امیر فریدونی
امیر فریدونی
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

هزارتوی ذهن | شرح روز ۱

احتمالا گفت و گوهای ذهنی و ثبتشون بعد از یه مدت اطلاعات خوبی درباره مون ارائه میده. هدف از نوشتن سری نوشته های هزارتوی ذهن هم همینه.

این روزا که درباره آموختن استاتید  مختلفی می‌نویسن٬ بنظرم بد نیست که نوشته‌هایم وجود داشته باشه که فقط فضا و احساسات مارو بیان کنه. احساسات تجربه مشترک همه‌ی ماست.


تجربه دیروز

دیروز رفتم سرکار با حال خیلی خوب. بعد از چند دقیقه همکارم اشاره کرد که بریم پایین و حرف بزنیم. بازم همون حرفای همیشگی، که فلانی پشت فلانی حرف زده و گفت گوی این دو فلان در نهایت به تو ختم شده.

خیلی سعی می‌کنم که اثر این حرف‌هارو روی خودم کم کنم، درست مثل شما، ولی ظاهرا تا الان خیلی موفق نبودم. بازم این حرف‌ها روی من اثر گذاشت و مثلا (برای درک بهتر بیاید از عدد استفاده کنیم) اگه حال من ۱۰۰ بود کاهش پیدا کرد به ۸۰.

در ادامه روز از همون فلانی مجدد حرفی شنیدم که گفته همکارم رو برام اثبات کرد و حالم شد ۷۰.

خلاصه تا آخر شب عددی حدود ۲۰ یا شایدم ۱۰ بود.

متوجه شدم قسمتی از  مدیریت "حالم" به ارزشی که به آدما می‌دم بستگی داره.

به عنوان مثال اگه حرف یه آدمی ۱۰ واحد از حال منو کاهش یا افزایش بده، یعنی حدودا ارزش و تاثیر اون آدم روی من ۱۰ درصده. اگر آدم دیگه‌ای ۱ درصد تاثیر داشته باشه یعنی ارزش اون آدم ۱ درصده.

متوجه شدم که مشکل من در ارزش‌گذاریه. پیش اومده بود که قبلا برای منابعی که آسون بهم داده شده بود ارزش کمی قائل شده بودم.

اگه براتون سوال شده که چیزی که آسون داده می‌شه، صرفا بی ارزش یا کم ارزشه، باید بگم که زمان هم از همین جنسه، و فکر نکنم کسی ادعا داشته باشه که زمان، کم ارزشه.

تصمیم گرفتم یه ارزش گذاری مجدد برای آدما داشته باشم.  به این نکته توجه دارم که هرچقدر ارزش شخصی بالاتر باشه‌، تاثیرگذاری بیشتری داره، و قالبا تایم زیادی از زندگی هم صرف آدما می‌شه، پس چه بهتر که برای آدمای "واقعا ارزشمند" صرف بشه.

هزارتوی ذهنارزش
نویسنده‌ای که دوست داره کمی عمیق‌تر فکر کنه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید