مگه میشه من 16 آذر امسال رو یادم بره ؟شاید یلدا امسال رو یادم بره ولی 16 آذر امسال رو شک دارم. شک که ندارم یعنی مطمنم یادم نمیره. نه به خاطر اینکه روز دانشجو ها . نه به خاطر اینکه مولانا شمس رو دیده . بلکه به خاطر اینکه من "شمسم" رو پیدا کردم. اونم چه شمسی ! شمس الضحی! عین الیقین! خب بیا قبول کنیم مقصر من نبودم. حتی قبل از اینکه همو ببینیم هم سینا گفته بود که من تازه کار و مبتدی ام، تو ام با ده بیست سال سابقه درخشان در عرصه دلبری! من خر گوش نکرده بودم. اومده بودم ببازم. اگه میخواستم ببرم که فردای شب یلدا فکر این بودم که چجوری پیشنهاد پژوهشی ای ام رو کامل کنم نکه وسط نوشتن مقدمه اش تو بیای تو محراب دل ما. شاید خیلی چیزا یادم بره. شاید یادم بره که باید بهت زنگ بزنم. شاید یادم بره که با ادب باشم و دود کمتر تنفس کنم. شاید یادم بره که بهت صبح بخیر بگم و از این داستانا ولی خودتم میدونی که وقتی خنده هاتو میخوری یادم نمیره. وقتی لبتو گاز میگیری یادم نمیره.وقتی بهت میگم بریم آبعلی آخرش سر از محمود آباد در میاریم یادم نمیره. وقتی پات یخ کرد و چیزی نگفتی یادم نمیره. یادم نمیره بچه که بودم هرکی بوسم میکرد درجا جاشو پاک میکردم با کراهت ولی خب زندگی بهم نشون داد که چقد زود آدما عوض میشن. چقد زود پسری که تا دیروز دنبال کفتر های داییش تو حیاط خونه مادربزرگش بود امروز فکر " ارغوانش" باشه. ارغوان شاخه همخون جدا مانده من.
دیشب یلدا بود، طولانی ترین شب سال. البته نه به خاطر اینکه یه دیقه از بقیه شب ها طولانی تر بودا نه! بلکه به خاطر این طولانی بود که تو نبودی. خیلی طولانی بود مثه زلف تو.
زلف بر باد مده تا نَدَهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم