ویرگول
ورودثبت نام
امیرحسین مجیری
امیرحسین مجیری
خواندن ۹ دقیقه·۲ سال پیش

این حرامزاده آن حرامزاده نیست

این یادداشت اولین بار در وبلاگ «دیوانه 83» منتشر شد.

-- این یادداشت به بلندبلند فکر کردن می ماند--

آیا وقتی کسی در جمعی عمومی به دیگری می گوید: «کثافت» با وقتی که این حرف را در جمعی خصوصی این حرف را می زند، یکسان است؟

دیدگاه اول این است که بگوییم لفظ یکی است. این جا و آن جا هم ندارد. پس به زبان آوردن لفظ توهین آمیز به وقت و جایگاهش مربوط نیست.

دیدگاه دوم این است که بگوییم لفظ به خودی خود توهین آمیز نیست. بلکه کاربرد آن، مشخص می کند توهین آمیز هست یا نه.

حالا بیایید چند مثال دیگر را بررسی کنیم:

- من به دوست صمیمی ام که مطلبی را به طرز عجیبی می دانسته، می گویم: «آشغال! تو اینو از کجا می دونستی؟» آیا واقعن منظورم این است که دوستم، «دور ریختنی، بی ارزش و مبتذل»[1] است؟

- من به کسی که فرمولی را اشتباه نوشته می گویم: «مهندس! یه بار دیگه به این فرمول نگاه کن.» آیا واقعن می‌خواهم او را ستایش کنم و جایگاه بالای علمی او را به یادآوری کنم؟

- منتقدی به مسئولی که قانونی را زیر پا گذاشته است می گوید: «آقای قانون مدار! من عامی و نفهم هم می‌فهمم که کار شما اشتباه بوده است.» آیا این منتقد می خواهد به خودش توهین کند و جایگاه آن مسئول را به عنوان شخصی قانون مدار بالا ببرد؟

- به یاد جمله ی محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور بیفتیم: «اون ممه رو لولو برد.» عین همین جمله را علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه ی سابق هم گفته بوده است. آیا گفتن این جمله از سوی این دو نفر یک معنا و مفهوم داشته است؟

- حافظ در غزلی این چنین می سراید: «ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق؟ گفتم ای خواجه ی عاقل! هنری بهتر از این؟» آیا حافظ می خواسته، آن خواجه را ستایش کند و از عاقل بودن او تعریف کند؟

بیایید به چند ماده ی قانونی هم نگاهی بیندازیم:

ماده ی 513 قانون مجازات اسلامی، هرکسی را که به مقدسات اسلام و یا یکی از انبیا یا یکی از معصومین «اهانت» کند، مجرم می داند. ماده ی 514 همین قانون، «اهانت» به امام یا رهبری را محکوم می کند. به همین ترتیب «توهین» به اشخاص به طور کلی و مسئولین حکومتی به طور خاص در مواد 608 و 609 جرم دانسته شده است. [2] توهین به دین اسلام، رهبری، مراجع مسلم تقلید به شکل خاص و «افترا» و «توهین» به هرکسی به شکل عام نیز در مواد 26 و 27 و بند هشتم ماده ی 6 قانون مطبوعات، محکوم شده است. [3]

اما این همه ی ماجرا نیست. ابهام موجود در این مواد قانونی، باعث استفسار (تفسیر خواستن) قانونی شد. موضوع استفسار به شکل خلاصه این است: «آیا منظور از اهانت، توهین و یا هتک حرمت... به کار بردن الفاظی است که دلالت صریح بر فحاشی و سب و لعن دارد یا خیر؟ و در صورت عدم صراحت مطلب و انکار متهم بر قصد اهانت و هتک حرمت آیا موضوع از مصادیق مورد ذکر می باشد یا خیر؟»

پاسخ مجلس شورای اسلامی این است که «اهانت و توهین و... عبارت است از به کار بردن الفاظی که صریح یا ظاهر باشد و یا ارتکاب اعمال و انجام حرکاتی که با لحاظ عرفیات جامعه و با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی و موقعیت اشخاص موجب تخفیف و تحقیر آنان شود و با عدم ظهور الفاظ، توهین تلقی نمی گردد.» [2]

حالا بیایید یک بار دیگر دو دیدگاه اول این مطلب را بررسی کنیم. آیا می توان لفظی را به خودی خود توهین آمیز تلقی کرد؟ بهتر است در این باره به دیدگاه های تغییر کرده ی «ویتگنشتاین» مراجعه کنیم.

ویتگنشتاین در اولین کتاب فلسفی خود با نام «رساله» (Tractatus) در مورد «زبان» به دیدگاهی مشابه دیدگاه اول معتقد بود. « لفظ یکی است. این جا و آن جا هم ندارد.»

به طور خلاصه ویتگنشتاین معتقد بود زبان مجموعه ای از گزاره های درست یا غلط است. این گزاره ها به نحوی بر حقایق جهان منطبق می شوند. پس زبان، تصویری است از جهان. یعنی آن چه ما می گوییم در واقع، شکل زبانی حقایق جهان است.[4]

پس به نوعی می توان این گونه تفسیر کرد که گویی هر لفظ، یک حقیقت در عالم دارد که با گفتن آن به حقیقت اشاره می شود. حالا فرض کنید من (فارغ از موقعیت زمانی و مکانی و به طور کلی بافتی که در آن حرف می زنم) لفظ توهین آمیزی به زبان می آورم. در واقع من دارم به یک حقیقت ناپسند جهان اشاره می کنم. پس کارم اشتباه است.

اما ویتگنشتاین بعدها عوض شد. او در دومین کتاب مشهور خود، پژوهش های فلسفی (ترجمه ی انگلیسی: Philosophical Investigations) می گوید آن چه در «زبان» اهمیت دارد، کاربرد آن است. ویتگنشتاین دوم، حرف زدن را یک «بازی زبانی» می داند و «درباره‌ی استعمال های گوناگون زبان یا بازی های زبانی سخن می گوید... جایی که می‌گوییم "این هیچ معنایی نمی دهد" همیشه مرادمان این است که "این در این بازی زبانی خاص بی معناست"». [4]

حالا ویتگنشتاین به ماهیت اجتماعی زبان توجه می کند. می توان این گونه تفسیر کرد که وقتی لفظی به زبان می آید، معنی اش با توجه به جایی که آن لفظ به کار برده شده است، مشخص می شود. پس نمی توان یک معنای قطعی برای یک لفظ بیان کرد.

حالا با یک مثال، یک جمع بندی کلی داشته باشیم:

مهشید مشیری در ذیل مدخل «حرامزاده» دو معنا در فارسی «امروزی» آورده است: یک- «فرزندی که حاصل روابط نامشروع پدر و مادرش است». دو- «بسیار زرنگ و زیرک: "ازون حرامزاده هاست"». [1]

پس آیا می توان به صرف این که کسی می گوید «فلانی خیلی حرومزاده است» او را محکوم به «توهین آمیز» حرف زدن بکنیم؟ درجه ی این توهین چقدر است؟ آیا گوینده واقعن فرد مورد نظرش را «فرزند نامشروع» می داند؟ آیا نباید به جایی که این حرف را به زبان آورده توجه کنیم؟ آیا می توان لفظی را به خودی خود توهین آمیز دانست؟

به نظر من دیدگاه غالب در کشور ما، دیدگاهی است که طبق آن «لفظ به خودی خود توهین آمیز است.» به نحوی مشابه ویتگنشتاین اول که گزاره های زبانی را منطبق بر حقایق جهان می دانست.

اما دیدگاه درست از نظر من، دیدگاهی است که به «کاربرد زبان» توجه می کند. مشابه ویتگنشتاین دوم.

از همین جاست که می گویم: این حرامزاده، آن حرامزاده نیست!

---

[1]: فرهنگ زبان فارسی- مهشید مشیری- تهران: سروش- 1369

[2]: قانون مجازات اسلامی، تصویب در سال 1370- تدوین جهانگیر منصور- تهران: دیدار- 1382

[3]: قانون مطبوعات- تصویب سال1364، اصلاحی سال 1379- تدوین مطلب دوستدار- تهران: مجد- 1382

[4] مفهوم فلسفه نزد ویتگنشتاین- ک. ت. فن- ترجمه ی کامران قره گزلی- تهران: مرکز- 1381. جزئیات بیش تری تقریر فن از نظر ویتگنشتاین اول این گونه است:

- گزاره ی بنیادین: گزاره هایی که مستقیمن با جهان مرتبط هستند به نحوی که صدق یا کذب آن ها را نه گزاره های دیگر، بلکه جهان معین می کند. این گزاره های مطلقن اساسی دیگر هیچ تحلیلی درباره شان (از طریق زبان) ممکن نیست.

- گزاره ی غیر بنیادین: گزاره هایی که صدق یا کذب آن ها به وسیله ی گزاره های بنیادین، معین می گردد.

- همه ی گزاره های مرکب (گزاره های به کار برده شده ی ما) «تابع های ارزش» گزاره های بنیادین هستند.

- همه ی گزاره های زبان روزمره ی ما، درست همان گونه که هستند، در سامان منطقی تام اند.

- گزاره های بنیادین، «تصویر های منطقی»ِ فاکت های اتمی اند.

- فاکت های اتمی: گونه ی اساسی از فاکت ها که نمی توان آن ها را بیش تر تحلیل کرد.

