مقاله ی زیر با نام «اساس انقلاب اجتماعی» و زیرعنوان «تربیت زنان» در صفحه ی شش از شماره ی 6 دوره ی جدید مجلهی کاوه در 28 خرداد 1299 شمسی چاپ شده است. مجلهی کاوه را حسن تقی زاده در برلین چاپ میکرد. محمدعلی جمالزاده نیز از نویسندگان این مجله بوده. فایل این شماره از روزنامهی کاوه را در سایت «آرشیو اسناد اپوزیسیون ایران» ببینید.
در پیادهسازی این مطلب، بالای بخشهایی از متن خط کشیده شده بود. در این موارد من زیرخط قرار دادم. همچنین پاورقیها را در پرانتز جلوی واژهی مربوطه گذاشتم.
نویسندهی این مقاله «ژزی خانم زوجۀ محترمۀ آقای جمال زاده» ذکر شده است. جمالزاده در خرداد 1293 (یا 1292) شمسی (1914 میلادی) در دیژون فرانسه با ژوزفین دانشجوی سوئیسی ازدواج کرد. ژوزفین مسیحی کاتولیک بود و به خاطر مریضی «استسقا» فوت کرد.
مقالۀ ذیل را سرکار علیّه ژَزی خانم زوجۀ محترمۀ آقای جمال زاده که از خانمهای فاضله و تربیت شده و دارای تحصیلات عالیه در ادبیّات هستند در موضوع مهمّ تربیت زنان برای روزنامۀ کاوه مرقوم داشته اند و ما با کمال تشکّر و خوشوقتی آنرا بفارسی ترجمه و زیب صفحات کاوه نمودیم:
اخیراً شنیده شد که مدرسههای زنانه در طهران خیلی توسعه یافته و اکنون قریب پنج هزار دختر در آن شهر بطرز جدید مشغول درس خواندن هستند. این خبر اسباب شادمانی فراوان برای اینجانب گردید چه خبر مذکور حاکی است براینکه بالأخره خواهران ایرانی من شرافت خود را دریافته دارند بیدار میشوند و در کار بر طرف ساختن سستی و بطالتی هستند که قرنهای متمادی بواسطۀ زور عادت و موهومات بدان گرفتار بودند.
این مسئله بدیهی است -و فقط اشخاصی از بیخردان قایل بآن نیستند- که زن هم مثل مرد در این دنیا برای انجام تکلیفی آفریده شده است که ولو آنکه از تکلیف مردها کم فروغ تر است و نظر را کمتر میزند ولی اهمیّتش بهمان اندازۀ تکلیفی است که بر جنس ذکور وارد میشود. هیئتهای دولت در ممالک مختلفه در راه تدارک لوازم آنچه که برای تربیت پسران و جوانان و حاضر نمودن آنان باجرای تکلیفی که در نفع عموم و خیر کافّۀ مردم بر آنها وارد است از هیچگونه صرف مخارج مضایقه ننمایند و از تأسیس اقسام مختلف مدرسهها که در آنجا بزرگترین استادها با طرزهای عالی و اسباب کار گرانبها مشغول تکمیل تربیت و تعلیم پسران هستند خودداری نمیتوانند. ولی آیا دربارۀ دختران هم بهمین طور معامله میشود؟ در یک قسمت بزرگی از اروپا و امریکا میتوان باین سؤال جواب مثبت داد: تقریباً از بیست سال باینطرف در خصوص مسئلۀ مذکور انقلاب بزرگی در عقاید مردم بعمل آمده است و همه جا مدارس متوسّطه و غیره برای زنان باز شده است و دارالفنونها هم که مدّتها بر روی زنها مسدود بود ابواب دخول را بر روی آن طایفه باز نمودند و امروز در اروپا عدّۀ دخترانی که در دارالفنونها درس میخوانند بده هزارها بالغ است. در آسیا ژاپن در مسئلۀ ترقّی و تربیت زنان پیشرو قافله است و حتّی در توکیو که پایتخت آن مملکت است یک دارالفنون برای زنها موجود است که در تمام آسیا بدبختانه دیگر دوّمی ندارد. در سنۀ 1325 (1907 میلادی) عدّۀ محصّلههای ژاپنی 32 هزار بود و بطور یقین میتوان گفت که این عدّه حالا مضاعف هم شده است.
ولی آیا جهت چه بود که قرنهای چند زنها را باستثنای عدّۀ معدودی از برکت تعلیم محروم داشته بودند؟ جهات این مسئله متعدّد بود و یکی از آن جهات ادّعای پائین تر بودن درجۀ قابلیّت علمی جنس زن بود نسبت بجنس مرد. یکی از دلایل بزرگی که برای اثبات این ادّعا اقامه میشد بقول علما حجم و وزن مغز سر زن بود که میگویند از مغز سر مرد کوچکتر و سبکتر است ولی خوشبختانه که استادان امروزۀ علم معرفة الأنسان (Antropologie) ثابت نمودهاند که اندازۀ مغز دلیل مطلق بر قابلیّت علمی جانداری نیست. مثلاً یکی از کوچکترین جمجمههائی که دیده شده جمجمۀ وُلتِر (Voltaire) فیلسوف و نویسندۀ مشهور فرانسوی است و گویا هیچوقت کسی نسبت حماقت بوی نداده باشد در صورتیکه نهنگ را میگویند دارای بزرگترین مغزهاست و با وجود این هیچوقت بخیال کسی نرسیده که او را از اعجوبههای دهر بشمار آورد و حتّی در میان حیوانات همجنس خود معلوم نیست باهوشترین آنها باشد. و حقیقةً باید اقرار کرد که گذشتگان برای سنجدین درجۀ لیاقت اشخاص بوسایلی متوسّل میشدهاند که امروز اندکی طفلانه بنظر میآید. و فرضاً هم که حجم و وزن دماغ زن کمتر از مرد و بدین سبب هم تکامل قوای عقلی او قدری از مرد عقبتر باشد این مطلب چه مناسبتی دارد با حقوق بشری و زندگی او؟ آیا میتوان معقول شمرد که ترکیب دماغ و یا استخوان بندی بدن و بلندی و کوتاهی قد هیچ نوع نسبت معقولی با استحقاق انسان بزندگی و غذا خوردن و درس خواندن و تربیت یافتن و آزاد بودن و اسیر نشدن داشته باشد؟ دلایل دیگری هم که عموماً برای فزونی درجۀ لیاقت و استعداد مرد بر زن اقامه میشد دارای اساس جدّی و قاطعی نیست و اقبال و شور و خروش زنها بطرف تعلیم و تربیت اغلب دلایل مزبور را بکلّی یا باطل نموده و یا در کار باطل نمودن است. فُوریِه (F.M. Fourier (1772-1887)) استاد علوم اجتماعی معروف و مؤسس طریقۀ مشهور «زندگانی دستهجمعی» (Phalanstere (فالانستِر) اسمی است که فوریه بیک نوع منزلهای بسیار بزرگ عمومی داده که قریب 400 خانوار میتوانند در آنجا منزل نمایند و در همانجا هم کار کنند و مطبخ و خیّاط خانه و مریضخانه و تماشاخانه و غیره عمومی و مشترک باشد.) را عقیده آنست که میزان متوسّط هوش و فراست زن کمتر از مرد نیست.
در مشرق زمین مسئلۀ آزادی تعلیم و تعلّم و تربیت زنها از طرفی دارای هواداران پر شور و پر جوشی و از طرف دیگر دارای مخالفینی میباشد که بدیدۀ سوء ظنّ و احتراز بتعلیم زنها مینگرند. دستۀ اوّل میگوید زن که رفیق و مونس زندگانی خود و مادر فرزندان ما میباشد باید از پرتو تربیت قابلیّت بچّههای ما را پیدا نماید و خود او نیز دارای شخصیّتی گردیده هم مایۀ رونق خانه و هم پشتیبان معنوی دودمان ما باشد. دستۀ دیگر که ترسو و بدگمان هستند میترسند که همینکه زن درس خواند لابدّ دارای قوّت معنوی خواهد گردید و در صدد آزادی و عدم انقیاد بر خواهد آمد و کمتر بخانه داری و بچّههایش خواهد پرداخت و خلاصه آنکه دستۀ مزبور ترس مضحکی از زنهای «آشوب طلب» (Bas-bleu) دارند غافل از آنکه اساس هر تربیتی مبنی بر توسعه و تقویت حسّ مسئولیّت است در مقابل وجدان خود و در مقابل دیگران. و شکّی نیست که زن همینکه تربیت شد و فهمید که در این دنیا برای خوردن و خوابیدن تنها نیامده و چه از لحاظ همسری و چه از لحاظ مادری تکالیفی بر عهدۀ او وارد است که او باید بنیکوترین وجهی اجرا نماید هزار بار بهتر از زنی که جز امور یومیّه در دنیا فکر و خیالی ندارد از عهدۀ زنی و مادری بر میآید. پس معلوم شد که تربیت و تعلیم زن نه فقط در خیر شوهران و اجزاء خانواده است بلکه منابع آن عاید مُلک و ملّت هم میشود و هر شخصی که مملکت خود را دوست میدارد و خود را وطن پرست میخواند (و یا نمیخواند) اگر در حوزۀ خانوادگی و اطراف خود دخترانی را که ذوق و شوق درس خواندن دارند تشویق و ترغیب نماید و وسایل آن کار را فراهم نماید و اصلاً حتّی المقدور در این راه خیر جدّ و جهد نماید باید یقین داشته باشد که در خیر وطن و مملکت خود کار کرده و خدمت بزرگی بملّت خود نموده است.
ولی زن تنها نباید برای نفع مملکت تربیت شود بلکه زن برای سعادت خودش و برای شرافت خودش هم باید با علم و با تربیت باشد. زن هم یک وجودی است در دنیا که دارای جنبۀ معنوی میباشد و عضو جانداری است از عالم انسانی و هوش و قابلیّت که طبیعت در او بودیعه نهاده نه برای آنست که بیهوده و بیحاصل بماند بلکه برای آنست که آن هوش و قابلیّت در خیر خود زن و نفع دیگران مدام توسعه و تکمیل یافته و موجب اثرات گردد. امروز در تمام ممالک متمدّنه دخترها هم مانند پسرها مجبورند که بمدرسه بروند و هر مملکتی هم همینکه قدم براه تمدّن جدید مینهد اوّل کاری که میکند تعلیم را در مملکت برای پسران و دختران اجباری مینماید. ولی باید دانست که عمدۀ مطلب رفتن بمدرسه نیست بلکه باید نظامنامۀ آن مدرسه صحیح باشد. در اروپا هم هنوز خیلی دارالتّعلیم های مخصوص بزنان (Pensionat) باقی است که بشاگردها عموماً چیزهای بی معنی و از هر چیزی اندکی یاد میدهند ولی هیچ چیز را بطور کافی و وافی نمیآموزند و همینکه دختری از آنجا بیرون میآید مغزش پر است از یک دسته چیزهای سطحی و خیالات در هم و بر هم و متضادّی که دیدن آن دل انسان را میسوزاند. ولی خوشبختانه که اینگونه موسّسات هر روز کمتر میشود و امروز دیگر میان نظامنامۀ دروس یک مدرسۀ دخترها و نظامنامه مدرسۀ پسرها فقط اختلافات خیلی جزئی موجود است و در هیچ کجا ملاحظه نشده است که این ترتیب بصحّت مزاج و یا اخلاق دخترها ضرری رسانده باشد. معلوم است دختری که اینطور تربیت شده باشد بکلّی بنحو دیگری حاضر و مستعدّ دخول در میدان زندگانی