امیرمحمد سالاروند
امیرمحمد سالاروند
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

ملاحظات درباره‌ی دانشگاه سید جواد طباطبایی

ملاحظات دربارهٔ دانشگاه دکتر سید جواد طباطبایی، مجموعه‌ای‌ست پریشان از بعض نقدهای ایشان بر چند کتاب حوزه‌ی فلسفه و علوم سیاسی. این اثر هرگز یک «کتاب» نیست. اینگونه وانمود کرده‌اند که کتابی نوشته‌اند با یک درآمد و ۱۴ فصل. یعنی گویی نخ تسبیحی وجود دارد و فصل‌ها با منطقی کنار هم قرار گرفته‌اند و کتابی نوشته شده که باید آن را از آغاز تا انجام خواند. معنای «فصل» در «کتاب» جز این نیست. در هر فصل باید بحث قدم به قدم جلو برود، کامل شود و در آخر به نتیجه‌ای برسد. هیچ جا حتی اشاره‌ای نکرده‌اند که این کتاب مجموعه مقاله است و اغلب این مقالات -‌شاید حتی همه‌شان- پیش از این منتشر شده‌اند.

«درآمد» در کتاب اصولاً مدخلی است که بناست ما را با فضای کلی اثر آشنا کند. باید برایمان روشن کند که این کتاب چیست. مثلاً بگوید مجموعه مقاله است، یا مجموعه‌ای از مقالات انتقادی-جدلی است یا موضوع این مقالات چنین و چنان است، یا پیش‌تر این مقالات در این مجلات منتشر شده‌اند یا هر چیز دیگری که به خواننده‌ی نگون‌بخت نشان دهد با چه اثری مواجه است. «درآمد» اما در این کتاب مقاله‌ای است در باب ماجرای انتحال محمود خاتمی، استاد فلسفه‌ی دانشگاه تهران. ملاحظات اینگونه آغاز می‌شود: از زمانی که اسنادی دربارهٔ سرقت ادبی -‌یا انتحال­- تنها استاد تمام شاغل گروه فلسفهٔ دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران منتشر شده هفته‌هایی گذشته است (تأکید از من). وقتی کتاب طباطبایی منتشر شد نه «هفته‌ها» که ۵ سالی از آن ماجرا می‌گذشت. دکتر طباطبایی اما انقدر هم در مقالاتِ پیش‌تر منتشرشده‌شان دست نبرده‌اند و بی‌هیچ تغییری آن‌ها را در هیئت کتاب تجدید چاپ کرده‌اند. اصلاً این دست نبردن و تغییر ندادن هم عیبی ندارد. آخر مجموعه مقاله را که اینگونه آغاز نمی‌کنند، سطر اول کتاب که نباید این باشد، این حرف‌ها که نباید ذیل «درآمد» قرار بگیرد. کاش استاد به اندازه نیم‌صفحه برای خواننده ارزش قائل می‌شدند و ارتجالاً چند سطر مرقوم می‌فرمودند و توضیح می‌دادند که این کتاب چیست.

فهرست کتاب
فهرست کتاب


هیچ عیبی ندارد که نویسنده‌ای مقالاتش را در هیئت کتابی تجدید چاپ کند. حتی فوایدی هم دارد. خوب است مجموعه‌ی مقالات کسی مثل سید جواد طباطبایی ذیل چند عنوان کلی طبقه‌بندی و منتشر شود. اما باید به خواننده توضیح داد که قرار است چه چیزی بخواند. درآمد کتاب که اینگونه است، در پشت جلد کتاب هم که چیزی نیامده، فهرست هم که خواننده را گمراه می‌کند و او را به این گمان می‌اندازد که با اثری در یک «درآمد» و ۱۴ «فصل» روبه‌روست. با این تمهیدات است که کتاب ظرف یک هفته پس از انتشار ۱۰۰۰ نسخه می‌فروشد. سر خواننده‌ را کلاه می‌گذارند و کتاب خود را هم اینگونه تمام می‌کنند: [درباره‌ی ترجمه‌ی ماکیاوللی و ما آلتوسر]

