ویرگول
ورودثبت نام
بسه دلیل!
بسه دلیل!
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

مسیح

چیزی مونده؟ نه. معلومه نه. مگه میشه چیزی بینمون مونده باشه. همه چیو هر شب تا صب دم گوشم زمزمه میکنی دیگه، مثه لالایی های مامانم، مثه وقتایی که نفس کم میاوردم و مامانم چادرگل گلی عطردارشو میومد مینداخت روم تا خوب شم. میدونست من هوای چادرنمازشو نفس میکشم(مثه تو) البته خودمونیم تو گوشم زمزمه نکردی که ولی فرقی با زمزمه نداره پیامات...


انگار که هستی. همین بغل کنار شاه رگم.اصلا فکر کردی چی؟؟ خدا هم میدونست نزدیکی بهم الکی نیست که گفته "نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید"، خدا هم میدونست از رگ گردن نزدیکتری. شاید باورت نشه برای همین گفته "ما" یعنی تورو هم برده تو تیمش. شاید از لحاظ زمانی و مکانی ازم دور باشی ولی نزدیکی. البته اینو هم نمیدونم که ازم دوری یا نه شایدم همسایه بالاییمون باشی یا شایدم خورشید آدم های جنوب تهران، آفتاب مظلوم شهریوری شرق تهران، دختر ماه غرب یا شایدم شمال. اصلا اینا رو ولش کن مگه مهمه کجایی؟ کیو دیدی دنبال رگ گردنش بگرده؟؟؟ هست. همیشه اونجا هست. آدم دنبال چیزی که داره که نمیگرده.




منم نگشتم دنبالت. کنارم بودی و نمیدیدمت. خوردن خنده هات و عدم تایید های کنار شونه اتو ، آرامش درونیتو و اون نگاهات ، اون نگاهات که آدم رو ذوب میکنه. جوری نگاه میکنی که آدم دوست داره ...

ولش کن اصلا همه چیو نباید که گفت گاهی وقتا باید خورد، حرفو میگم. سیر میمونی اینطوری.

تا حالا شده تو خیابون مست و قلندر و خراب از کوچه ای رد بشی، یکیو ببینی بگی این خود "منه". مگه میشه یه آدم انقد "من" باشه. اونم من که انقد "منیّت" دارم. مگه میشه من از خودم ناراحت شم. خودمو فحش بدم؟ دعوا کنم؟ آدم مغروری مثه من فقط خودشو ناز میکنه. خودشو تحویل میگیره. برای همینه که من ازتو خوشم میاد، چون از خودم خوشم میاد




خوبی "من" و خودم اینه که به هم محرمیم. یعنی حریمی بینمون نیست. نه حائلی ،نه پرده ای. الکی نگفتن که گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش. پیغامامون رو هم که حفظیم.

دوران راهنمایی من،

کودکی تو،

چادر من،

"ها" گفتنای تو.

میدونی جواب چیو نمیدونم؟ اولین نفری که خودشو تو آینه دید چه عکس العملی داشت؟؟ خیلی پیچیدس این موضوع. اونقدی که منم نمیدونم اگه یه روزی، خدارو چه دیدی، اگه یه روزی دیدمت نمیدونم چیکار میکنم. احتمالا جیغ بزنم و فرار کنم، شایدم خشکم بزنه اونقدی که آب دهنم قورت ندم و از لبم آویزون بشه ، شایدم نشستم و فقط حرفاتو گوش کردم. شایدم... بگذریم.

اینایی رو دیدی که همیشه میخندن؟ اینا رو اذیت نکنین قلبوشون مثه آب زلاله، بهشون بگی تو، میشینن گریه می کنن، شاید فرداش یادشون بره، شاید دوباره بخندن مثه همیشه ولی وقتی یه قطره میوفته توی یه برکه، کل برکرو موج برمیداره، شاید قوی نباشه موجش ولی آرامش برکرو بهم میریزه. سعی کنید آرامش برکه های زندگیتونو بهم نریزین اونا همینطوریش قشنگن. صاف، ساده، بی آلایش مثه خودت. مثه دختر نداشته مسیح.

always!
always!



همینگوی در «پاریس جشن بیکران» تعریف میکند که یک بار که برای اسکی به کوهستان رفته بوده، برای جلوگیری از سوختن پوست صورتش ریش میگذارد. در آن روزها در بند کوتاه کردن موی سرش هم نبوده. روزی از دوستی میشنود که محلّی ها به او لقب «مسیح سیاه موی» داده اند. و بعدتر که او را مدام در میکده ها میبینند «مسیح سیاه موی میخانه نشین» مینامندش. این که به نظرم هر مردی باید ریش بگذارد شاید به این دلیل است که مسیح (یا لااقل تصاویری که از او کشیده اند) ریش پرپشتی دارد و من به مسیح ارادت خاصی دارم. نه از این رو که پیام آور صلح و مهربانی بوده و نه از این رو که فلسفه زیبایی از زندگی به ما داده . بلکه به این جهت که نخستین بار که دیدم در وصفت نوشته اند "لب هایت به مسیح مریم میماند"، سخت تکان خوردم.گمان میکنم اگر مسیح دختری میداشت -و خدا میداند شاید هم داشته و تو از نسل همان دختری- باید شبیه تو میبود. با لب هایِ مسیحِ مریمی ات و معصومیت هلیایی ات و موهایت که سیاهی مسیحی شان زیر آفتاب میدرخشد و اندوه شادمانه چشم هایت."روزگاری شعر به درد نخوری سروده بودم و اکنون که منبع الهامم را از دست داده ام حتی یادم نمی آید که چه بود. فقط یادم هست که درباره دوران خیالی آینده -که هرگز نیامدند و «آینده» چه دروغین است وقتی «نیاید»- بود و غسل تعمید دادن همین چیزهای دم دستی اطرافمان با تو."چه «نیآینده»هایی در سر داشتم و حالا نمیدانی چقدر در میان همین چیزهای بی اهمییت که هیچ هاله ای از تقدس ندارند، دلم میخواهد به تو کافر شوم. "مسیحای ناجوانمرد من"



میگن مسح موهاش این شکلی بوده.
میگن مسح موهاش این شکلی بوده.



مسیحخندهمهربون
یک دانشجوی خسته از روزمرگی های خود.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید