کنم و آن را مورد بررسی قرار دهم.
در کشور ما هزینه تحصیل در دانشگاه در دوره روزانه رایگان و در دوره شبانه نیز شامل هزینه اندکی بابت پرداخت شهریه میشود ولی امکاناتی که دانشجویان از آن استفاده میکنند یکسان است. سالانه دولت هزینه های بسیاری را برای امکانات رفاهی و تحصیلی این دانشجویان انجام میدهد. از 40-50 سال پیش تا کنون قرار بر این بوده است که دانشجویان تجربی پس از کنکور و مشخص شدن رتبه و نتیجه عملکردشان، در هنگام انتخاب رشته ابتدا رشته های پزشکی دندانپزشکی و داروسازی را انتخاب کنند سپس به سراغ رشته های پرستاری و دامپزشکی و سپس به سراغ رشته های پیراپزشکی و سایر رشته ها بروند. در رشته ریاضی فیزیک هم قرار بر این بوده است که ابتدا رشته های مهندسی به ترتیب برق ، مکانیک، عمران، صنایع و ..... و پس از پر شدن رشته های مهندسی به تحصیل در سایر علوم بپردازند.
طبق این قرارداد نانوشته افراد باهوش و زرنگ در رشته های بالاتر که در بالا به تعدادی از آن ها اشاره شد تحصیل میکنند و هرچه که از این رشته ها فاصله بگیریم میزان هوش و استعداد افراد کمتر میشود، و افراد با رشته تحصیلی خود میزان هوش و استعداد خود را به رخ میکشند. طبق مشاهدات میدانی بنده نیز در این رشته دیگری هم به نام علوم انسانی مغفول مانده است و نظر عمومی بر این است که هرکسی که توانایی ریاضی-فیزیک و تجربی را نداشته باشد به این رشته ها میروند و د رنهایت هم افرادی که توانایی این رشته را هم نداشته باشند به سراغ رشته های فنی حرفه ای و هنرستان ها میروند!
این قراردادهای نانوشته باعث ایجاد تقاضای بسیار بالا در بعضی از رشته ها و تقاضای کمتر در بعضی دیگر از رشته ها میشوند که عملا شاهد آن هستیم که عرضه صندلی بعضی از رشته ها در بعضی از دانشگاه ها از میزان تقاضا برایشان بیشتر است! در لایحه بودجه سال 1400 برای وزارتین علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و سازمانها، دانشگاهها و مؤسسههای آموزش عالی و پژوهشی وابسته آنها، بهترتیب حدود 27 هزار و 300 میلیارد تومان و 20 هزار و 300 میلیارد تومان برآورد شده که بالغ بر 58 هزار و 700 میلیارد تومان است.
به گزارش اقتصاد آنلاین:
مدیرطرح ملی توسعه کسب و کار و اشتغال پایدارکار با اشاره به اینکه در بررسی های انجام شده بیش از ۷۰ درصد از شاغلان در رشته های غیرمرتبط با تحصیل اشتغال دارند گفت: بسیاری از جوانان با تغییر الگوی زندگی خود، « دانشگاه» را به « انتخاب شغل» ترجیح دادند. مدیر طرح ملی توسعه کسب و کار اشتغال پایدار (تکاپو) افزود: مطابق با تحقیق مفصلی که در قالب طرح تکاپو در 5 استان کشور انجام شده است، میزان تطابق رشته های تحصیلی آموزش عالی و فنی حرفه ای با شغل افراد نشان می دهد در رشته های مرتبط با صنعت، فعالیت 66 درصد از شاغلان با رشته تحصیلی آنها هیچ تطابقی ندارد. همچنین در رشته های مرتبط با خدمات فعالیت شغلی 58 درصد از شاغلان با رشته تحصیلی آنها ارتباطی ندارد.
تازیکی با بیان اینکه در مشاغل مرتبط با کشاورزی 86درصد از شاغلان در رشته ای غیرمرتبط با کشاورزی تحصیل کرده اند گفت: در کسب و کارهای فنی نیز موضوع فعالیت 70 درصد شاغلان با رشته تحصیلی آنها تطابق ندارد.
وی با تاکید بر اینکه در 5 استان مورد مطالعه، با تخفیف و نگاه خوشبینانه 30درصد از شاغلین که عمدتا در حِرَف پزشکی و بهداشتی و امنیتی و نظامی بوده اند در شغل مرتبط با تحصیلات خود فعالیت دارند ادامه داد: به عبارتی به طور میانگین در پنج استان مورد مطالعه بیش از 70 درصد از شاغلان در این مناطق در مشاغل غیر مرتبط با تحصیل خود مشغول به کار هستند.
با توجه به این آمار و میزان بودجه ای که برای وزارتین اعلام شده است، با یک حساب سر انگشتی میتوان فهمید که سالانه از میزان بودجه ی اختصاصی، چیزی در حدود 41 هزار میلیارد تومان در سطل آشغال ریخته میشود که خودش مبلغ بسیار بزرگی است! این مبلغی است که به دانشجویان روزانه و شبانه اختصاص داده میشود و بدون این که عایدی برای دولت و کشور داشته باشد اتلاف میشود. این در حالی است که دانشجویان پردیس که شهریه های سنگینی را هم میپردازند از امکانت رفاهی و تسهیلاتی که دانشجویان روزانه و شبانه استفاده میکنند ، بهره ای نمیرند و تمامی هزینه ها بر عهده خودشان است.
در گذشته دو مکتب اقتصادی مهم وجود داشه است. مکتب اول اعتقاد به بازار آزاد داشتند به این منظور که بازار خودش عرضه و تقاضا را هماهگ میکند و بر اساس آن قیمت را هم تعیین میکند و مکتب دوم هم به سیستم برنامه ریزی مرکزی مارکسیستی اعتقاد داشت که کشر های کمونیستی از آن استفاده میکردند که در آخر هم شکست خورد و باعث فروپاشی شوروی سابق شد. چیزی که مشاهده میشد این بود که بازار در بعضی از مواقع نمیتواند درست عمل کند که موجب شکست بازار میشود. به عنوان مثال کارخانه ها سیمان که آلایندگی بالایی هم دارند به مساله محیط زیست توجه ندارند که باعث میشود مردم مناطقی که در نزدیکی این کارخانه ها حضور دارند دچار انواع بیماری ها شوند. درست است که این جا شرکت کار خود را انجام میدهد و اقتصاد بازار آزاد بر اساس عرضه و تقاضا کار خود را انجام میدهند و از کار خود هم سود میبرند ولی در این میان به افراد دیگری که منتفع وضع موجود نیستند آسیب وارد میکنند و باعث شکست بازار میشوند. در این حالت دولت با ورود به مساله و قانون گذاری میتوانند به مساله کمک کنند.
این نمونه کوچکی از بحث شکست بازار است. یکی از پیش فرض های اصلی علم اقتصاد این است که مردم به صورت عقلایی رفتار میکنند و رفتار مردم بر اساس عقلانیت و منطق است که در سالیان اخیر با ظهور اقتصاد رفتاری در بسیاری از مواقع مشاهده گر این مساله بوده ایم که مردم رفتار های عقلانی را از خود نشان نمیدهند. با توجه به مطالب مطرح شده میتوان نتیجه گیری کرد که در مساله انتخاب رشته و تحصیل در دانشگاه هم مساله شکست بازار به وقوع پیوسته است و نیازمند مداخله دولت در این موضوع است تا با قانون گذاری و ایجاد محدودیت به کارایی بازار کمک کند.
همانطور که قبل تر اشاره شد افراد باهوش و نخبه به ترتیب در رشته هایی که از بالا به پایین جدای از علاقه و میل شخصی تحصیل میکنند که باعث میشود در ادامه تغییر رشته دهند.این حرکت توده وار و به اصطلاح گلهای که به آن Herd bias نیز گفته میشود در این جا و در انتخاب رشته کارشناسی تمام نمیشود و تجربه نشان داده که در مقطع بعدی نیز این حرکت گله ای وجود دارد و افراد به سمت یک رشته خاص گرایش می یابند مثلا در رشته های مهندسی بعد از اتمام رشته کارشناسی در مقطع ارشد اکثریت تغییر رشته ها به سمت رشته های مدریت که در راس آن مدیریت کسب و کار یا همان رشته MBA متمایل میشوند. در مقطع بعدی نیز به سمت سایر رشته ها مانند اقتصاد یا مدیریت مالی یا بعضا در موارد نادر بازگشت به رشته کارشناسی!
