سالیانه بیشتر از شصت میلیارد دلار صَرف هزینههای حملونقل روزانهی شهرنشینها میشود: سی میلیارد دلار برای مصرف بنزین (سی میلیون لیتر[1]، هر لیتر یک دلار)، دو میلیارد دلار برای واردات خودرو[2]، پنج میلیارد دلار برای تولید خودرو (یک میلیون خودرو[3]، هر خودرو پنج هزار دلار)، پنج میلیارد دلار برای نگهداری از بیست میلیون خودروی موجود، پنج میلیارد دلار هزینهی نیروی انسانی، (حقوق رانندهی تاکسی[4]، اسنپ[5]، اتوبوس[6]، کامیون[7])، چهار میلیارد دلار هزینهی نگهداری از راههای فعلی، (ارزش فعلی راههای کشور هفتاد میلیارد دلار است[8]!) خسارات ناشی از تصادفات (هزینهی مادی به اضافهی خسارتهای جانی و روحی بیش از دویست هزار تصادف، شانزده هزار کشته و ۱۵۰ هزار مجروح[9])، هزینهی توسعهی راه، پل، تونل، دوربین، روشنایی، پلیس و توسعه و نگهداری اتوبوس و مترو نیز وجود دارد که از محاسبهی آن صرفنظر میکنیم. یعنی هزار دلار در سال (یا یک میلیون تومان در ماه، البته در زمان نگارش کتاب) به ازای هر نفر (حدود شصت میلیون نفر شهرنشین[10]). در ضمن، خسارتهای غیرمادیای به وجود میآید که اهمیتش حتی از ضررهای مادی هم بیشتر است، مثلاً: تلفشدن زمان و عمر در ترافیک (نفری 133 ساعت در سال برای ایالت نیویورک و 164 ساعت در سال برای ایالت بوستون[11])، آزارهای جسمی و روحی ناشی از آلودگی هوا و آلودگی صوتی.
چرا بشر هنوز سعی میکند روش حملونقل فعلی را توسعه دهد؟ راه بهتری برای رفتوآمد نیست؟ چرا آسفالت؟ چرا خودرو؟ چرا اینهمه تراکم و باز هم فاصلههای چندکیلومتری؟ چرا خانهسازی سهبعدی و راهسازی دوبعدی؟ چرا شهر از روستا بهتر است یا چرا روستا از شهر بهتر است؟
بیتردید بهبود و توسعهی روش فعلی سبب کاهش تدریجی هزینهها میشود اما رفتهرفته نیاز به تحول اساسی به وجود میآید: مثل خودرو در برابر درشکه، سایت در برابر روزنامه، فروش اینترنتی در برابر مغازه، اسنپ در برابر آژانس، کارت در برابر پول نقد، موبایل در برابر تلفن، تلفن در برابر نامه.
یک مهندس با میانگین حقوق پنج میلیون تومان در ماه یا باید ده سال هیچچیز نخورد، هیچچیز نپوشد، هیچ جا نرود، هیچچیز نخرد که بتواند یک خانهی پنجاهمتری در یک منطقهی متوسطنشین در تهران بخرد یا باید حداقل ماهی دو میلیون تومان اجاره بدهد که در این صورت چیزی برای پسانداز باقی نمیماند. به اضافهی پولی که باید برای خرید یخچال، گاز، مایکروویو، ماشین لباسشویی، تلویزیون و کولر گازی بپردازد: ۱۵+۵+۵+۵+۸= ۳۸ میلیون تومان. به طور میانگین، حدود بیست درصد قیمت هر کالا صرف هزینههای ملکش میشود. منظور از ملک، املاکی است که به آن نیاز است: از ابتدای تولید یک محصول تا زمانی که آن محصول به دست خریدار برسد. به علاوه، صاحبان کسبوکارهای تولید و فروش مواد اولیه و همچنین پخشکنندهها و نمایندگیها و فروشگاهها ــ یا در مفهوم گستردهتر: اهل صنعت و بازار ــ نیز املاکی دارند که هزینههای آن از درآمد این کسبوکارها تأمین میشود و این هزینهها تأثیری مستقیم بر قیمت تمامشده دارد.
این روزها حداقل ماهی پانصد هزار تومان اجارهی دفتری است که مهندس در آن کار میکند (و معمولاً دوسوم روز خالی و بیاستفاده است) و کارفرما بهای اجارهی آن را پرداخته است و در محاسبهی حقوق و دستمزد مهندس آن را در نظر میگیرد.
تا اینجا از حقوق پنج میلیونتومانی چهل درصدش صَرف اجارهی خانه، بیست درصدش صرف هزینهی املاک اختصاصیافته به کالاهای خریده شده، سی درصدش صرف بیمه، ده درصدش صرف مالیات و بقیهاش صرف حملونقل میشود.
با اینکه تراکم واحدها و طبقات ساختمانها هر روز بیشتر میشود و همزمان به ارزش دویست و پنجاه میلیارد دلار واحد مسکونی خالی وجود دارد[12](با بهرهوری صفر). عرضه و تقاضا قیمت فعلی زمین را مشخص میکند و علاوه بر آن هزینهی ساخت ملک با بتن و بلوک و تیرچه خیلی بالاست. در ایران به ازای هر نفر بیشتر از بیست هزار متر مربع زمین وجود دارد که تقریباً رایگان است، ولی تهران به قدری جذابیت دارد که بیشتر مردم حاضرند پول هنگفتی بپردازند تا نفری بیست مترش را داشته باشند!
