بعضی وقت ها آدم باید هر آهنگی گوش می کنه رو بذاره کنار و شاهکارهای موسیقی رو گوش بده فارغ از هر سبک و هر زبانی. «اسبی بی نام» یک آهنگ زیبا از گروه فولک راک آمریکا است که در سال 1971 منتشر شد و جوایز زیادی هم برنده شد. چرا باید این آهنگ را گوش دهیم؟ چون زیباست بدون هیچ توضیح اضافی این آهنگ زیبا و آرام بخش. توی ماشین نشستی این آهنگ رو گوش کن، توی خونه داری کار میکنی این آهنگ رو گوش کن چون اسبی بی نام یک معجون عجیب از گیتار و شعری مرموز است که برای گوش هر انسانی جذاب است.
این یکی از مشهورترین آهنگ های مرموز است که تاکنون مورد توجه قرار گرفته است. مانند یک معما نوشته شده ، که ممکن است بخشی از جادوی ماندگار آن باشد. مانند "چوب نروژی" بیتلز ، و سایر آهنگهای عالی هر چند رمزآلود ، به مخاطب یک چیزی را القا نمی کند ، و در عوض به عهده شنونده است که مفهوم را به تنهایی به دست بیارد و البته ، آن اسب اسرارآمیز، اسبی که هیچ نامی ندارد ، و این سوال را برای همیشه بی جواب می گذارد: چرا؟ چرا کسی نامی بر این اسب نگذاشته؟
نمادهای بنیادی همه جا مانند تصاویر یک رویای گیج کننده واقعی هستند - یک بستر خشک رودخانه ، که با گیاهان و پرندگان و سنگ ها و چیزها و صدای بی وقفه منصوب شده است. آواز به گونه ای تحویل می شود که گویی از یک قصه گو که در حال چرخاندن یک داستان افسانه ای باستان است ،گواهی بر واقعیت نمی دهد و به زبانی شبیه شعر رمزگذاری کرده است.
در اول سفر خود
به زندگی نگاهی انداختم
سنگ، گیاه و پرنده بود آنجا
به همراه کمی شن و ماسه تپه
اول با مگسی وزوزو آشنا شدم
در آسمانی بدون ابر
زمین جوشان و گرم
و صداهایی پر از درد
سوار بر اسبی بی نام در صحرا
با حسی خوب از دیدن باران
در صحرا اسم خود را فراموش کردم
چون کسی برایم دردی ایجاد نکرد
پس از دو روز در آفتاب کویر
پوستم قرمز رنگ شد
پس از سه روز در کویر بدون تفریح
فقط نگاهم به رودی خشک بود
و چیزی که نگاهم از رود روایت می کرد
مرا به فکر مردن برد
سوار بر اسبی بی نام در صحرا
با حسی خوب از دیدن باران
در صحرا اسم خود را فراموش کردم
چون کسی برایم دردی ایجاد نکرد
بعد نه روز اسب آزادانه پرواز می کرد
و صحرا بود دریا
گیاهان و سنگ و پرندگان
به همراه ماسه و شن و تپه آنجا بود
اقیانوس، صحرایست زیر زمین
و لباسی مبدل در دیدگان ما
در زیر شهرها ، قلب ساخته شده از خاک نهفته است
اما انسانها هیچ عشقی نخواهند داد
سوار بر اسبی بی نام در صحرا
با حسی خوب از دیدن باران
در صحرا اسم خود را فراموش کردم
چون کسی برایم دردی ایجاد نکرد
حرفی ندارم