- ویتگنشتاین با این که اذعان می کرد در انجام تحلیل کامل (تحلیل از گزاره به گزاره بنیادین و سپس به نام ها) ناتوان است اطمینان داشت که گزاره های بنیادین باید وجود داشته باشند.

- او می گوید: «آشکار است که باید تحلیل گزاره ها ما را به گزاره های بنیادین برساند که از همبستگی بی میانجی نام ها تشکیل شده اند... یک گزاره‌ی بنیادین شامل نام‌هاست. یک گزاره ی بنیادین اتصالی از نام هاست، همپیوندی نام هاست.»

- نام های متعارف مانند «سگ»، «دایره» و «افلاطون» نمی توانند «نام» در معنای خاص ویتگنشتاینی باشند. چون آن ها را می توان بیش تر تحلیل کرد. او می گوید: «نام را دیگر به وسیله ی هیچ تعریفی نمی توان فرو شکافت: نام، یک نشانه‌ی نخستین (primitive sign) است.» این یعنی نام باید راجع به چیزی بسیط و بدون اجزا باشد. زیرا اگر یک نام راجع به چیزی مرکب بود می توانست بر حسب اجزاء تشکیل دهنده‌ی آن تعریف شود و از این رو یک نام نبود.

- «یک نام راجع به یک عین است.» و «اعیان بسیط اند.» یعنی «عین، مرجع نام است.»

- توجیه وجود اعیان: اگر اعیان وجود نداشته باشند گزاره های بنیادین شامل عباراتی بدون مرجع خواهند بود و بنابر این بی معنا هستند.  اما چون معنای همه ی گزاره‌ها سرانجام بر معنای گزاره های بنیادین مبتنی است (آن طور که ویتگنشتاین مدعی بود) اگر اعیان نباشند، هیچ گزاره ای معنا نخواهد داشت که این آشکارا نادرست است. پس اعیان باید باشند.

- ویتگنشتاین در هیچ جای نوشته هایش یک نمونه ی منفرد از «نام ها» یا «گزاره های بنیادین» به ما نمی دهد. او توضیح می دهد: «یک نام فقط بر چیزی دلالت می کند که یک عنصر واقعیت است. یعنی چیزی که نمی توان آن را منهدم کرد. چیزی که در همه ی تغییرها همان باقی می ماند.»

- پس: هر گزاره ی متعارف (مهم نیست چه اندازه مبهم باشد) را می توان به یک سلسله گزاره های بنیادین که شامل چیزی جز واژه های بسیط (یا نام ها) نیستند، تحلیل کرد. افزون بر این باید چیزهایی بسیط - یعنی اعیان- باشند که با نام ها مطابق می‌باشند.

- پس ویتگنشتاین از زبان به هستی شناسی (ontology) می رسد: «اعیان، جوهر جهان را تشکیل می دهند.» و «واقعیت تجربی با مجموعه ی اعیان محدود می شود.»

- حالا ساختار جهان را بررسی می کنیم: جهان از اعیانی تشکیل شده که به نحوی معین به یکدیگر متصل و مربوطند تا «فاکت های اتمی» را تشکیل دهند که این ها نیز، خود «فاکت ها»ی دارای هرگونه پیچیدگی را تشکیل می دهند. هر یک از این‌ها یعنی عین، فاکت اتمی و فاکت، مابه ازای زبانی خود را دارند. یعنی: نام، گزاره‌ی بنیادین و گزاره. (از راه تطبیق بر مفاهیم زبانی، تا حدی می توان معنای فاکت اتمی و فاکت را فهمید)

- یک گزاره ی بنیادین، بسته به این که آیا با جهان مطابقت دارد یا نه، می تواند صادق یا کاذب باشد. اگر همه ی گزاره های بنیادین را داشتیم و می دانستیم کدام صادق و کدام کاذب‌اند، جهان کاملن توصیف می شد.

- به طور خلاصه: زبان شامل گزاره هاست. همه ی گزاره ها را می توان به گزاره های بنیادین تحلیل کرد. گزاره های بنیادین، ترکیب های بی واسطه ی نام ها هستند که مستقیمن به اعیان ارجاع دارند. گزاره های بنیادین تصویرهای منطقی فاکت های اتمی‌اند که ترکیب های بی واسطه ی اعیان اند. فاکت های اتمی با هم ترکیب می‌شوند و فاکت هایی با پیچیدگی های متفاوت تشکیل می هند که این فاکت های پیچیده خود تشکیل دهنده ی جهان هستند. بنابر این کارکرد ذاتی زبان، توصیف جهان است.

فحشزبان شناسیویتگنشتایندشواژه
بذارید بهش فکر کنم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید