ویرگول
ورودثبت نام
Somayeh Amiri
Somayeh Amiriسلام من «سمیه امیری» هستم، یک علاقه‌مند ساده به سبک زندگی سالم و رشد شخصی.
Somayeh Amiri
Somayeh Amiri
خواندن ۵ دقیقه·۲۰ روز پیش

از بزرگسالان کوچک تا دانشمندان کنجکاو: تاریخ شگفت‌انگیز روانشناسی رشد

مقدمه: بازکشف دوران کودکی

آیا تا به حال از خود پرسیده‌اید که ما چگونه به درک امروزی از رشد و پرورش کودکان رسیده‌ایم؟ روزگاری نه‌چندان دور، دیدگاه رایج این بود که کودکان چیزی نیستند جز نسخه‌های کوچک و ناقصی از بزرگسالان. این ایده که کودک یک «بزرگسال کوچک» است، برای قرن‌ها بر نحوه تفکر ما درباره تربیت و آموزش سایه انداخته بود. اما خوشبختانه، مجموعه‌ای از ایده‌های انقلابی این تصور را برای همیشه دگرگون کرد. این مطلب، سفری است به تاریخچه‌ی شگفت‌انگیز روانشناسی رشد؛ سفری که در آن با متفکرانی آشنا می‌شویم که نگاه ما به پیچیدگی‌های ذهن کودک را برای همیشه تغییر دادند.

۱. اولین انقلاب: کودکان، بزرگسالان کوچک نیستند

تا قرن‌ها پیش، ویژگی‌های خاص دوران کودکی نادیده گرفته می‌شد و از کودکان انتظار می‌رفت مانند بزرگسالان رفتار کنند. اما در قرن هجدهم، فیلسوفی به نام ژان ژاک روسو این دیدگاه را به چالش کشید. روسو، که برخی او را «پدر روانشناسی رشد» می‌دانند، استدلال کرد که کودکان صرفاً نسخه‌های کوچک‌تری از بزرگسالان نیستند، بلکه موجوداتی با نیازها و ویژگی‌های منحصر به فرد خود هستند.

ایده اصلی روسو این بود که رشد از طریق مراحل مشخصی پیش می‌رود و طبیعت درونی کودک باید اجازه داشته باشد تا به طور طبیعی شکوفا شود. او از نخستین کسانی بود که پیشنهاد داد رشد در دوره‌های سنی متمایزی (مانند نوباوگی و کودکی) رخ می‌دهد؛ ایده‌ای که امروز سنگ بنای روانشناسی رشد است. روسو در کتاب مشهور خود، «امیل»، یک برنامه آموزشی کامل را بر اساس این باور طراحی کرد که آموزش باید با مراحل طبیعی رشد کودک هماهنگ باشد، نه اینکه عقاید بزرگسالان را به زور به او تحمیل کند. این یک تغییر نگرش بنیادین بود که راه را برای مطالعه علمی دوران کودکی هموار کرد.

 

۲. بحث بزرگ: آیا ما لوح سفید هستیم یا با طبیعتی ذاتی متولد می‌شویم؟

همزمان با این تحولات، صحنه اندیشه به عرصه یکی از بزرگ‌ترین مناظره‌های تاریخ بدل شد: بحث بنیادین «طبیعت در برابر تربیت». دو فیلسوف بزرگ، جان لاک و ژان ژاک روسو، قهرمانان اصلی این مناظره بودند و مسیر تفکر درباره رشد انسان را برای همیشه تغییر دادند.

جان لاک، فیلسوف انگلیسی، نظریه محیط گرایی را مطرح کرد. او معتقد بود که ذهن کودک در بدو تولد مانند یک «لوح سفید» یا tabula rasa است. از نظر لاک، هیچ ایده‌ی ذاتی در ذهن وجود ندارد و تمام دانش، شخصیت و ویژگی‌های انسان از طریق تجربه و تعامل با محیط شکل می‌گیرد. او باور داشت که والدین و مربیان می‌توانند با آموزش و تربیت صحیح، کودک را به هر شکلی که می‌خواهند درآورند.

«مشاهده کودکان، نشان خواهد داد که این تصورات از ابتدای تولد در ذهن وجود ندارند، بلکه یاد گرفته می‌شوند.»

در مقابل، روسو با دیدگاه طبیعت گرایی رمانتیک خود قرار داشت. او معتقد بود که کودکان با طبیعتی پاک و خوب به دنیا می‌آیند، اما جامعه و تمدن این خوبی ذاتی را فاسد می‌کند. تفاوت اساسی این دو دیدگاه در این بود: از نظر لاک، محیط، کودک را شکل می‌دهد و می‌سازد؛ اما از نظر روسو، محیط می‌تواند طبیعت پاک کودک را خراب کند. این دو دیدگاه متضاد، پایه‌های بحث بزرگ «طبیعت در برابر تربیت» را بنا نهادند که تا به امروز در روانشناسی رشد ادامه دارد.