همانطور که مشاهده میشود غالبا در مقطع کارشناسی ارشد نیز افراد بر اساس علاقه خود به دنبال تغییر رشته نیستند. در دکترا وضعیت کمی بهتر است ولی تغییر رشته در مقطع دکترا بسیار سخت تر است زیرا هم سن و سال افراد زیاد میشود و هم افراد باید چندین سال به صورت شخصی مطالعه داشته باشند که کار بسیار سختی است.
تا اینجا اینگونه میتوان نتیجه گیری نمود که مردم بر اساس یک سری قوانین نانوشته در دبیرستان انتخاب رشته میکنند سپس بر اساس قواعد نانوشته دیگری بر اساس رتبه کنکور انتخاب رشته میکنند و سپس در مقطع بعدی بر اساس حرکت دسته جمعی که به سمت گرایشی خاص یا تغییر رشته به سمت رشته ای خاص وجود دارد اقدام میکنند.نتایج این عمل گله ای و توده وار در نگاه اول میتوان به هدر رفت و اتلاف منابع عمومی و بیت المال اشاره کرد که هیچ آورده ای را برای کشور به ارمغان نمی آورد، مساله بعدی این است که اگر افراد به سمت علایق خود بروند و دو رشته های مورد علاقه تحصیل کنند توزیع افراد نخبه و باهوش کشور در رشته های مختلف دانشگاهی به صورت نرمال و طبیعی خواهد بود که نتیجه آن پیدایش اساتید و فارغ التحصیلان پرعلم این رشته ها و میشود که باعث ارتقا تمامی رشته های تحیلی و به دنبال آن هم پیشرفت در تمامی زمینه ها و رفاه را برای کشور به همراه خواهد داشت. ولی در حالت فعلی افراد به صورت غیر نرمال و غیر طبیعی در میان انواع مختلف رشته ها تحصیلی و با تمرکز بر چند رشته خاص پراکنده میشوند که باعث پیشرفت در چند رشته خاص و عقب ماندگی در بسیاری از رشته های دیگر خواهد شد که برای کشور بسیار خطرناک و مثل سم است.
دکتر قدوسی عزیز در نوشته ای در کانال تلگرامی خود مطلب زیر را منتشر کرده اند:
ظاهرا شایعات مربوط به محدود کردن انتخاب رشته ارشد به رشته کارشناسی، واقعیت داشته و دیدم که واکنشهای منفی گستردهای هم ایجاد کرده است. ولی اجازه بدهید کمی به عمق موضوع برویم: چنین مصوبهای عجیب و غریب و محدودکنندهای از کجا ریشه میگیرند؟ یک پاسخ این است: از سلطه یک نظام بوروکراتیک و دولتی بر استانداردهای و فرآیندهای آموزش عالی! این نظام بوروکراتیک اجازه میدهد که چند نفر مدیر و کارشناس دولتی در یک جلسه بسته برای انتخابها و سرنوشت تحصیلی و تعامل هزاران فرد عاقل و بالغ و درسخوانده، استادان آنها و نهایتا بازار کار متقاضی آنها تصمیم بگیرند و بگویند که افراد حق دارند در چه چیزی تحصیل کنند و نکنند.
میگویید تحصیلات تکمیلی نیاز به پیشنیاز آموزشی دارد؟ در مورد این موضوع باید خود فرد، دانشکدهای که او را پذیرش میکند، کارفرمایی که او را استخدام میکند و جامعهای که او را به عنوان متخصص میپذیرند تصمیم بگیرند. شاید فرد متقاضی حاضر است زحمت مضاعفی بکشد و پیشنیازها را کسب کند، شاید دانشکدهای که او را پذیرش میکند تدبیری برای رفع این مشکل پیدا میکند و شاید کارفرمای و جامعه مخاطب فرد اساسا مشکلی با این موضوع ندارد و این پیشنیازها را لازم نمیداند!
