این نوشته در شماره ی اول (و آخر) ماهنامه الکترونیکی «ضرب شست» (آبان 1389) قرار گرفت. قرار بود این ماهنامه را طرفداران همشهری جوان پیش ببرند که نشد. مقدمه را من ننوشته ام.
آرزوی همه زوار امام هشتم، این است که بتوانند تا ابد در پیشگاه حضرت حضور داشته و همیشه زیر خاک پای زائرین امام قرار داشته باشند. این توفیق، به افراد زیادی نرسیده و معدود کسانی هستند که توانسته اند تا ابد در بارگاه امام هشتم باقی بمانند. در این پرونده، نگاه کوتاهی داریم به 8 نفر از این افراد که در جوار جرم امام دفن شده اند. افرادی که در تمام زندگی شان عشق به ائمه مخصوصا امام هشتم که در وطن ما ایران مدفون هستند، جاری بوده و تمام زندگی شان را وقف امام کردند. مطالعه زندگی این افراد که همه علمای وارسته و برجسته ای در زمان خودشان بوده اند، خالی از لطف نیست.
شیخ جعفر مجتهدی مرد عجیبی بوده. مردی که داستان های فراوانی از کرامات او نقل می کنند و خیلی از بزرگان (مثل آیت الله مرعشی، سیدحسن خمینی و پدر مرحوم ابوترابی) هم کرامات او را تجربه کرده اند، ولی شیخ اصلا اهل دکان راه انداختن و مرید داشتن نبوده است و خیلی ها هم تا قبل از مرگش او را نمی شناخته اند. در نوجوانی، در قبرستان تبریز قبری کنده بوده و شب ها می رفته است در آن قبر. در جوانی دو بار آزمایشی شبیه آزمایش حضرت یوسف در برابر زلیخا برای او پیش می آید و او هر دو بار در این آزمایش ها موفق می شود. مدتی دنبال کیمیا می رود و بعد می فهمد که کیمیا، محبت اهل بیت است. با این که از خانواده ی مرفهی بوده، اموالش را می بخشد و دنبال سیر و سلوک می رود. خیلی عاشق اهل بیت بوده و وقتی دکترها می گویند گریه برای شما ضرر دارد، می گوید: بدون گریه برای امام حسین (ع) نمی توانیم زنده بمانیم. از شیخ جعفر نقل است که «نام امام حسین(ع) محک ایمان است.» به شاگردان خود توصیه می کرده که علاوه بر قرآن و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و دعاها، دیوان حافظ را هم بخوانند. 16 بار پای پیاده به مشهد می رود و آخر هم در حرم امام رضا(ع) خاک می شود. خودش گفته بوده: امام رضا (ع) به من گفتند تو فقیر خود مایی. پایین پای خودمان منزلت است.
محل دفن: صحن آزادی، غرفه ی 24
کتاب پیشنهادی: «در محضر لاهوتیان»- محمدعلی مجاهدی- نشر لاهوت- 10000 تومان
شیخ نخودکی، معتقد بود بعد از توحید و ولایت و فقه که یادگرفتن شان واجب است، یاد گرفتن بقیه ی علم ها هم لازم است و آن چه که درباره ی حرام بودن برخی از علم ها گفته اند، یعنی استفاده نکردن از آن ها نه یادگرفتن شان. شیخ انواع علوم را یاد می گرفت. حتی مدتی پیش طبیبی شاگردی می کرد و نسخه نویسی می کرد. درباره ی سحر و جادو هم می دانست. با این که مجتهد بود، دوست نداشت فتوا بدهد. فراوان عبادت می کرد. می گویند یک شب زمستانی روی پشت بام حرم رضوی مشغول نماز می شود و به حال رکوع می رود. خادم حرم وقتی سحر بر می گردد می بیند شیخ هنوز در رکوع است و روی کمرش کلی برف نشسته است. اولین توصیه اش به کسانی که دستورالعمل عرفانی می خواستند، خواندن نماز اول وقت بود. به پسرش که خواسته بود برای حضور مردم وقتی تعیین شود، گفته بود کسی که برای رضای خدا به مردم خدمت می کند، نباید وقت تعیین کند. معروف است که شیخ به باطن افراد نگاه می کرد. برای همین هم به مدیر روزنامه ی طوس که ظاهر مذهبی هم نداشت، ولی انسان شریفی بود، گفت بعد مرگم شما یک ساعت بالای سرم قرآن بخوانید. خودش خواسته بود جایی دفن شود که خاک پای زائران بر قبرش بنشیند.
محل دفن: صحن عتیق، جنب ایوان عباسی
کتاب پیشنهادی: «نشان از بی نشان ها»- علی مقدادی- نشر جمهوری- 8700 تومان
نوشتن از شیخ بهایی کار خیلی سختی است. از بس که او در عمرش کارهای علمی و عملی کرده. در دربار شاه عباس، شیخ الاسلام بوده و به همین وسیله کمک بسیاری به گسترش تشیع و دین مداری در ایران کرد. با وجود مقام بالایش، در پرونده اش خبری از مسائل سوء اخلاقی و مالی نیست. می گویند گوشه چشمی هم به دنیا نداشته و در اوج تقوا بوده است. «نان و حلوا» را نوشته که بخشی از عقاید سیاسی اش در آن است. (نان و حلوا چيست دانى اى پسر؟ / قرب شاهان است زين قرب، الحذر // می برد هوش از سر و از دل قرار/ الفرار از قرب شاهان، الفرار!) یک کتاب به نام «جامع عباسی» نوشت که اولین رساله ی علمیه ای محسوب می شود که برای عموم مردم نوشته شده است. کتاب «صمدیه» اش (درباره ی «نحو») هنوز هم در حوزه ها تدریس می شود. کتاب های دیگری هم با موضوع حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، فقه، مهندسی و... نوشته است که حدود 100 تایی می شود. آب زاینده رود را عادلانه میان کشاورزان و مردم اصفهان تقسیم کرد. مسجد امام را جوری ساخت که قبله اش بی آن که توی ذوق بزند، در خود مسجد مستقیم شود و گنبد دولایه اش صدا را اکو کند و یک ساعت آفتابی خیلی کار درست را هم مثل یک کار دستی ساده یک گوشه ی مسجد ساخت. ملاصدرا (نظریه پرداز حکمت پرطرفدار صدرایی) پیشش شاگردی کرده است. و با این همه کار تازه باید بدانیم که 30 سال از عمرش را در سفر بوده است (به او فقیه جهانگرد هم می گویند.) و کارهای اجرایی حکومت به او فرصتی برای کار علمی بیش تر نمی داده است. می گویند اگر کمی بیش تر وقت می گذاشت، منشا خیلی از نوآوری ها در دنیای اسلام می شد. یونسکو سال 2009 را به نام «نجوم و شیخ بهایی» نام گذاری کرده است.
محل دفن: رواق شیخ بهایی (کنار مسجد گوهرشاد)
کتاب پیشنهادی: «خورشید می ماند»- کامران پارسی نژاد- کانون اندیشه جوان- 8000 تومان
می گویند توجهی به شاهان صفوی نداشت. یک بار که به اصفهان آمده بود، به اصرار علامه مجلسی وارد کاخ سلیمان صفوی شد و بدون اجازه از شاه، کنار او در بالای مجلس نشست. فاصله ی او و شاه یک متکا بود. بعد مدتی شاه که هم از مقام بالای علمی شیخ خبر داشت و هم از این کارش ناراحت بود، گفت: «شیخ! فاصله ی حرّ و خر چقدر است؟» شیخ هم گفت: «یک متکا!» نسبش با 36 واسطه به حرّ، شهید کربلا می رسید. اولین کتابش، جواهر السنیه است که در آن احادیث قدسی را (سخنان خداوند که در قرآن نیامده است.) جمع آوری کرده. یک صحیفه ی ثانیه هم دارد که جلد دوم صحیفه ی سجادیه محسوب می شود. اثر معروف او «وسائل الشیعه» است که در آن احادیث فقهی کتب چهارگانه ی شیعه و کتب دیگر را موضوع بندی کرده و در هر فصل احادیث مربوط به همان موضوع را آورده است. روش او امروز هم در کتب فقهی استفاده می شود. شیخ این کتاب را سه بار بازنویسی کرد. کار مهم او این بود که به مسائل فقهی زمان خودش جواب می داد. شاه سلیمان صفوی می خواست او در اصفهان بماند و مقامی به او بدهد اما او اهل مقام نبود و گفت می خواهد برود مشهد. آخر به اصرار علما قبول کرد که «قاضی القضات» خراسان شود. همان جا فوت کرد.
محل دفن: صحن انقلاب
دیپلمش را که می گیرد، مصمم می شود که برود دانشکده ی خلبانی. پدرش مخالفت می کند و می گوید این کار خدمت به رژیم شاهنشاهی است. دایی اش پیشنهاد می کند برود آلمان و تحصیلاتش را ادامه دهد. اما خودش حوزه را ترجیح می دهد و به قم می رود. قبل از انقلاب درس ولایت فقیه امام را چاپ می کند و از نجف به ایران می فرستد. در ایران هم که هست، کنار شهید اندرزگو مبارزه های مسلحانه را سازمان دهی می کند . چند بار هم زندانی می شود. جنگ که می شود، کنار شهید چمران به جبهه می رود. در یکی از عملیات های ستاد جنگ های نامنظم (که چمران فرمانده اش است.)، ابوترابی اسیر می شود و بقیه فکر می کنند او شهید شده. چمران متنی درباره ی او می نویسد: «آن قدر آرام و مطمئن بود كه گويي از عمق اقيانوس برآمده است... در عين حال رزمندهاي بود كه درصحنهي نبرد طوفان به پا ميكرد.» امام خمینی پیامی درباره اش صادر می کند که در مجلس خوانده می شود و رئیس جمهور در مراسم ختمش شرکت می کند. عراقی ها که می فهمند آدم مهمی است، سخت شکنجه اش می دهند. اما او در دوره ی 10 ساله ی اسارت، برای اسرا اسوه ی مقاومت می شود. بسیاری از اردوگاه های عراق را تجربه می کند و زیر شکنجه ها طاقت می آورد. بعد آزادی دو دوره نماینده ی مجلس است و در تعطیلات تابستانی مجلس پای پیاده از حرم امام خمینی می رود به حرم امام رضا(ع). آخرش هم در یکی از سفرهایی که به مشهد دارد، در راه تصادف می کند و خودش و پدرش فوت می کنند.
محل دفن: صحن عتیق
کتاب پیشنهادی: «پاسیاد پسر خاک»- محمد قبادی- سوره مهر- 6800 تومان
دیپلم مکانیک را که گرفت، رفت حوزه. شاگرد علامه طباطبایی بود. می گفت اگر علامه نبود، دستمان از همه چیز خالی بود. با علامه سر مباحث فلسفی و توحیدی بحث های زیادی داشت. (بخشی از این بحث ها در کتاب «مهر تابان» آمده است.) در عین سیر و سلوک معنوی، به مسائل روز هم حساس بود. پیش از انقلاب مخفیانه با امام خمینی نامه نگاری می کردند و در مورد اعلامیه های امام و دیگر مسائل مبارزاتی حرف می زدند. بعد از انقلاب یک طرح 20 ماده ای برای اسلامی کردن کشور به امام داد و روی پیش نویس قانون اساسی، هم نقدی نوشت و برای امام فرستاد. بعد مدتی به توصیه ی استادش، سید هاشم حداد (از عرفای بزرگ) به مشهد رفت و در این مدت به کتاب نوشتن و تدریس پرداخت. سه دوره کتاب «الله شناسی»، «امام شناسی» و «معاد شناسی» دارد که در نوع خود کم نظیر است. می گفت همه ی علوم برای رسیدن به قرآن است. عاشق اهل بیت بود. می گفت در و دیوار کفش داری حرم امام رضا (ع) هم بوسیدن دارد. خاک پای زوار هم بوسیدن دارد. حالا خودش در ورودی یکی از کفش داری های حرم خاک است.
