درد لازمه که حس بشه. نیاز داره به حس شدن. درسته که عجیبه ولی در عین حال سادس (اگه سادش بگیریش) ، راحته مثه آب خوردن ، (اگه راحت بگیریش).زندگیو میگم. اصلا زیباییش به سادگیشه به آسمون آبیش، رشته کوه های قهوه ایش که تا کمرش ادامه دارن، پروانه های دور گردنش.... ولی برای اینکه زندگی زیبا شه باید سختیشو بچشی ، دردشو حس کنی تا قشنگ شه. باهش زندگی کنی تا بشناسیش. یعنی اونقدا هم که گفتم ساده نیست. باید بری تو بحرش ، غریق بی نجات بشی تا درد و راحتی ، زشتی و زیباییشو ببینی.
میدونی سخت تر از سرطان داشتن چیه؟ اینه که یه بچه سرطانی داشتی باشی. چون مجبوری باهش زندگی کنی. لازمه کنارش باشی. مجبوری درد رو حس کنی. بچت داره خون بالا میاره ولی تو احساس خفگی میکنی. حس میکنی میخوای بمیری ولی نمیتونی. بچت میمیره ولی تو نمیتونی بمیری. تو هوای اون رو نفس میکشی. درد رو حس میکنی.
درد لازمه حس بشه.
شاید اولین برداشت همه ی ما ادمای کوچولو های روی این زمین بزرگ اینه که باید خوشحال باشیم. بخندیم، نباید دردی رو حس کنیم. چرا؟ واضحه چون از بچگی تجربه خوبی از درد نداشتیم . خوردیم زمین دردمون گرفته ، یار رهامون میکنه دردمون میگیره. برا همینه از درد بدمون میاد. ترجیح میدیم حسش نکنیم. برای همینه وقتی درد میاد تو چشات نگاه میکنه آغوششو برات باز میکنه؛ بغلش نمیکنیم. جا خالی میدیم. مشروب میخوریم. مواد میکشیم، پناه میبریم به آغوش غریبه ها و ... همه همه چون که میخوایم دردو حس نکنیم اونقد پیک میره بالا تا یادت میره کی بودی، چه برسه دردت چیه. هرکسی یه جوری یه نحوی یه روشی ، جا خالی میده. ولی تو جا خالی نده. ول کن این حیلت پست رو!
درخت از ریشه خراب میشه،انسان از درون. یه چند وقتیه حس می کنم از درون دارم خراب میشم می پوسم. ولی خب خدای ما آدم کوچیکا خیلی بزرگه. بعضی وقتا یه کاری میکنه که خنده های زندگی رو ببینی . حتی اگه سعی کنه خنده هاشو بخوره ، بروز نده ، باز تو میبینیش.درسته که هیچکی نمیدونه تو دل زمین چی میگذره ولی حداقل هممون مطمنیم اگه یه روزی بخواد درد و دل کنه باهمون به جای "به تو چه" حداقل راستشو میگه. نقاب نداره. فقط ما آدم هاییم که صورتارو به نقاب لو میدیم ! شفافه!
نوشته شده در 26 بهمن 1397!