مردم ایران ذاتا تاریخ خوندن تو کتشون نمیره. هرچیزی رو به راحتی باور می کنند و فضای ذهنی درهم و برهمی از موضوعات مختلف به صورت پاره ورق را برای خودشان تشکیل می دهند. یکی از آنها موضوع ها که مردم ما بسیار متعصب دربرابر آن هستند، صفویان می باشند. صفویان یکی از بیخود ترین و ظالم ترین خاندان هایی بودند که تا بحال بر ایران مظلوم ما حکمرانی کردند و در کل این خاندان یک مشت آدم بی عرضه (صفی همیشه خمار، سلطان حسین همیشه در حرمسرا)، شیخ های کلاه بردار و دروغگو (صفیالدین پول پرست، جنید و حیدر جهادگو)، مذهبی های متعصب (اسماعیل اول آدم کش) و از این قبیل آدم که به طور یک مجموعه در خاندان صفوی به ما عرضه شدند.
چرا شما به ساسانیان فحش میدین؟ چرا واقعا؟ چرا داستان افسانه ایی نامه محمد به خسرو پرویز را باور می کنید ولی قوانین قانون گذاری او را باور نمی کنید؟ چرا شما دادمهر، اسپهبد خورشید، وندا امید بادوسپانی را که قهرمانان ملی هستند را نمیشناسید ولی صفویان نسل کش را قهرمانان ملی می دانید؟
اگر ذهن شما اونقدر برای فکر کردن بسته است که فقط دنبال فحش دادن به منی، برو، ولی اگر دوست داری نظر من و آدم های مثل من را هم بخونی، بمون.
صفیالدین سرسلسله خاندان صفوی، یک سنی بود که در مجتهد بودن شکست خورده بود بعد در اردبیل با یکی از دختران شیخ زاهد گیلانی یکی از پول دار های آنجا که اون هم کلاهبردار بود، ازدواج کرد، مهریه این دختر بیست تا ده بود صفیالدین زرنگ هم یکی رو کرد خانقاه بقیه شد مرکز حال و حوله شیخ و رفیقاش (شما را به تاریخ عالمآرای عباسی راهنمایی می کنم البته یه وقت نخونیدا اصلا!) آخرش هم صفیالدین اینقدر شراب خورد که افتاد و مرد (شما را به کتاب روضةالصفا راهنمایی می کنم) نه اون روایت تخیلی که میگه بعد از نماز صبح درگذشت.
این صدرالدین موسی هم که کلا باغ رو اشتباهی اومده بود چون نه تنها هیچی از زندگی او نمی دانیم بلکه حتی معلوم نیست چگونه مرد کلا یک شخصیت نیمه افسانه ایی شده این صدرالدین بدبخت.
یه چیزی اینجا بگم، اگر فکر کردین زرنگین و رفتین ویکی پدیا رو کردین منبع خودتون، باید بگم من دارم از کتاب هایی منبع میارم که گوشتون نشنیده پس زرنگ بازی درنیارین
علی جون، موسس اون تفکری بود که اسماعیل را به قتل عام سنی ها کشاند. این دوست عزیز فکر می کرد دنیا در شیعه و شیعه در دنیا خلاصه می شه و هر وقت حوصلش سر می رفت، چوپان های بدبخت رو مجبور می کرد برن با ترکمنان آق قویونلو بجنگن و طبیعتا همه کشته میشدن. (رستم التواریخ) علی جون هم آخرش میمیره و دهقانان از دست این مرد راحت میشن.
ابراهیم رو از عمد درموردش ننوشتن، چرا؟ چون ایشون احتمالا به دست پسر دوست داشتنی اش یعنی جنید کشته میشه.(روضةالصفا)
بله میرسیم به جنید که سنت جهاد رو در خاندان صفویه راه میندازه. تمام زندگی ایشون از وقتی که جانشین میشه تا وقتی می کشنش در جهاد علیه ترکمن ها، شیروان شاه و بقیه خلاصه می شه. شیروان شاه آخرش از دست جنید خسته میشه و در یک جنگ به راحتی اون و ارتش دهقانش را شکست میده خود جنید هم می کشه. (تاریخ عالمآرای عباسی)
حیدر جون راه پدرش یعنی جنید رو ادامه میده و نه برای انتقام خون پدر بلکه برای ثروت به دنبال قتل عام دهقانان بدبخت (که در ادامه یک سنت تبدیل میشه) و کشتن شیروان شاه میره (من موندم اینا کی به دنبال وظیفه های دینی می رفتن؟) ولی شیروان شاه با آق قویونلو ها متحد میشه یک جوری ارتش ضعیف این حیدر را درهم میکوبن، که نه تنها حیدر بلکه همه ارتش او ایندفعه ریشه کن میشن. (Selselat al-nasab-e Ṣafaviya منتشر شده در برلین)
علی میرزا پدر اسماعیل اول و مثل پدر و پدربزرگش عاشق جهاد بود. (یه چی بگم این جهادها به منظور آزادی دینی نبوده ها، به منظور کسب زن، ثروت و زمین بوده) علی میرزا یکبار در طول زندگی خود به سلطان رستم آققویونلو اعلام جهاد می کنه، رستم اونو توی یک رودخانه گیر می ندازه همانجا او را می کشه و جسدش رو رها می کنه (Maṭlaʿ al-saʿdayn اثر عبدالرزاق سمرقندی)
برخلاف اون همه تفکرات شما، اسماعیل اول یکی از آدم هایی بود که نبودش ایران را بهشت می کرد. این خون خوار وقتی به قدرت میرسه بخاطر عقده هایی که از کشته شدن سه تا از اجدادش پشت سرهم به وجود اومده بود، ارتش جمع میکنه اول میره دهقانان بی گناه رو قتل عام میکنه (بدایع الوقایع) بعد میره سر آق قوینلوها. شما میتونید از نوشته دکتر علی نیکویی نیز استفاده کنید:
یک چیزی بگم، یکپارچه کردن ایران چیز جدیدی نبود، سامانیان خیلی قبل تر از جناب اسماعیل خان از بخارا و سمرقند تا مرکز ایران را متحد کردن ولی یه وقت از سامانیان یاد نکنید. بزرگترین افتخار زندگی جناب اسماعیل این بود که مذهب شیعه را کرد مذهب رسمی، همین مذهب شیعه باعث قتل عام اقلیت های دینی شد. اسماعیل بعد از اینکه عثمانی ها در چالدران ارتش او را تیکه پاره کردن، یک تحول وحشتناکی درونش اتفاق میافته و تبدیل میشه به یک مست لایعقل دینی (سلیم نامه اثر ادریس بدلیسی که هیچ کی درموردش حرف نمیزنه) تا زمانی هم که مرد یا در یک دست شراب و یک دست روضه می خواند یا قتل عام می کرد (Maṭlaʿ al-saʿdayn) آخر هم خودش رو هلاک کرد تا پسرش به حکومت برسه.
تهماسب اول بخاطر اینکه شانس آورد و زیر دست پدرش بزرگ نشد، از نظر عقلی از بقیه شاهان صفوی عاقل تر بود. ولی تهماسب عادت عجیب و زشتی داشت، ایشون هر وقت میرفت حمام، با خودش یک پسربچه میبرد.(شاه طهماسب صفوی: مجموعه اسناد و مکاتبات تاریخی همراه با یادداشتهای تفضیلی) من با همجنس گرایی مشکلی ندارم ولی ایشون رسما تجاوز می کرد به این پسربچه های بدبخت. از نسخه آلمانی Maṭlaʿ al-saʿdayn برای شما مینویسم که درمورد این رفتار شاه تهماسب توضیح داده:
شاه چنان به جوانان لطف داشتند که گاهی اوقات همسران بر او خرده گرفته و از او طلب تعادل می کردند.
همچنین تهماسب پس از چندتا شکست از عثمانیان، زمین های آذربایجان را که مسیر حرکت عثمانیان بود را نمک آلود کرد، آب های چاه و قنات را خشک کردند و آذربایجان را نابود کردند. حالا شما برید ایشون را ستایش کنید.
رسیدیم به اسماعیل دیوانه که کلا عقده قتل داشت. بعد اینکه باباجون مرد، اومد برادرش حیدر رو مثله کرد، بعد اسم خودش گذاشت شاه و همه رو کشت. دوست، فامیل، چرکس، زرتشتی، سنی همه رو کشت. آخر هم پریخان خانوم که مافیای صفوی بود، زد برادرش رو به کمک قزلباشان کشت.
محمد خدابنده از شانس بدش از بچگی، توسری خور، ضعیف النفس و بی عزت بار اومده بود. بعد از اینکه اسماعیل دیوانه را کشتند، پریخان خانوم، محمد رو کرد شاه. محمد خدابنده هم قزوین رو از دست داد، هم مجبور بود به قزلباش ها باج بده آخرش هم پسرش عباس میرزا اینو از تخت سلطنت بلند کرد انداخت زمین بعد هم این محمد خدابنده در اثر بیماری مرد.
رسیدیم به خون خوار اعظم، عباس اول سازه های زیادی ساخت هرچند همه آن ها نقشه وزیران اعظمش مثل میرزا محمد منشی بود. درمورد عباس اول روایت زیاد است. ولی این رو بگم که در شروع زمان عباس اول یک میلیون زرتشتی زندگی می کرد هنگامی که او هلاک شد تعدادشان به صدهزار رسید. (Converting Persia: Religion and Power in the Safavid Empire به زبان انگلیسی) عباس اول سنی ها را نجس می دانست پس قزوین را قتل عام کرد. اون شهر را تبدیل به حمام خون کرد، زنان باردار را کشت و پسرهای جوان شهر را برد به قصرش برای تجاوز (تاریخ عالم آرای عباسی، Shah Abbas: The Ruthless King Who Became an Iranian Legend به زبان انگلیسی که پیشنهاد می کنم بخوانید) در زمان عباس اول هزاران شاعر و هنرمند از ترس جان به هند و دربار گورکانی فرار کردند. این آدم بچه های خودش رو هم قتل عام می کرد. زمانی که به گرجستان حمله کرد اونجا جمعیت زیادی چرکس وجود داشت، جناب عباس زنان زیبا و پسر بچه هارا ور می داشت، بقیه رو قتل عام می کرد.(Slaves of the Shah: New Elites of Safavid Iran) دیگه از قتل عام گرجی ها و ارمنیان نگم که هنوز به یک گرجی بگی من ایرانیم، میترسه! سرانجام عباس در اثر نوشیدن و خوردن بیش از حد میافته و میمیره و جهانی ز دست او نجات پیدا می کنند.
یک قضیه هولناک درمورد صفی کوچولو هست. پدربزرگ صفی کوچولو پسر خود و پدر صفی را کشت و بعد صفی رو انداخت گوشه حرمسرا هر روز بهش تریاک داد. این صفی شد معتاد، جوری که هنگام تاجگذاری بهش شراب دادن تا از خماری دربیاد. (Geschichte von Gîlân in den Jahren اثر عبدالفتاح فومانی) صفی بزرگشده یک کودک معتاد در جسم بزرگان بود. ایشون تا عمر داشت همه رو اعدام و قتل عام کرد. جوری که وقتی بغداد را از دست این صفویان پس گرفتند، مردم نفس راحت کشیدند. صفی مثل پدربزرگش، سنت خانواده کشی را ادامه داد و همه رو کشت. این معتاد همیشه خمار هم زرتشتیان بدبخت رو قتل عام کرد و کلی جنگ های بی فایده به راه انداخت و در آخر هم صفی بخاطر بیماری مرد.
عباس دوم معروف به عباس زرنگه از اجداد خودش باهوش تر بود. او واقعا استثنا بود و شاید دلیل اصلیش این بود که عباس زرنگه مثل پدر معتادش تریاک نمی کشید و تمام مدت در هوا و خماری نبود. من نامرد نیستم دوران شاه عباس دوم یا عباس زرنگه واقعا قابل زندگی بود. با اینحال مشکل عباس زرنگه این بود که زنان و دهقانان را آدم نمی دونست. در سفرنامه شاردن آمده که وضعیت آب اصفهان برای مردم عادی چگونه بود:
در اصفهان نباید از آبی که مردم عادی مینوشند، بنوشی، وقتی من منشا آن را دنبال کردم به یک طویله رسیدم که طویله سلطنتی شاه بود.
سفرنامه شاردن، جلد سوم، صفحه 254
بله عباس زرنگه کوچکترین اهمیتی به دهقانان نمیداد. وقتی مرد هم معلوم نشد جسدش رو کجا بردن.
صفی میرزا خشک مذهب که دوبار تاجگذاری کرد و از دور دوم با نام سلیمان شناخته میشود، خیلی آدم دورو و بی شرفی بود. چرا؟ بهتون میگم. سلی جون میخانه های بسیار قدمت دار اصفهان را بست ولی در قصر چنان مست میشد که از خود بی خود میشد و با شمشیر همه رو زخمی می کرد. (افضل التواریخ) سلی جون برگزاری مهمانی را خلاف قوانین اسلام میدید ولی خودش مهمانی های میگرفت و به روایت هایی همانجا عمل هایی انجام میداد که از گفتنش چندشم میشه. (تاریخ کشیک خانه همایون) و ایشون رسم نجیبانه تجاوز به پسربچه ها را نیز گرامی داشت. (اعتراف نامه اثر آبگار علی اکبر آرمانی کسی که در جریان کثافت کاری های سلیمان اول بوده) سلیمان درآخر اینقدر نوشید که یک روز نقرس کرد و مرد. ایشون واقعا روح صفی اول را در خود داشت.
اگر، اگر فکر می کنید سلیمان، کثافت و دورو و بی شرف بود، پس با سلطان حسین پسر شریف ایشون آشنا نیستید. سلطان حسین از بچگی کلا راحت طلب بزرگ شده بود و اینقدر لمپن، تنبل و بی عرضه ایی بود که پدرش نمی خواست ریختشو ببینه (اعتراف نامه) بعد سلطان حسین از زمانی که به حکومت رسید رسم تجاوز به پسربچه ها را تغییر داد چی کار می کرد؟ بهتون می گم. این مفت خور بی خاصیت رفیقاشو میفرستاد سفر به افغانستان که آن زمان جذو ایران بود.بعد با زور پسر نوجوان روسای قبایل را می آوردند اصفهان و به پسر بیچاره تجاوز می کردند. (تحفة العالم در اوصاف و اخبار شاه سلطان حسین صفوی اثر میر فندرسکی) سلطان حسین و رفیقاش اینقدر این کار را انجام دادن که افغانیان به رهبری اشرف افغان شورش کردند و جنگ داخلی صورت گرفت. اینکه میگن افغان ها حمله کردن دروغه فقط برای اینکه به هیبت سلطان حسین بر نخوره! سلطان حسین آخر گردن زده شد.
بعد مرگ سلطان حسین، پسر او تهماسب دوم بر تخت نشست این تهماسب در واقع عروسک دست نشانده نادر شاه بود. بعد مدتی هم برکنار و کشته میشه. بعد از اون یکی از نوادگان عباس خون خوار اعظم یعنی احمد مرعشی صفوی به مدت سه سال حاکم میشه و در دربارش می گساری در حد دو روز خماری، تاراج و شکنجه انجام میشه. یعنی باز صدرحمت به اشرف افغان که اومد این لکه سیاه رو کشت. آخرین تفنگدار لیست ما عباس دوم است که اون هم عروسک خیمه شب بازی نادرشاه بود بعد مدتی نادر شاه اون رو هم میکشه و میشه شاه و بقیه وقایع.
صفویان سلسله ایی بودند که ایران را نزدیک دویست سال به ته چاه بردند. ولی امروز شدن قهرمان. بهتر نیست که خودمان یکم وقت بزاریم تحقیق کنیم و بفهمیم که چی درسته یا چی درست نیست؟ بیاید کسی را مقدس نکنیم حتی اگه عباس خون خوار باشه.
باتشکر از آقای خسرو فروهر