باری، به بهانهٔ ترجمه‌ای بد، این‌جا می‌بایست، به قول ابوالفضل بیهقی، قلم را لختی بر التوسر می‌گریاندم و یادی از او می‌کردم. اگر آرزوی من می‌توانست برآورده شود، می‌گفتم که ای کاش این کتاب او، که پیوندهایی ژرف با «هذیان»‌های او، و «عشق»های او داشته، ... به فارسی ترجمه نمی‌شد، اما اینک که چنین ترجمه‌ای وجود دارد، تنها می‌توانم به این دل خوش کنم که ملّتِ کتاب‌نخوان آن را نیز نخوانند! ایدون باد! (تأکید از من)

بیچاره ما که کتاب‌های چنین متفکرانی را می‌خوانیم. که هم سرمان کلاه می‌گذارند، هم تحقیرمان می‌کنند. مدام انگ کتاب‌نخوانی بهمان می‌چسبانند و مزورانه هرچه می‌خواهند به خوردمان می‌دهند. می‌دانند «مسئله‌ی دانشگاه» برای خواننده‌ی ایرانی مهم شده، می‌دانند «می‌فروشد». پس نقشه می‌کشند و نقد کتاب را جای ملاحظات درباره‌ی دانشگاه غالب می‌کنند. می‌خواستم این چند سطر را با خونسردی کامل بنویسم اما نشد.


ملاحظات دربارهٔ دانشگاه واقعاً چیست؟

ملاحظات ۱۵ مقاله است. از این ۱۵ مقاله فقط یک مقاله را می‌توان حقیقتاً ملاحظه‌ای درباره‌ی دانشگاه دانست. مقاله‌ای که مثلاً فصل نخست «کتاب» است و عنوان «دانشگاه ایرانشهر» را بر پیشانی دارد. این مقاله ۳۱ صفحه از کتابی ۴۵۰ صفحه‌ای را گرفته است. باقی کتاب نقد محمود خاتمی و داود فیرحی و مریم کمالی و تقی آزاد ارمکی و حاتم قادی و شهرام ارشدنژاد و کریم مجتهدی و منوچهر صانعی و فؤاد حبیبی و امین کریمی و بهاءالدین پازارگاد و خشایار دیهیمی و مراد فرهادپور است. لابه‌لای این نقدها به انقلاب فرهنگی و مارکسیسم و وضعیت نشر و پژوهشگاه علوم انسانی و سازمان سمت و دانشگاه تربیت مدرس و عبدالکریم سروش و نجف‌قلی حبیبی و ... هم ارتجالاً تاخته‌اند. کل کتاب همین است و هیچ چیز جز این نیست. نقدها هم اغلب به شدت جدلی و عصبی است. نثر ایشان هم گیروگرفت‌های خودش را دارد؛ گرچه مدام فارسی‌نویسی دیگران را به سخره می‌گیرند. دکتر طباطبایی مکرر ناشران را هم به باد انتقاد گرفته‌اند. کاری به مشکلات ویرایشی نوشته‌های خودشان ندارم اما این نکته‌ی بسیار ساده را باید متذکر شوم که فونت کتاب درشت است و فاصله‌ی بین خطوط کم. از همین رو خواندن کتاب چشم را آزار می‌دهد و سردرد می‌آورد. مینوی خرد البته ناشری است که اغلب با کیفیت فنی تحسین‌برانگیزی کار را عرضه می‌کند اما نمی‌دانم چرا در این کتاب چنین خطایی راه یافته، گویی ناشر می‌خواسته با درشت کردن فونت به کتاب حجم دهد.

پ‌ن: الحمدلله کتابخانه‌ی پارک شهر تهران این کتاب را دارد و من پول پایش نداده‌ام.

سید جواد طباطباییکتابدانشگاهنقد کتابعلوم سیاسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید