کتاب شباهت زیادی به غذا می دهد . مگر نشنیده اید که می گویند کتاب غذای روح است و بس ؟ یک از شباهت هایش این است که باید آن را داغ بخوری درست مثل یک قرص نان .
اگر بزاریش توی فریزر ( کتابخونه ) دیگر بعدا آن طعم خوش را نخواهد داشت .
مگر خود شما وقتی یک کتاب تازه را می خرید با شوق و ذوق و با ولع ان را نمی خوانید . اما اگر این کتاب چند وقتی در کتاب خانه ی شما جا خوش کند ( یادتان باشد که کتابخانه برای کتاب دقیقا مثل یک فریزر کار می کند برای نان ) حتما دیده اید که دیگر هیچ عجله ای برای خواندنش نخواهید داشت .
دقت کرده اید اگر کتابی را رفتید از کتابفروشی خریدید احتمال اینکه آن را خیلی سریع و یک نفس درعرض چند روز و یا حتی گاهی یک روز بخوانید خیلی زیاد است ؟
برای یک قرص نان هم دقیقا این مورد صدق می کند . بار ها دیده اید وقتی یک نان تازه از تنور بیرون امده دلتان می خواهد آن را درجا ببلعید . اما اگر همان نان را در فریزر قرار بدهید خیلی که از آن بخورید یک چهارم تا نصفش است
تازه از نظر من اگر یک کتاب را تازه بخرید و یک نفس آن را بخوانید شما کاملا در فضای آن کتاب قرار خواهید گرفت و با ان کتاب ارتباط عمیق تری پیدا خواهید کرد .
پس کتاب را کم کم بخرید دقیقا مثل نان که آن را تازه میل بفرمایید .
بعضی ها هستند که پایشان که به کتابفروشی باز شد دلشان می خواهد همه ی کتاب ها را بخرند و با حداقل سه کتاب از کتابفروشی می ایند بیرون .
این کار کاملا غلط است . تو یکیش را بخر ببر تازه بخون بعد یکی دیگه چون مجبور می شوی آن ها را در فریزر بگذاری .
من همیشه یک نان از نانوایی می گیرم. چرا ؟ تا دفعه ی بعد هم مجبور شوم نان تازه بخرم .
در ضمن این را هم بگویم که به سرم زده بروم همه ی کتاب های کتابخانه ام را به یک کتابفروشی قرض بدهم که تازه بمانند و یکی یکی ان ها را از ایشان بگیرم و بخورم .
.باز هم می گویم : لطفا کتاب را داغ بخورید تا از دهن نیفتاده .