این نوشته سال 1390 به لطف سید محمد مصطفوی در هفته نامه «جام اصفهان» منتشر شد.
«[چادر سیاه] از سفرهای اروپایی ناصر الدین شاه [آمده است]. شب كه به مجلس عیاشی در اروپا میرفت، میدید آنجا لباس مردها مشكی است. كلاه سیلندری مردها مشكی است و زنها هم با لباس مشكی میایند. این به نظرش آمد كه یك نوع سنگینی و وقار دارد وگرنه در اسلام به صراحت داریم كه رنگ تیره مكروه است. این رنگ مشكی متكبرانه را ناصرالدین شاه آورد. خدالعنتش كند. همینجور آتش به قبرش ببارد. خیلی مرد ملعونی است.»
این ها را مهدی کلهر در ویژه نامه ی جنجالی روزنامه ی ایران (با نام «خاتون 1») گفته است. حرف هایی که یکی از اصلی ترین محورهای انتقادهای تند منتقدان این ویژه نامه شد. دربارهی اهداف کلان تهیه کنندگان این ویژهنامه، جریان های پشت پرده و... بسیار گفته اند و شنیده اید. آن چه در این نوشتارِ کوتاه قصد بررسی اجمالی آن را دارم، درستی یا نادرستی سخنان کلهر و برخی مسائل مرتبط با آن است. ابتدا از سابقه ی چادر سخن می گویم، سپس به بررسی رنگ پوشش زنان ایرانی خواهم پرداخت و در پایان از رنگِ پوشش در اروپای زمان ناصرالدین شاه اندکی خواهم گفت. امیدوارم که منتقدان بیش تر از هیاهو پیرامون این ویژه نامه، به ارائهی منطقی و حساب شده ی اندیشه های خود در مقابل این ویژه نامه بپردازند.
اواخر سال 57 در ابتدای جریان انقلاب اسلامی، بحث های فراوانی شد پیرامون اجباری یا اختیاری بودن حجاب در سطح جامعه. در این میان، روزنامه ها نیز نقش موثری نشان دادند. هر روز مقالات موافق و مخالف درباره ی حجاب چاپ می شد. یکی از نویسندگان مشهور زن در آن زمان، مقاله ای در روزنامه ی کیهان نوشت که در بخشی از آن در مورد چادر نیز سخن گفت: «خواهران من بهتر از من می دانند که سرانداز و چادر بیش تر پوشش خاص زنان درباره های یغمامنش و عیلام بوده است... اگر خواهران سنت گرای ما می خواهند چادر به سر کنند خود دانند و آزادند. حداقل آزادی، آزادی انتخاب پوشش است. اما بدانند که در این راه مقلد زنان دربارهایی هستند که خود با نظیرش درافتاده اند و به مشیت الهی موفق گردیده اند.» [کیهان- 19 اسفند 1357] ارجاع او برای این ادعا، مقاله ی «نقوش زن در هنر هخامنشی» از فرخ ملک زاده است. [نشریه ی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران- 1347]
در این مقاله، به نوع پوشش زن در نقاشی های به جا مانده از دوران هخامنشی پرداخته شده است. موضوع جالب در این میان، عمومیت داشتن پوشش چادر در این نقاشی هاست. این چادرها معمولا تا زانو یا پایین تر امتداد داشته و جلوی آن ها باز بوده است. مسلما نقاشی های سنگ نبشته ها یا فرش بافته های به جا مانده از زمان های گذشته بیش تر، زنانی را با جایگاه های بالای اجتماعی نشان می دهد (در مقایسه با پوشش بدون چادر خدمتکاران زن در این آثار، می توان چادر را نوعی احترام به زنان در آن زمان دانست) اما نمی توان نتیجه گرفت که زنان عادی پوششی به جز چادر داشته اند. چه این که در همین مقاله اشاره شده است که چون اکثر تصاویر زنان دوران هخامنشی به دست هنرمندان محلی کشیده شده است، باید چنین پوشش هایی را در لباسهای زنان محلی آن زمان جستجو کرد. در این مقاله همچنین گفته شده است این نوع پوشش زنان (لباس آستین بلند و بر روی آن چادر) در زمان اشکانیان نیز ادامه می یابد.
گفته می شود زنان پارسی به رنگ ارغوانی توجه خاصی داشته اند. همچنین منابع از ارغوانی بودن پوشش زنان در زمان اشکانی سخن می گویند. اما در زمان های پس از اسلام، چادر زنان ایرانی به رنگ های مختلفی (عموما تیره) در آمده است. در زمان زندیه یا قاجار، چادر زنان سیاه یا بنفش بوده است. [دایره المعارف زن ایرانی- مقالهی زینب مشتاقی] در زمان صفویه، زنان اعم از فقیر و غنی چادر سفیدی به سر میکرده اند که همه ی بدن به جز دو چشم را می پوشانده است. [همان و سفرنامه ی شاردن] همچنین مورخ زمان رضاشاه گفته است: «مصداق حجاب در تهران و شهرهای دیگر، فقط چادر سیاه است.» [روزنامه خاطرات عین السلطنه- ج 10] به گفته ی یکی از محققان: «از دوره صفويه، تا روى كار آمدن سلسله پهلوى در وضع لباس ايرانيان مخصوصا زنان تغيير كلى و نمايانى رخ نداده است.» [تاریخ اجتماعی ایران- مرتضی راوندی- ج 7]
در شهرهای مختلف ایران نیز چادر رنگ های مختلفی داشته است. در یزد چادر به رنگ سیاه یا بنفش، در قم و شهرهای کوچک دیگر به رنگ آبی و قرمز متمایل به قهوه ای، در کرمان سفید، در تربت حیدریه سیاه و در بندرعباس روشن و گلدار بوده است. [دایره المعارف زن ایرانی- مقالات نزهت احمدی و شهره جلالپور]
بنابر این می توان گفت که اولا زنان ایرانی معمولا رنگ چادر خود را از میان رنگ های تیره انتخاب می کرده اند و ثانیا رنگ سیاه چادر حداقل سابقه ای تا زمان زندیه دارد.
در بخش پیش توضیح دادم که سیاهی رنگ چادر زنان ایرانی قدمتی دیرینه دارد. بنابر این نمی توان گفت سیاه بودن رنگ چادر زنان ایرانی مربوط به سفر ناصرالدین شاه به اروپاست. چه این که در این صورت باید اشاره ای به این مسئله در سفرنامه های ناصرالدین شاه دیده می شد. در این بخش سعی کرده ام سخنان آقای کلهر را ریشه یابی کنم.
بررسی در میان رنگ لباس های اروپایی (انگلیس و فرانسه) در زمان ناصرالدین شاه نشان می دهد که معمولا رنگ سیاه برای لباسهای مجالس شبانه ی مردان انتخاب می شده است. لباس های شب مردان دوره ی ویکتوریا به رنگ های آبی، سیاه و سفید طراحی می شده. ساتن و مخمل سیاه و کت و شلوار تیره معمولا در لباس مردان در مجالس شبانه به کار می رفته است. در پوشش زنان به مخمل صورتی مایل به نارنجی، ساتن زرد و مخمل بنفش و سیاه اشاره شده است. [تاریخ لباس- ویل کاکس- ترجمه شیرین بزرگمهر] به نظر میرسد عمومیت داشتن رنگ های تیره برای لباس های شبانه (که البته بیش تر برای مردان بوده است.) موجب اشتباه آقای کلهر شده است.
همچنین باید به این نکته اشاره کنم که جستجوی من در سفرنامه های ناصرالدین شاه به فرنگ برای یافتن تعریفی از وقار رنگ سیاه یا چیزی مشابه آن، بی نتیجه بود. بنابر این باید از آقای کلهر پرسید که این ادعای خود را بر اساس چه مستندی ارائه داده است.
علاوه بر این ها باید به اشارات صریح عبدالله مستوفی در مورد تغییر لباس پس از سفرهای ناصرالدین شاه اشاره کرد. عبدالله مستوفی در مورد لباس زنان پیش از مسافرت های ناصرالدین شاه صراحتا می گوید: «زنهاى ايرانى تا قبل از مسافرتهاى ناصر الدينشاه به فرنگ... وقتى كه مىخواستند از خانه بيرون بروند، چاقچورى بر پا مىكردند و چادر سياهى بر سر...» [شرح زندگانی من- ج 1]
او در مورد تغییر لباس پس از مسافرت شاه چنین می نویسد: «مسافرت شاه به فرنگ و ديدن لباس بالرينهاى پطرزبورغ كه شلوار بافتهاى چسبان نازكى به پا ميكردند و زيرجامه ی بسيار كوتاهى به اندازه ی يك وجب روى آن پوشيده و روى انگشت پا با نواى موزيك مي رقصيدند، شاهِ هوسناك را بر آن داشت كه زن هاى حرم خود را به اين لباس درآورد. مدِ لباس خانم ها هم هميشه از اندرون شاه بيرون آمده ابتدا به شاهزاده خانم ها و زن هاى اعيان و بعد به سايرين سرايت مي كرد. اين بود كه زن ها هم شروع به كوتاه نمودن زيرجامهها كردند.
هرچه جلوتر مي رفت زيرجامهها كوتاه تر مي شد تا بالاخره هوس شاه تمام شد و زيرجامه كوتاه منسوخ گشت و نيمتنه و چادرنماز، جاى اين لباس جلف را گرفت... زيرجامه ی كوتاه ناصر الدينشاهى كه جز چند سالى رواج نداشت، از پى كار خود رفت.» [همان]
حرف در مورد تاریخ چادر سیاه بسیار است. اما در پایان بد نمی دانم اشاره ای کنم به بخشی از نطق سراج حجازی یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی در سال 1335 در دفاع از اجرای طرح کشف حجاب رضاخان:
«پرده هاى تاريك و زنجيرهاى اسارت ايران يكى بعد از ديگرى به دست سردار بزرگ ايرانى يعنى رضاشاه كبير پاره شد و با يك حركت مردانه در روز 17 دى 1314 آن روز تاريخى، آن روزى كه بايد فرزندان ايران، جشن پيروزى مادران خود و خروج از اسارت آنان را بگيرند، با برداشتن چادر سياه از سر فرزندان خود و هدايت آنان به اجتماع، زنان را به ورود در اجتماع و همدوشى در كار و فعاليت با مردان توفيق داد.»
در میان گفته های مدافعان کشف حجاب، مدام بر این که چادر سیاه مانع زنان ایرانی برای پیشرفت است، تاکید می شده است. گرچه تاریخ انقلاب اسلامی خلاف این ادعا را ثابت کرد.