محل دفن: جنوب شرقی صحن عتیق- آستانه ی کفش داری 4
کتاب پیشنهادی: «آیت نور: یادنامه ی سید الطائفتین»- نشر علامه طباطبایی
آن ها که توانسته بودند در نماز جماعت مسجد ملاحیدر مشهد پشت سر آیت الله مروارید نماز بخوانند، آرامش نماز او را به یاد می آورند و شاگردانش را که استاد گفته بود از کراماتش تا بعد از مرگش چیزی نگویند. یک بار از او پرسیده بودند: شما که در جوار امام رضا (ع) هستید، کرامتی هم از حضرت دیده اید؟ گفته بود: چه کرامتی بالاتر از این که من هر چه دارم از امام رضا دارم؟ آیت الله مروارید شاگرد شیخ حسنعلی نخودکی بود. شیخ با پدرش دوست بود و برای پسر دوستش، هم استادی کرد. اصلا نام «حسن علی» را هم شیخ برای حسن علی مروارید انتخاب کرد. وقتی شیخ نخودکی به او درس می داد، گاه حسن علی بخش های دشوار درس را برای استاد توضیح می داد! شاگرد میرزا مهدی اصفهانی - بنیان گذار مکتب تفکیک- هم بود. تخصصش در تفسیر روایات و احادیث بود. در مبارزه های انقلاب با اعلامیه های مشترک از انقلاب حمایت می کرد. ساده زیست و متواضع بود. یک کتاب از درس های معارف خود نوشت که آن هم به اصرار شاگردانش بود. می گفت برای رضای خداوند، مدام خیرخواه مردم باشید. و خودش هم همین طور بود.
محل دفن: راهروی پایین پا، دارالزهد
کتاب پیشنهادی: «مروارید علم و عمل»- محمد الهی خراسانی- آستان قدس رضوی- 2000 تومان
یک بار سکته می کند و او را به گمان این که مرده، خاک می کنند. به هوش که می آید، نذر می کند اگر توانست از قبر بیرون بیاید، تفسیر قرآن بنویسد. همان شب کفن دزدی، قبر را باز می کند و او نجات پیدا می کند. حکایت نوشته شدن تفسیر «مجمع البیان» شیخ طبرسی این است. تفسیری که - چون جامع و بی طرفانه نوشته شده- شیعه و سنی از آن استفاده می کنند و برخی می گویند بهترین تفسیر تشیع است و خصوصیتش در منظم بودن و دسته بندی مطالبش است. علامه امینی (نویسنده ی کتاب «الغدیر») می گوید هیچ کس از این تفسیر بی نیاز نیست. غیر از این دو کتاب تفسیری دیگر هم نوشته که یکی از آن ها (جوامع الجامع) هنوز در حوزه تدریس می شود. صاحب «تاریخ بیهق» درباره اش گفته: «در علم ادبیات عرب، شراره های آن، از او می تراود و در علم نحو، سینه ی او سرشار از آن است.» روشش در نوشته های فقهی این بود که اول نظر مذاهب مختلف را می گفت، بعد نظر شیعه را و آخر سر نظر خودش را. بعضی می گویند شهید شد و بعضی هم می گویند به مرگ طبیعی مُرد.
محل دفن: اول خیابان طبرسی در شمال حرم