است تا دختری که همیشه در میان چهار دیوار خانۀ پدیری نگاهداشته شده است. زن تربیت شده در مواقع سخت زندگانی و در صورت مصائب و ادبار متحمل جرئت را زیاد از دست نمیدهد و اگر حامیان طبیعی او چه پدر و مادر و اقربا و چه شوهر او در گذرند او هیچوقت محتاج نخواهد شد که در طلب مساعدتی که بسا ممکن است از او مضایقه نمایند دست دراز کند. چنین زنی بکمک سرمایۀ علم و تربیت که در دست دارد همیشه میتواند بطور شرافت نانی بدست آورد و با احترام زندگانی نماید. موجب عمدۀ انقیاد زن اسباب اقتصادی بوده که زن را قرنهای متمادی در حالتی نزدیک باسیری و زرخریدی نگاهداشت یعنی برای این بود که زن نان مرد را میخورد. بِبِل (Bebel) سوسیالیست مشهور آلمانی در کتابی که باسم «زن و سوسیالیسم» نوشته میگوید «زن اوّلین وجودی است که در دنیا مبتلای اسیری شد و زن اسیر شد پیش از آنکه اسیری پیدا شده باشد. ریشۀ هرگونه زیردستی و تعدّی انجمنی از زیردستی افتصادی آب میخورد». واقعاً هم چطور میخواهید که مردها زنها را احترام نموده و با آنها از روی مساوات و برابری معامله نمایند تا وقتیکه مرد حسّ میکند که بهر حیث و بهر حال زن از ترس آنکه از گرسنگی بمیرد مجبور است با او بماند؟ عدّۀ مردهائی که حسّ استبداد و جور آنها (که هنوز هم بحالت خمودگی در هر مردی باقی است) بدیدن یک وجودی که بکلّی مطیع و منقاد آنهاست بیدار نمیشود خیلی نادر است و از آن نادرتر مردهائی هستند که بتوانند جلوی کشش طبیعی خود را بسؤ استعمال از این قوّت و توانائی بگیرند. خوشبختی و بدبختی هر زنی را میتوان گفت در دست خود اوست و خر دختری که براستی میخواهد خوشبخت بشود باید استدلالات لازمه را بدست آورده و وسایل ممکنه را برانگیزاند تا اولیای خود را راضی نماید که او را بگذارند درس بخواند و تربیت شود و هم ویراست که سستی و بطالتی را که میراث شوم چندین قرن بیکاری و انجماد است از خود دور سازد. زنهای فرنگی این کار را پرداخته و این راه را رفته و هر روز در میدان شرافت گوی تازه ای میربایند چنانکه از جایزههای نوبِل (در خصوص «جایزۀ نُوبِل» رجوع شود بمقالۀای که در این باب در شمارۀ 3 کاوه (دورۀ جدید)، صفحۀ 2 مندرج است (ادارۀ کاوه).) که فقط از سنۀ 1319 شروع بتوزیع ان شده چهار جایزۀ آن را زنها بردهاند از قرار ذیل:
1- جایزۀ علم حکمت طبیعی (فیزیک) سنۀ 1321 بخانم کوری (Madame M. Curie) فرانسوی
2- جایزۀ صلح، سنۀ 1324 بخانم بِرتا فَن سوتنِر (Berta von Suttner) اتریشی
3- جایزۀ ادبیّات، سنۀ 1327 بخانم سِلما لاگِرلُف (Selma Lagerlof) سوئدی
4- جایزۀ علم کیمیا، سنۀ 1329 بخانم کوری فرانسوی
ایکاش که خواهران ایرانی ما نصیحت خالصانۀ ما زنهای فرنگی نژاد را که خوشبختانه خاکی که در آن تولّد یافتهایم و هموطنان ما سعادت آزادی و تربیت را از ما دریغ نداشتهاند بحسن نیّت و صفا پذیرفته و بآنهائی که از ما داخل تابعیّت ایران شده و یا قلباً خود را ایرانی حس میکنند و دلسوزی بآن خاک شریف و کم بخت دارند اجازه میدادند که دست خواهرانه بسوی آنها دراز کرده و جزئی کمکی را که در بالا بردن پایۀ اجتماعی و ترقّی و تربیت آنها از دست ما برمیاید نموده حقّ یک سنگ کوچکی را در بنای آیندۀ بلند و آبرومند نیکبختی ملّت ایران که از انقلاب اجتماعی در نتیجۀ تربیت زنان ایران افراشته خواهد شد پیدا نمائیم و باین شرف مفتخر گردیم.
ژُزی خانم.