۳. کودک به مثابه «دانشمند کوچک»: منطق شگفت‌انگیز خطاهای کودکان

در اوایل قرن بیستم، روانشناس سوئیسی، ژان پیاژه، با ایده‌ای انقلابی، درک ما از ذهن کودک را متحول کرد. او نشان داد که ذهن یک کودک فقط نسخه‌ای کم‌توان‌تر از ذهن یک بزرگسال نیست، بلکه از نظر کیفی کاملاً متفاوت عمل می‌کند. پیاژه معتقد بود که «کودک است که ساختارهای شناختی را می‌سازد»؛ یعنی کودکان فعالانه در حال ساختن درک خود از جهان هستند و صرفاً دریافت‌کنندگان منفعل اطلاعات نیستند.

پیاژه نظریه خود را بر اساس مراحل رشد شناختی بنا نهاد. یکی از مفاهیم کلیدی او در مرحله پیش‌عملیاتی (حدود ۲ تا ۷ سالگی)، «خود میان بینی» است. در این حالت، کودک نمی‌تواند دنیا را از منظر دیگران ببیند و تصور می‌کند همه چیز را همان‌طور می‌بینند که او می‌بیند. این یک نقص نیست، بلکه یک ویژگی طبیعی از نحوه تفکر او در این مرحله است.

یکی از مشهورترین آزمایش‌های پیاژه، آزمایش «نگهداری ذهنی»مایعات بود. در این آزمایش، مقداری آب از یک لیوان کوتاه و پهن به یک لیوان بلند و باریک در مقابل چشمان کودک ریخته می‌شود. کودکی که در مرحله پیش‌عملیاتی قرار دارد، معمولاً می‌گوید که مقدار آب در لیوان بلندتر بیشتر شده است. نبوغ پیاژه در این بود که این «خطا» را نه به عنوان یک اشتباه، بلکه به مثابه پنجره‌ای به یک نظام فکری منسجم اما متفاوت می‌دید. این خطاها نشان می‌داد که منطق کودک هنوز فاقد عملیات ذهنی مشخصی است و تفکر او از کیفیتی منحصر به فرد پیروی می‌کند. این کشف که کیفیت تفکر کودک اهمیت دارد، نه فقط کمیت دانش او، یک انقلاب واقعی بود.

۴. ذهنی که نمی‌بینید: چگونه ناخودآگاه ما را شکل می‌دهد

در همان دورانی که پیاژه در حال کشف منطق آگاهانه ذهن کودک بود، زیگموند فروید در وین در حال کاوش در اعماق تاریک و پنهان روان بود. فروید با ایده‌ای رادیکال پا به میدان گذاشت: بخش بزرگی از شخصیت و رفتار ما توسط نیروهای ناخودآگاه قدرتمندی شکل می‌گیرد که از دسترس آگاهی ما خارج هستند. او ساختار ذهن را به سه بخش تقسیم کرد: نهاد (Id)، خاستگاه غرایز ابتدایی و لذت‌جویی؛ فراخود (Superego)، وجدان درونی‌شده‌ی اخلاقی؛ و خود (Ego)، میانجی‌گر منطقی که بین این دو نیرو و واقعیت تعادل برقرار می‌کند.

انقلابی‌ترین و در عین حال بحث‌برانگیزترین ایده فروید این بود که رشد شخصیت از طریق مراحل رشد روانی-جنسی صورت می‌گیرد؛ مراحلی که طی آن، کانون انرژی روانی-جنسی (لیبیدو) به بخش‌های مختلفی از بدن منتقل می‌شود. این مراحل عبارتند از: دهانی، مقعدی، آلتی، نهفتگی و تناسلی. تأثیر بزرگ نظریه فروید این بود که برای اولین بار به طور جدی استدلال کرد که تجربیات دوران کودکی، به ویژه تجربیات اولیه، تأثیری عمیق و ماندگار بر شخصیت و سلامت روان ما در بزرگسالی دارند.

نتیجه‌گیری: کودکِ در حال تکامل

سفر ما در تاریخ روانشناسی رشد نشان می‌دهد که درک ما از کودکی چقدر متحول شده است. ما از دیدن کودکان به عنوان «بزرگسالان کوچک» شروع کردیم و به درکی پیچیده و چندلایه رسیدیم؛ درکی که کودک را همزمان موجودی با طبیعتی ذاتی، لوحی سفید برای تجربه، دانشمندی فعال در ساختن جهان خود، و شخصیتی در تعامل با نیروهای پنهان ناخودآگاه می‌بیند. هر یک از این نظریه‌ها، قطعه‌ای از پازل بزرگ رشد انسان را روشن کرده و راه را برای درک عمیق‌تر و انسانی‌تر از کودکان هموار کرده‌اند.

با نگاه به این تاریخچه غنی، کدام باور امروزی ما درباره کودکی ممکن است در آینده منسوخ به نظر برسد؟

 

روانشناسی رشددوران کودکیرشد
۲
۰
Somayeh Amiri
Somayeh Amiri
سلام من «سمیه امیری» هستم، یک علاقه‌مند ساده به سبک زندگی سالم و رشد شخصی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید