فرقی نمیکند معلم باشید یا نه. وقتی یک غیرایرانی را میبینید که میخواهد فارسی یاد بگیرد یا به ایران آمده است، ممکن است سعی کنید از راههای اشتباه به او زبان فارسی را یاد بدهید. اگر حوصلهی خواندن ده اشتباه رایج در برخورد با فارسیآموزان را ندارید، فقط سعی کنید خودتان را به جای فارسیآموز بگذارید. فرض کنید در یک کشور انگلیسیزبان میخواهید این زبان را یاد بگیرید. چه چیزی را دوست دارید و چه چیزی را ندارید؟
کسی که زبان مادریاش فارسی نیست، واژهها و ساختارهای کمتری از فارسی بلد است و برای همین گاهی مجبور است سادهتر حرف بزند و یا هیچ حرفی نزند. این به معنای خنگ بودن فارسیآموز نیست! شاید او استاد فلسفه در زبان خود باشد. پس جوری با فارسیآموز برخورد نکنیم که انگار نمیفهمد. او فقط فارسی بلد نیست.
این که فارسیآموز از یک واژهی عامیانه در یک بافت رسمی استفاده کند کاملن طبیعی است. این همان اتفاقی است که برای ما وقتی میخواهیم به زبان انگلیسی یا یک زبان خارجی دیگر حرف بزنیم، میافتد. خاطرهی معروف دکتر دبیرمقدم را به یاد بیاورید که در یک کشور خارجی راننده تاکسیای که فارسی یاد گرفته بوده خیلی جدی به جای «منتظر باش»، گفته «فعلن کمی سماق بمک!»
در این جور مواقع بهتر است جلوی خندهتان را بگیرید، اجازه بدهید حرفش تمام شود و بعد اشتباهش را به او بگویید.
یکی از متنهای کتاب آموزش فارسی دربارهی ایران بود: «ایران زیبا است. من ایران را دوست دارم. من خلیج فارس را دوست دارم». یکی از فارسیآموزان عراقی روی تابلو نوشت من عراق را دوست دارم... من خلیج عربی را دوست دارم...
واقعیت این است که افراد با اهداف مختلف سراغ یادگیری فارسی میآیند و لزومن به ایران و فارسی علاقهی شدید ندارند. پس نباید به خاطر عرق ملی خودمان به زور دیگران را هم وارد علاقههای خود کنیم. این کار معمولن نتیجهی عکس دارد.
بعضی از کسانی که میخواهند فارسی یاد بدهند، با یاد دادن هر واژه، معنای آن در واژهنامهی دهخدا، ده واژهی مشابه، یک شعر، یک ضربالمثل و تلفظ آن واژه در لهجههای مختلف ایران را هم به فارسیآموز میگویند! این موقعیت اگرچه کمی اغراقآمیز است اما بسیاری از ما ناخودآگاه به سمت آن میرویم.
یادگیری تابوهای زبانی (مانند ناسزاها) برای نوجوانان جذاب است. اما معنیاش این نیست که هرکسی میخواهد فارسی یاد بگیرد دوست دارد این تابوها را هم از همان اول یاد بگیرد. مشکل حاد این است که فارسیآموز باید زبان فارسی را در جامعه به کار ببرد و به کار بردن ناسزا در گفتگو با مردم اصلن جالب نیست.
فارسی آمیخته با شعر و ادبیات است. گرچه فروش «فال» در خیابانها برای ما عادی است اما به قول اصغر فرهادی، یک خارجی در مواجهه با آن با تعجب میگوید «در کشور آنها شعر میفروشند و میخرند!»؛ با این حال همهی کسانی که فارسی یاد میگیرند به ادبیات فارسی علاقه ندارند. بعضی فقط با هدف تجاری یا زندگی در ایران، فارسی میآموزند و نیاز چندانی به ادبیات ندارند.
یاددادن فارسی یک تخصص است! معلم فارسی باید با دستور زبان آشنا باشد، اصول آموزش زبان را بداند، بداند به چه ترتیبی زبان و هر مهارت آن را بیاموزد، روانشناسی زبان بداند، کمی از تاریخ زبان و ایران آگاه باشد، با فرهنگ ایرانی آشنا باشد و...
تصور این که یک نفر به صرف فارسیزبان بودن و یا داشتن یکی از این تخصصها (مانند ادبیات فارسی یا تاریخ ایران) بتواند فارسی هم یاد بدهد مانند این است که فکر کنید هرکسی به صرف داشتن سن بالا میتواند معلم اول دبستانیها باشد.
این که آموزش فارسی تخصص است، معنیاش این نیست که هیچ فارسیزبانی حق ندارد به فارسیآموزان نزدیک شود! اصل یادگیری زبان، در محیط و در تعامل با مردم و آدمهای مختلف رخ میدهد. پس باید به فارسیآموز اجازه داد به کوچه و بازار برود و فارسی را از مردم بشنود، خرید کند، تاکسی سوار شود، دوست شود، اشتباه کند و بیاموزد.
شنیدن شعر فارسی با لحن غیرایرانی جالب است. لذت کشف دوبارهی شعر حافظ و سعدی از زبان یک فارسیآموز جذاب است، اما قرار نیست ما از شنیدن فارسی حرف زدن آنها لذت ببریم! آنها آمدهاند فارسی بیاموزند نه این که بساط نشاط ما را فراهم کنند!
در جلسهای یک نفر، از استاد خارجی ادبیات فارسی خواست شعری به زبان فارسی بخواند و او گفت «اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را، این را از هر کدام از دانشجویان ما بپرسید برایتان میخواند اما...» و به اصل حرفهایش پرداخت.
بعضی از ما عادت بدی داریم. فکر میکنیم راه باز کردن سر صحبت، تعریف بیجا از فرد مقابل و انتقاد از همهی دیگران است! اگر مرد باشد، از زنها انتقاد میکنیم. اگر دانشجو باشد از غیردانشجوها، اگر غیرایرانی باشد از ایرانیها و... اما واقعیت این است که راههای بهتری هم برای یافتن نقاط مشترک هست! نیاز نیست از کشور او بیجا تعریف کنیم و به دیگر کشورها بیجا بتازیم.
این مطلب برای اولین بار در کانال تلگرامیام (خندهی خدا) منتشر شد (در کانالم مطالب دیگری هم دربارهی آموزش زبان فارسی مینویسم).
چرا این مطلب را نوشتهام؟ کارشناسی ارشدم «زبان شناسی گرایش آموزش زبان فارسی به غیرفارسیزبانان» بود و طی 5 سال گذشته گاهی تجربهی آموزش زبان فارسی در بنیاد سعدی و دانشگاه شهید بهشتی داشتهام.