این بازاریابی که اینهمه پدر پیدا کرده و همه دارن آموزشش میدن چیه اصلا؟
یه انجمن خفنی توی حوزه مارکتینگ هست به اسم "انجمن بازاریابی آمریکا"
این انجمن سال 1935 یه تعریف از بازاریابی گفته و توی سالهای مختلف این تعریفو به روز کرده. تعریف اون سال این انجمن، تحت تاثیر بازار کالایی بود که بخش عمدهش رو کارخونهها تشکیل میدادند:
"بازاریابی اجرای فعالیتهایی در فضای کسبوکار است که جریان کالا و خدمات را از تولیدکننده به سمت مصرفکننده هدایت میکند."
به مرور زمان مفهوم ارزش و ارزشآفرینی توی کسبوکارها جاشو باز کرد. کلمه مشتری جای مصرفکننده رو گرفت و ارتباط با مشتری پررنگ شد. این شد که 50 سال بعد یعنی سال 1985 این تعریف به این صورت تغییر کرد:
"بازاریابی یکی از وظایف سازمانی و مجموعهای از فرایندهای مرتبط با خلق ارزش، اطلاعرسانی درباره آن ارزش و تحویل آن به مشتریان است. بازاریابی همچنین مدیریت ارتباط با مشتریان را به شکلی که منافع سازمان و ذینفعان آن را تامین کند، شامل میشود."
با ورود دنیای دیجیتال و افزایش رقابت کسبوکارها، جای خالی این دو مفهوم هم حس شد. در سال 2004 این تعریف اصلاح شد و به این شکل در اومد:
"بازاریابی فرایند برنامهریزی و اجرای فعالیتهای مربوط به شکلگیری، قیمتگذاری، ترویج و توزیع ایدهها، کالاها و خدمات است؛ به شکلی که در تبادلات انجام شده، اهداف فردی و سازمان تامین شوند."
و در نهایت تعریف سال 2013:
"بازاریابی مجموعهی نهادها، فعالیتها و فرایندهایی است که به خلق، ارتباط (اطلاعرسانی و کسب اطلاع)، تحویل و تبادل پیشنهادها مربوطند. مبادلههایی که برای مشتریان، کارفرما، شرکا و در مقیاس بزرگتر، جامعه، ارزشمند محسوب میشوند."
فیلیپ کاتلر که کتاب مدیریت بازاریابیش یه منبع و مرجع معتبر جهانی برای آموزش بازاریابیه، مارکتینگ رو اینجوری تعریف کرده:
"بازاریابی، دانش و هنر کشف، خلق و ارائه ارزش، با هدف تامین نیازهای یک بازار هدف، همزمان با کسب سود است. بازاریابی، نیازها و خواستههای تامین نشده را تشخیص میدهد؛ بازار آنها را تعریف کرده، حجم این بازار را اندازهگیری و سود بالقوهاش را برآورد میکند. مشخص میکند که کدام بخش بازار را میتواند بهتر تامین کند و سپس محصولات و خدمات مناسب را طراحی و ترویج میکند."