بعضی وقتا هرچقدر زورتو بزنی هرکاری بکنی بازم به نتیجه دلخواه نمیرسی،یه وقتایی به رویای کودکانه ای دل میبندی ولی درانتها متوجه میشی تنها یه سراب و خیال بیشتر نبوده زمانی میفهمی اینو که شاید دیر شده باشه...
یه زمانی هم میاد که باید دست از تلاش و جنگ بکشی،آتیش رو خاموش کنی و کنارش زانو بزنی و بشینی چون که(معنای جنگیدن یعنی اینکه یه شانسی برای پیروزی داری) و وقتی که نیست؛بهتره بیخیالش بشی تا کمتر به خودت و اطرافیات آسیب بزنی.
هشدار:این مقاله ممکن است وقایع نسخه اول و همچنین نسخه دوم را اسپویل کند اگر هنوز بازی را تجربه نکرده اید این مقاله را بوک مارک کرده و سپس آنرا مطالعه کنید.
بعد از سال2019 و اینکه شرکتAsobo بازی (داستان طاعون:بی گناهی) رو منتشر کرد،انتظاراتو بالا برد و خیلیا منتظر ادامه تجربه داستان این خواهر و برادر بودن تا بالاخره3سال بعد یعنی توی سال2022،انتظارا تموم شد و نسخه دوم بازی به اسمA Plague Tale Requiem(داستان طاعون:مرثیه) معرفی و منتشر شد؛همه میگن امید زیاد باعث ناامیدی میشه،اما آیا مرثیه مارو ناامید کرد یا نه؟چون انتظارا به شدت بالا بود.
طبق روال قبل ابتدا کمی از داستانو برسی میکنیم سپس به گیم پلی و باقی موارد میپردازیم با برسی این اثر همراه ما باشید.
وقایع بازی دوم شش ماه بعد از نسخه اول روایت میشه ما در آخر مفتش اعظم و رهبر تفتیش عقاید یعنی ویتالیس رو کشتیم...سپس آمیسیا،هیوگو،مادرشون و لوکاس مجبور شدن از زادگاهشون برن به دلیل اینکه تحت تعقیب بودن.
در اینجا همه چیز ظاهر آرومی داره،هیوگو بیماریش فرو کش کرده و خبری از موشای درنده نیست،خانواده به همراه کیمیاگر جوان اوقات خوبی رو سپری میکنن و در حال بازی و گردش به سر میبرن.
طی تفریح آمیسیا و هیوگو اتفاقاتی رقم میخوره و مجددا با شوکی که به هیوگو وارد میشه موشای وحشی برمیگردن،اون از هوش میره و رویایی رو میبینه که کل داستان به مدد اون جلو میره؛جزیره ای که ققنوس اونو به سمت دریاچه ای هدایت میکنه که با لمس و خوردنش بیماری اون یعنیPrima Macula درمان میشه و به صورت عادی و سالمش میرسه.
مادر آمیسیا و هیوگو،beatrice میگه که باید کیمیاگر ماهری رو که عضو انجمن مخصوصی از کیمیاگراست و مدت هاست روی مکولا مطالعه داشته رو پیدا کنن و بیارن،چون مکولا دوباره با شوکی که به هیوگو وارد شد فاجعه بار تر از قبل بیدار شده.
بعد از سلسله حوادثی کیمیاگر رو بالای سر پسر میارن اون میگه که این آخرین فاز بیماریه و مرگ هیوگو قطعیه پس بهتره اونو به مارسی ببرن تا تحت مراقبت ویژه انجمن کیمیاگران باشه تا قدرت ویرانگرش مهار و مدت زمان کمی که از عمرش مونده رو به خوبی سپری کنه،اما آمیسیا که تمام دنیاش برادرشه زیر بار این چیز نمیره و دل میبنده به رویای کودکانه هیوگو تا جزیره اونو پیدا کنن.
مادرش با این کار مخالفه اما اون با هیوگو از مادرش و لوکاس جدا میشن و پس از جستجو و جنگ و سختی های بسیار به جزیره میرسن.
با رسیدن به اونجا رفته رفته حس نگرانی توی دل بازیکن بیشتر میشه چون جو جزیره و مردمش و عقیده کنت و همسرش بسیار عجیبه،اونا دنبال پسری هستن که مکولا درونشه و اونو به عنوان خداشون میپرستن.
کنت و همسرش میخوان پدر و مادر اون بچه باشن...
همیشه هرکی خودشو خوب نشون میده قطعا داستانی پشتش خوابیده و این برخورد و روی خوش بیش از حد همسر کنت امیلی کمی مشکوکه. کنت و همسرش متوجه این موضوع میشن که هیوگو پسریه که دنبالشن؛چون با بازشدن پای هیوگو به اون جزیره(لاکونا) موشا هم به اون سمت سر ریز میشن.
در این بازی برخلاف نسخه قبل هیچ چیز روند خوبی رو طی نمیکنه،در ابتدا ریتم اندکی آهسته میشه اما ناگهان بمباران احساسی و شوک های عظیم و زیادی وارد میشه،شاید بهتر بود آمیسیا به حرف مادرش گوش میداد و دست از خود سری برمیداشت تا انسانای بیشتری قربانی نشن.
هیوگو در واقع به آمیسیا میگه که همین که کنارش بوده براش کافیه و میدونه که مدت زمان زیادی تا پایان عمرش نمونده،اما آمیسیا از اون میخواد که ققنوس و رویای اونو دنبال کنن و تسلیم نشن و مثل همیشه بجنگن.
اما در پایان کار بازی مفاهیم نهیلیستی رو به آغوش میکشه؛ققنوس نه نماد زندگی بلکه خاکستر بود،خاکستر رویا و خیال قهرمان قصه ما...و پایان بلندپروازی های آمیسیا.
هیچ درمانی وجود نداشت و همه اینا خواب بودن یه خواب بچه گانه که خیلی دیر متوجه این موضوع میشید وقتی که کار از کار گذشته.
بازی پایان بندی ای رقم میزنه که مدت ها و شاید برای همیشه توی ذهنتون باقی بمونه،پایانی که اشک خیلیا رو در آورد و دل های زیادی رو شکوند؛چون حجم حزن در انتها به نهایت خودش میرسه و کاریو میکنید که هرگز فکرشو نمیکردید...
داستانو بیشتر از این باز نمیکنم و باقیش رو به خودتون میسپرم تا تجربش کنید و لذت حداکثری رو ببرید نه ویدیو ببینید برای پایانش نه مقاله و کامنت اسپویل کننده بخونید،اون پایانو خودتون بچشید و کاری نکنید لذتش کم بشه.
خب بریم بپردازیم به گیم پلی و برسی کلی بازی:
بازم داستان طاعون و همونطور که از اسمش پیداست داستانی که بازم بهتر و میخکوب کننده تر،و احساسی تر و با غافلگیری بیشتری برگشته؛و قطعا از بهترین بازی های داستانی هست که منتشر شده و نمیشه منکرش شد.اینجا داستان حرف اولو میزنه و بازم طبق روال قبل برگ برنده بازی آمیسیا و هیوگو هستن،کاری کهAsobo کرد سخت تر از قبل بود چون نمایش این رابطه توی این فضای متفاوت با نسخه قبل و الان که عشقشون به هم بیشتر بود هنر طلب میکرد تا حالت طبیعی و نرمالش رو از دست نده کاری که به نحو احسن انجام شد.
شخصیت های فرعی بازم مانند نسخه قبل نقشی تعیین کننده دارن و خیلی خیلی بهتون کمک میکنن،از شوالیه پیر گرفته تا سوفیای دریانورد همه در کنارتون هستن و نقش اساسی توی خط بازی ایفا میکنن.
این دفعه دیگه شرکتAsobo از اشتباهاتش درس گرفته بود و آنتاگونیستای خیلی خوبی رو طراحی کرده بود و شخصیت پردازی و پیش زمینه ای که ازشون روایت کرد در خور تحسین بود؛آنتاگونیست هایی که واقعا حس تنفر و نفرت رو توی شما به درجه آخر میرسونن.همیشه لازم نیست که شخصیت منفی از اول بد باشه،فرمولی که اینجا پیاده شد بر مبنای جلب اعتماد و سپس خنجر از پشت و خیانت بود که بازی از این لحاظ هم سربلند بیرون میاد.
از لحاظ شکل بازی تقریبا با همون مکانیزم کیمیاگری و شکل ساخت و ساز و منوی مشابه کرفتینگ طرفیم،اما آمیسیا دیگه دختر مظلوم و بی گناه سری قبلی نیست؛دیگه یه دختر آمادس و علاوه بر قلاب سنگ قدیمی مجهز به چاقو و کمان صلیبی(کراسبو)هم شده و میشه خشونت بیشتری نشون داد چون دستتون بازه و به عبارتی پایان بی گناهی رو میشه اعلام کرد.
کیمیاگری تنوع و کاربرد باحالی پیدا کرده؛آتش زا منحصر به روشن کردن آتش نیست و میشه باهاش علوفه های خشک رو شعله ور کرد و سربازارو خلاص کرد...
همچنین گلدون ها دیگه فقط به عنوان حواس پرت کن استفاده نمیشن بلکه اوناهم کاربردهای خاصی دارن و جزو ابزار کلیدی بازی به شمار میرن.
یه سیستم جدیدی که به بازی اضافه شده؛درخت مهارته بدین صورت که مطابق بازی شما که ترجیح میدید بزن و بکش و اکشن،یا مخفی کاری،یا با استفاده از مواد کیمیاگری عبوز کنید،آمیسیا مهارت هاش در اون زمینه بیشتر و بیشتر میشه و کارای منتوعی در اون زمینه ای که دوست دارید میتونید انجام بدید.
مطابق بازی قبل حتما حتما باید کاوش کنید،چون کار بیشتر شده و سیستم کرفتینگ و آپگرید سلاحا از هم جداس و مواد و وسایل لازم بعضا جاهایی پنهان شده که نیاز به فکر و صبر داره تا به دستشون بیارید.
بازی دارای معماهایی هم هست که تنوع دارن هرچند شاید راحت حل بشن اما بازی رو از یکنواختی خارج میکنن.
این بازی واقعا از گرافیک خوب و شایسته ای برخورداره و درخور نسل نهم هست واقعا زیبا و پویا کار شده محیط،اما چیزی که مرثیه رو از بازی های دیگه متمایز میکنه به جلوه کشیدن محیط های سرسبز و در کسری از ثانیه نابودی و سیاه شدن اونجا به وسیله موش ها به زیبایی هر چه تمام تره که هردوی این محیط ها به خوبی به تصویر کشیده میشن کافیه هیوگو عصبانی بشه یا بترسه،شهر یا جزیره یا هر محیط شاداب و زیبایی فاتحش خوندس دوستان.
توانایی هیوگو در کنترل موش ها کامل تر و بهتر از قبل برگشته بدین صورت که انگار ما از چشم موش ها نگاه میکنیم و اونارو به سمت سرباز یا محیطی دیگه هدایت میکنیم اما باید مواظب محدوده ایمنش بود وگرنه طغیان موش ها اوضاع رو از کنترل خارج میکنه و ممکنه به قیمت مرگ و از دست رفتن پیشرفتی که تا اینجا داشتید منجر بشه.
حالا نوبت سربازا و موش هاس...
سربازا دیگه از هوش مصنوعی خوب و قابل قبولی برخوردارن و همچنین تنوعشون بهتر از قبل هست سربازای بدون کلاه رو با همون قلاب سنگ قدیمی میشه از پا در آورد اما زره پوشا یا اونایی که کلاه خود دارن رو باید به روش های دیگه از پا درآورد،که بازم انتخاب دست شماست با توجه به چیزایی که دارید چطور اینکارو انجام بدید اما یادتون باشه مخفی کاری بازم خیلی جاها اولویت داره مثلا ابتدای بازی که کراسبو ندارید چاره ای جز مخفی کاری ندارید.
همونطور که گفتم شخصیت فرعی ای به اسم آرنو که شوالیه پیری هست رو ملاقات میکنید و باهاتون همراه میشه؛ میتونید ازش کمک بگیرید تا سربازایی رو که میخواید براتون بکشه و کارتون رو راحت کنید.
موش ها که هولناک تر و بدتر از سری قبلی هستن،طبق اعلام خود شرکت سازنده تعدادشون به عدد باورنکردنی300,000 میرسه!!اما بلوف نزدن و واقعا انقد زیادن که سیستم لگ میزنه؛البته بگم که حتیPS5 هم افت فریم میداده تا با آپدیت تثبیتش کردن.
تعدادشون واقعا زیاده دیگه شهر و قلعه و همه چیزو میارن پایین و به آسونی نابود میکنن.
هوش بالایی که دارن بدتره اونا دیگه از قسمت هایی که میتونن بالا میرن،پایین میان و شمارو هرجا بخواید برید سریع محاصره میکنن و با یه حرکت اشتباه تیکه پاره میشید؛مگر اینکه یه چیز آتشین برای دور کردنشون توی دستتون آماده باشه.
و بازم قطعات شاهکار موسیقی که بهتر و زیبا تر از قبل کار شدن رو داریم و واقعا بعضی هاشون غم رو روانه ی قلب و روحتون میکنن.
اما مشکلات هستن همچنان؛ایرادی که گرفتیم برای میمیک صورت شخصیت ها هنوز پابرجاس و حرکتی نداره؛ مثلا آمیسیا درون یک بخش از بازی داره داد و فریاد میکنه اما دوربینو که بچرخونید پوکرفیس و بی روح ایستاده که این رو ای کاش فیکسش میکردن.
و قابلیتPhoto Mode که عکسایی که میگیرید معلوم نیست کجای سیستم ذخیره میشه رویpc(کامپیوتر شخصی) که واقعا حیفه چون توی کات سینا صورت خواهر و برادر پر از احساسه و نمیشه به سادگی ازش گذشت و همچنین محیط هایی که زیبا کار شدن...اینم از دیگر مشکلات بازیه.
بازیA Plague Tale Requiem دنباله شایسته و ارتقا یافته نسخه قبلی هست اگر از اولی خوشتون اومد برای دومی درنگ نکنید.
نقاط قوت:
داستان بسیار زیبا و احساسی
رابطه و شیمی زیباتر و قابل باور خواهر و برادر
نشان دادن مشکلات روانی ناشی از کشتن انسان در آمیسیا
موسیقی های خوب و اثرگذار که بهتر از قبل کار شدن
گرافیک بسیار زیبا و خیره کننده
آنتاگونیست های خوب و قدرتمند
شخصیت های فرعی خوب و موثر در خط داستان
نقاط ضعف:
افت فریم در بعضی صحنه ها
نبود حرکت میمیک صورت
اشکال درPhoto Mode در پلتفرمpc
چندتا شات ببینیم از بازی:
نتیجه گیری:
بازی "A Plague Tale: Requiem" به عنوان دنبالهای برای "A Plague Tale: Innocence"، نه تنها داستانی عمیق و احساسی را روایت میکند، بلکه به طور مؤثری مضامین انسانی، فداکاری و بقا را بررسی میکند. گرافیک خیرهکننده و طراحی صحنههای بازی، با فضاسازیهای تاریک و در عین حال زیبا، تجربهای غنی و جذاب را برای بازیکنان فراهم میآورد.
شخصیتپردازی عمیق و روابط میان شخصیتها، به ویژه میان آمیسیا و هیوگو، احساسات قوی را منتقل میکند و بازیکن را درگیر داستان میکند. همچنین، مکانیکهای گیمپلی که شامل حل معماها و مبارزه با دشمنان است، تنوع و چالشهای جدیدی را به بازی اضافه میکند.
در نهایت، "A Plague Tale: Requiem" نه تنها به عنوان یک بازی ویدئویی، بلکه به عنوان یک اثر هنری، توانسته است پیامی عمیق درباره انسانیت و قدرت عشق در برابر مصیبتها را به مخاطبان منتقل کند. این بازی تجربهای فراموشنشدنی است که نه تنها سرگرمکننده، بلکه تأملبرانگیز نیز میباشد.
Writed by Amir Dragon.