حالا به این سناریوی متضاد فکر کنیم که دانشگاههای ایران هم مثل خیلی کشورهای دنیا اجازه داشتند خودشان هر رشتهای دوست دارند، با هر اسمی و عنوان و هر ساختار درسی و هر نوع امتحان ورودی و هر پیشنیازی و هر نوع هیاتعلمی و ... را عرضه کنند و متقضایان و بازار کار تصمیم بگیرند که چه ارزشی به این مدرک متنوع بدهند. چه پیش میآمد؟ دنیای زیبا و البته شلوغی از دورههای تحصیلی مختلف: ششماهه/یک ساله/دو ساله/...، حضوری/آنلاین، کمی/کیفی، با یا بدون کارآموزی اجباری، با یا بدون پیشنیاز ... که هر کدام در خدمت بخشی از یک بازار کار پویا و متنوع و جمعیت دانشجویی ناهمگن و با علایق و توانایی مختلف بودند.
در مورد کیفیت و اعتبار این مدارک چه کسی تصمیم میگرفت؟ «بازار کار و واقعیتهای دنیای بیرون!» چه بسا بازار کار و نیازهای عملی جامعه، خروجیهای یک دوره کاربردی و سنگین و بروز یکساله و بدون کنکور را به یک دوره مشابه دو ساله با کنکور سخت ولی با محتوای غیرمفید را ترجیح بدهد. کسی چه میداند؟
البته معمولا هر وقت چنین پیشنهاد مطرح میشود، یک واکنش رایج این است که «این طوری دلبهخواهی که نمیشود! یک حساب و کتاب و نظارتی لازم است! نمیشود هر کسی هر جوری دلش خواست یک دوره آموزشی را ارائه کند!». واقعیت این است که اتفاقا بهتر است حساب و کتاب و نظم و اعتبار این نوع ماجراها را واقعیتها و نیازهای جامعه و رقابت تعیین کند تا بوروکراسی.
در کشور آمریکا و بسیاری از کشور های دیگر هزینه تحصیلات دانشگاهی رایگان نیست و افراد مانند دانشجویان شهریه پرداز و پردیس خودشان باید شهریه دانشگاه و خورد و خوراک و مسکن و .... را تامین کنند، همین نکته که چون مردم باید از جیب خودشان پول خرج کنند باعث میشود که مردم در انتخاب های خود علاقه را مد نظر قرار دهند زیرا که والدین سال ها پس انداز میکنند تا فرزند خود را به دانشگاه بفرستند تا تحصیل کند بنابراین تمامی شرایط را در نظر میگیرند. البته این نمیتواند تنها دلیل باشد ولی یکی از دلایل اصلی عقلایی رفتار کردن است. در این بین هم حتی با وجود عقلانیتی که در تصمیمات وجود دارد باز هم تغییر رشته رخ میدهد ولی این تغییر رشته به میزانی که در ایران رخ میدهد نیست و حرکت گله ای در آن دیده نمیشود! اگر هم باشد هزینه اش به پای خود مردم است.
نکته دیگری که وجود دارد این است که افراد بعد از 18 سالگی و ورد به دانشگاه و تحصیل در رشته ای تخصصی بعد از 4 سال دید همان رشته را خواهند داشت و این نوع نگاه به مسایل تقریبا در همه جنبه ها زندگیشان سایه خواهد انداخت و در تصمیماتشان جلوه خواهد یافت. به عنوان مثال در رشته هایی که ریاضی به عنوان یکی از مهمترین درس ها است ما می آموزیم که همیشه جمع 2 عدد برابر با مقداری یکسان است ولی در علوم انسانی اینگونه نیست! ما همیشه شاهد انواع مناقشات و مناظرات بین اقتصاد دانان فلسفه دانان سیاست گذاران و .... بوده ایم. اگر درست به مساله نگاه کنیم متوجه میشویم که در مورد مسایل انسانی یک راه حل جمع و کامل وجود ندارد و این راه حل هم میتواند در طی سال ها تغییر کند یا از بین برود و راه حل دیگری که دقیقا نقطه مقابل راه حل اول بوده است به عنوان جواب مساله انتخاب شود. وقتی که فردی از رشته ای دیگر که چنین چیزی در آن وجود ندارد و به نظر بی معنی است وارد چنین رشته هایی میشود عموما سوگیری تک جوابی به مسایل در وی وجود خواهد داشت، و نگاه به مسایل متفاوت تر از نگاه دانشمندان آن رشته خوهد بود. این تفاوت دیدگاهی در بعضی از موارد و در بعضی از افراد میتواند مفید باشد مثلا طبق یادداشت تلگرامی آقای قدوسی ، مهندسانی که اقتصاد خوانده اند میتوانند در رشته هایی مانند اقتصاد توسعه بهتر از اقتصاد دانان باشند زیرا دید مهندسی باعث تمایز آن ها با اقتصاد دانان صرف میشود، ولی نمیتوان این را به همه افراد جامعه تعمیم داد، همانطور که افراد کمی هم از این افراد میتوانند موفق شوند و مابقی شانسی برای موفقیت نخواهند داشت.
با توجه به دلایل و مسایل ذکر شده به نظر میرسد که این دخالت در کوتاه مدت با تلنگری که به جامعه میزند میتواند نگرش ها را تغییر دهد ولی نحوه اجرای ان نباید به صورت خلق الساعه باشد. طبق مقاله دکتر کاتوزیان ایران جامعه کوتاه مذت است و یکی از دلایل عدم پیشرفت و عقب ماندگی کشور هم همین مساله است! برنامه اجرایی این مصوبه به نظر بنده میتواند اینگونه باشد که از الان درسی با نام معرفی رشته های دانشگاهی در مدارس به وجود بیاید و در آن در طی سال های دبیرستان به معرفی انواع رشته ها و شناسایی استعداد افراد شکل بگیرد و این مصوبه بعد از 5-6 سال از به وجود آمدن این درس و آگاهی سازی عمومی اجرایی شود. از طرفی چون مردم میدانند که مثلا از سال 1410 این قانون اجرایی خواهد شد خود به خود ، دست به انتخاب های بر اساس علاقه میزنند و میزان تغییر رشته ها و حیف و میل شدن منابع کشور کاهش و یک گام به سمت توزیع نرمال افراد بین رشته های داشگاهی حرکت خواهیم کرد.البته با این تفاسیر و مدت دار کردن آن خواهیم دید که میزان تاثیر علاقه در انتخاب رشته بسیار پررنگ تر شده است و توزیع از این حالت فاصله گرفته و نیازی به اجرای مصوبه هم نخوهد بود!
پیشنهادی که بنده میتوانم برای این موضوع داتشه باشم این است که جریمه ای برای افرادی که تغییر رشته میدهند در نظر گرفته شود! البته این جریمه صرفا برای دانشجویان دوره های روزانه و شبانه باید باشد که یا هزینه ای برای تحصیل پرداخت نمیکنند یا هزینه بسیار پایینی را پرداخت میکنند. این میتواند به عنوان مشوقی برای انتخاب های درست تبدیل شود که اگر فرد انتخاب درست را انجام داده باشد میتواند از امکانات دولتی استفاده کند و اگر فرد تصمیم نادرست و اشتباهی را گرفته باشد باید هزینه این تصمیم و استفاده از منابع دولتی را بدهد .متوسط هزینه یک دانشجوی پردیس در سال میتواند معیار خوبی برای در نظر گرفتن این جریمه باشد که عموما بر اساس شهریه و هزینه زندگی و ..... و بر اساس دانشگاه و شهر مختلف و متفاوت خواهد بود.
و اما سخن اخر اینکه بنده نیز با بسیاری از افراد معترض هم عقیده و هم صدا هستم که دولت نباید در این کار دخالت کند و مردم خودشان باید رشته مورد علاقه خود را انتخاب کنند و راه برای تغییر رشته و یا رشته های میان رشته ای باز باشد ولی به نظر می رسد که در کوتاه مدت میتواند راهکار خوبی ( البته با در نظر گرفتن فرجه 6 ساله ) باشد ولی در بلند مدت میتوان با جهت دهی به تصمیمات و جریمه افراد بابت انتخاب های نادرستشان و در نهایت با آزاد کردن دانشگاه ها همانطور که دکتر قدوسی هم فرمودند به راهکار درستی رسید. ولی این که این ها چگونه و با چه ساز و کاری اجرایی شوند محل بحث و مناقشه است که باید کارهای کارشناسی زیادی رویش انجام شود.