ویرگول
ورودثبت نام
امیر حسین بهرامی
امیر حسین بهرامی
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

چند نفره بودن بصورت سرگرمی!

چند شخصیت ذهنی!!!
چند شخصیت ذهنی!!!


من یک نفر نیستم , چند نفر هم نیستم من خودم هستم در حال زندگی اما در زمان تنهایی و یا بیکار بودن شخصیت هایی را میسازیم و خود را در آن زمان فراغت بجای آن شخصیت ساختگی میگذارم و مدتی را با او سر میکنم.
گاهی وقت ها این شخصیت یک گیتاریست و رپکن حرفه اییست گاهی وقت ها هم یک لات بی سروپا حتی گاهی وقت ها یک خلافکار بزرگ شاید هم یک ورزشکار....
اما الان که در حال نوشتن هستم به شکل گیری این شخصیت ها فکر میکنم و درک میکنم که ساخت این شخصیت ها ربطی به خود من دارد و اکثر افراد شبیه من هم به این شکل هستند و این افراد ساختگی داخل ذهنشان بخشی از علاقه ی خودشان میباشند.

اما گذراندن وقت حتی در بیکاری با این شخصیت ها و حرکات دست و بدن خود را شبیه آن ها کردن من را از زندگی اصلی خودم دور میکند و خیلی وقت ها زمانی که سعی میکنم که با شخصیت ها درگیر نشوم و شخصیت جدیدی نسازم بعد از چند روز دوباره شروع به همان چند نفره بودن به چشم سرگرمی میکنم....

خیلی از شخصیت هایی که تا بحال ساختم و با آن ها زندگی کردم عاشق دانا بودن, عاشق عشق و عاشق انسانیت بودن خیلی از این شخصیت ها هم شورشی بودن و خیلی نزدیک به جوکر و زمانی که به خودم نگاه میکنم, میبینم که من خودم هم عاشق همین صفت ها هستم و علاقه دارم که شخصیت اصلی خود من را همین ها شکل بدهند...
دوست دارم مطالعه کنم, هنرجو خوبی باشم, یک تهدید برای سیستم قدرت محسوب بشم و در نهایت انسان باشم...
دقیقا شخصیت های ذهنی من هر کدام دارای یک سری از این صفت ها هستند و همین علاقه من باعث میشود که به سمت آن ها بروم و از خودم دور بشوم شاید هم به این خاطر هست که من فقط به این صفت ها علاقه دارم و این صفت ها در شخصیت خودم جایگذاری نکردم....
فکر میکنم نظر دوم درست تر باشد, من نیاز به فکر کردن دارم, نیاز دارم که شخصیت خود را آنجور که دوست دارم بسازم تا دیگر نیازی به ساخت شخصیت های ذهنی و زندگی کردن با آن ها نداشته باشم...

یعنی زمانی که من شخصیت خود را آنگونه که دوست داشته باشم بسازم و از تمام صفت های مورد علاقه ام در ساختش استفاده کرده باشم دیگر نیازی به ساخت شخصیت ذهنی با صفات مورد علاقه من نیست...
هر کدام از این شخصیت ها در حال زندگی خودشان هستند و هر روز بسته به حال هوای روزش به سمت یکی از این شخصیت ها میروم و چندی را با آن میگذرانم....
زندگی با آن ها را هم دوست دارم و هم نابود کننده و جلوگیرنده من هستند...
باعث میشوند که من از اهدافم دور شوم و نتوانم به آن جبر های زندگیم رسیدگی کنم و وضع خود را تغییر دهم...
و وضع من آنگونه هم نیست که نیاز به بستری شدن و مصرف قرص داشته باشم البته شاید هم داشته باشم خودم هم نمیدانم...
خیلی وقت ها آدم بیمار نیست و زمانی که میگوید خوبم راست میگوید ولی بعضی وقت ها هم اشتباه میکند...
در هر صورت این وضعیت نیاز به تغییرات داره و باید روی خودم و شخصیتم شروع به کار کنم...


چند شخصیتیچند شخصیت داشتنچند قطبی شخصیتدو قطبی شخصیتساختن شخصیت
سعی میکنم جستجوگر خوبی باشم....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید