واج‌نوشت
واج‌نوشت
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

در جست‌وجوی زندگی؛ سبا خطیبی


‏✍ سبا خطیبی

چند لحظه به این عبارت زل زدم و دیدم نه، گویا به‌قول مسکوب دچار یبوست قلم شده‌ام. ذهنم را خاکستر گرفته‌است. کلمات قبل از خروج از دهانم می‌خشکند. پس‌‌از کلنجارهای فراوان و فکر به زندگی و معنای آن، دست به قلم شدم. دیروز به این جمله فکر می‌کردم: فرو‌رفتن در زندگی به‌جای پیشروی در آن. چقدر می‌ترسم که به این جمله دچار باشم. این روزها با جان‌ کندن سعی می‌کنم جرعه‌ای «زندگی» بگیرم در دستانم؛ لای کلمات می‌چرخم، با بو و رنگ مواد غذایی سرم را گرم می‌کنم، دستم را می‌کشم روی پوست تنبکم و نت‌ها و گاهی به دنیای اطرافیانم سرک می‌کشم و جویای احوالشان می‌شوم. می‌دوم، می‌دوم دنبال کمی زندگی و احساس زنده بودن. اما زندگی از لای انگشتانم می‌لغزد و سُر می‌خورد. دهن‌کجی می‌کند. انگار مثل مار در حال پوست‌اندازی هستم. انگار در زلزله‌ای ویران شده‌ام و الان دوباره باید لابه‌لای پس‌لرزه‌ها آجربه‌آجر، زخم‌به‌زخم خودم را بسازم. با این حال، حریص و طرفدار زندگی‌ام. گاهی می‌ترسم. می‌ترسم زورم نچربد و ببازم. می‌ترسم دست از جنگیدن بردارم، نامه‌ای مثل ویرجینیا وولف بنویسم و همهٔ این کلمات و صداها و تپش‌ها را متوقف کنم و خودم را از دست خودم نجات دهم. شاید وولف مثال خوبی نیست. شاید باید دست از جنگیدن بردارم اما نه برای دور ریختن زندگی. برای تسلیم و پذیرش. گویا آدمیت همین است. این رنج، این تلخی و غم نیز خود زندگی‌ است. نمی‌توانی از هم جدایشان کنی و زندگی را پیدا کنی. غم نمی‌پَرد، لم می‌دهد و به ریشت می‌خندد. مثل شادی گریزپا نیست‌. تنها کافی است جایی بایستی که کامو از معنای زندگی می‌گوید، درست همانجا که هر کاری می‌کنی که برق زندگی از چشمانت نگریزد، حتی اگر آن برق، برقِ اشکِ غم باشد.

زندگیهدفمشکلات زندگیمشکلاتشادی
آغاز به کار از ۸ تیر ۱۴۰۱ اینجا، حداقل چیزی که یاد می‌گیرید این است که متن درست و بی‌غلط می‌خوانید و ناخودآگاه آموزش خواهید دید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید