در لحظه حال باش!
از لحظه ای که در آن هستی لذت ببر!
گذشته هر چی بوده تموم شده، آینده هم که کی مرده، کی زنده!
پس خوش باش و از زندگیت لذت ببر!
توی تبلیغات، رسانه، کتاب ها پر شده از این حرف های قشنگ اما مقطعی!
این حرف ها یک مدت انگار حال آدم رو خوب میکنه بعدش که به خودمون میایم میبینیم هنوز همون گذشته کوفتی جلو چشامونه و داریم اشتباهات گذشته رو تکرار میکنیم و هنوز نمیدونیم ازین زندگی چی میخوایم!
درست مثل چند ساعت مستی! وقتی اثرش میپره میبینیم همه اون خوشی ها تموم شد!
حالا فرض کنید میخوایم یک هدف مشخص داشته باشیم و براش تلاش کنیم تا بهش برسیم. مثلا میخوایم خلبان بشیم و براش کلی درس میخونیم در دانشگاه رشته هوا فضا قبول میشیم و دیوار اتاقمون رو پر میکنیم از عکس هایی از آیندمون که مارو جذبِ خودش کنه. هر روز هم در حال مطالعه و تحقیق در مورد رشته مورد علاقمون هستیم. ولی یک روز که برای یک سر درد ساده به دکتر مراجعه میکنیم متوجه میشویم که چشممون مشکلی داره که امکان خلبان شدن برای ما وجود ندارد. انگار که هر چی تلاش کرده بودیم پنبه شد!
چرا برای هر چی زور میزنیم انقدر سخت بدست میاد و یا از ما فرار میکنه!
حالا چه میشه کرد!؟
در لحظه حال زندگی کنیم یا در آینده!؟
من که میگم چطوره که در لحظه "آن" زندگی کنیم!
منظورم از در لحظه "آن" زندگی کردن یک جور رها از گذشته، حال و آینده زندگی کردن است!
از منظر من "گذشته" چیزی نیست که تمام شده باشد، چرا که گذشته تنها تفسیر و برداشت من از یک نوع بودن در زمانی دیگر است. درصورتی که نگاه ما به آن تغییر کند گذشته نیز تغییر میکند. برای مثال: مادرم به خاطر درس نخواندنم مرا تنبیه میکرد و خاطره ناخوشایندی از آن زمان داشتم اما حال که به جایگاهی در زندگی رسیده ام، نوع نگاهم به آن تنبیه ها متفاوت شده و جایگاه خودم را حاصل همان تنبیه ها میدانم.
"حال" هم چیزی نیست که به آن دسترسی داشته باشم، چرا که کلیه رفتارهایم نشات گرفته از گذشته است و همین الان که دارم این مطلب را مینویسم ناشی از تربیت، شخصیت، سایه ها و هزاران عامل روانشناختی در من میباشد که شاید خودم خبر نداشته باشم.
در مورد "آینده" نیز میتونم بگم که مطمئن نیستم چی میخواهم! پارسال اگر کسی از من میپرسید میخواهی سال دیگه کجا باشی، جواب میدادم میخواهم ازدواج کرده باشم، پولدار شده باشم و مهاجرت کرده باشم! ولی توی این مدت متوجه شدم که واقعا چیزی که در زندگی میخواهم پول نیست! کشور توسعه یافته نیست! و الان انگار چیزی دیگر میخواهم! بنابراین زور زدن برای چیزی که نمیدانم آیا همان است که میخواهم بی فایده است، چرا که در مسیر خودم بصورت ناخودآگاه جلوی رسیدن خودم به آن را میگیرم!
حال چطوره که بگویم من در "آنی" (زمانی، وقتی) پای این ایستاده ام که چه باشم!
و اینکه تا نگویم و انتخاب نکنم، انگار در گذشته، حال و آینده گیر افتاده ام!
وقتی که میگویم در آن زمان اتفاق بیوفتد، اصلا مهم نیست که بیوفتد یا نیوفتد، چیزی که ارزشمند است این است که حال من میشوم آنچه که میگویم و پایش ایستاده ام!
ورای زمان!
تا در طلب گوهر کانی کانی
تا در هوس لقمهٔ نانی نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی
هر چیزی که در جستن آنی آنی
امیرعلی حسینخان
زمستان 99