اگر از مردم بپرسید چه خانهای میخواهند، جواب میدهند: خانهای بزرگ با دسترسی راحت، مقاوم با نمای زیبا و امکانات و کلی زرقوبرق دیگر. خارج از چارچوب فکر کنیم!
هر روز، از هفت صبح تا ظهر و بعدازظهر، کلاس فوقالعاده و معلم خصوصی و تحقیق و آزمایش و امتحان و تست و کنکور و این چیزها. بدون هدف فقط درس میخوانیم که همسطح جامعه شویم، کمی بالاتر از طبقهی متوسط! اینهمه انسان، با استعدادهای گوناگون، با وجود وضعیتهای آموزشی گوناگون با ساختارِ «طبقهای» (مدارس غیرانتفاعی شمال تهران را با مدرسههای مناطق محروم مقایسه کنید.) درس میخوانند، بدون اینکه بدانند چه چیزی برایشان بهتر است! به این میماند که برنامهنویس بشود کفاش، کفاش برود سرِ زمین برنج، کشاورز بنشیند پشت کامپیوتر کد بزند!
بیشتر کسانی هم که مدالهای المپیادی و رتبههای برتر کنکور را کسب میکنند از مدارس غیرانتفاعی و یا دیگر مدارس شمالشهریاند.
نتیجهی بودجهی ۵۶هزارمیلیاردی آموزش و پرورش[13] و هزینههای کلاس و کتاب بیش از یک و نیم میلیون دانشآموز مدرسههای غیرانتفاعی[14] و هزینههای عجیبوغریب چهار میلیون دانشجوی بخش خصوصی[15] میشود فرار بهترین خروجیهای علمی و ماندنِ کسانی که زمان و پول خود و کشورشان را برای به دست نیاوردن (!) تخصص خرج کردهاند. بهرهوری این نظام آموزشی چیزی در حد صفر است!
در جاهای دیگر، که وضع بهتر است، هر کس برای مهندس یا دکتر شدن باید بیست سال درس بخواند که بیست سال از دانشش استفاده کند! برای داشتن حداقل سواد هم به بیشتر از دوازده سال زمان نیاز است: زمانی که صرف میشود تا هر کس همهچیز را فقط «اندکی» یاد بگیرد. از انتگرال و ترکیب کووالانسی و امواج الکترومغناطیس و تقسیم دیانای گرفته تا تاریخ تمدن ویل دورانت و ادیسه و آموزش خوشنویسی و هر چیزی که دم دست باشد!
در حالی که بهترین سن برای یادگیری زبانِ دوم هفتسالگی است و بیشترین قدرت پردازش و حافظه هجده تا بیست و دوسالگی، در نظام فعلی، از هفتسالگی وادارمان میکنند به فراگیری مطالبی که ازشان هیچ سر درنمیآوریم؛ مطالب تخصصی را، با هزار زحمت، تا قبل از هجدهسالگی میخوانیم، بین هجده تا بیست و دوسالگی خوش میگذرانیم، بعد از بیست و دوسالگی هم زبان میخوانیم! یعنی بیشتر از بیست هزار ساعت از زمان آموزش را به بهترین شکل ممکن هدر میدهیم.
نهایت استفادهمان از تکنولوژی در آموزش هم این است که بعضی کتابها را در گوشی و تبلت میخوانیم!
ـ در سال، هر نفر تقریباً سه هزار کیلوواتساعت برق مصرف میکند[16]. قیمت واقعی این مقدار برق میشود سیصد دلار ولی ما سیصد هزار تومان هم پرداخت نمیکنیم! این میزان مصرف با میانگین جهانی چندان تفاوت ندارد[17]. استفادهی ما ایرانیها از شوفاژ و کولر آبی هم باعث میشود مصرف برقمان پایین بیاید، اما خوب است بدانید کلاً مصرف برقمان آنقدرها هم نیست که رسانهی ملی در تبلیغات تکرارشونده و مداومش میگوید: اتلاف نیروی بسیاری در زیرساختهای توزیع برق نهفته است.
ــ مصرف آب آشامیدنیمان هشتاد درصد بیشتر از میانگین جهانی است، نود درصد کل مصرف هم صَرف کشاورزی میشود. (البته این مشکل جهانی است، فقط تعداد کمی از کشورهای پیشرفته مثل هلند مصرف آب در کشاورزی را تا حد چشمگیری کم کردهاند.[18])
ــ روزانه نُه هزار تُن زباله (دو برابر میانگین جهانی)، با هزینهی هشتصد میلیارد تومان، فقط در شهر تهران و بر اثر به اصطلاح «دورریز» مواد غذایی و بستهبندی و این چیزها به وجود میآید: دورریزهایی شامل پلاستیک، انواع فلزات، کاغذ، انواع مواد غذایی.[19]
ــ کلاً دو سه هفته در سال هوای پاک داریم.[20]
ــ 95 درصد سنسورهای سنجش صوت همیشه نشاندهندهی وضعیت آزاردهنده و خطرناکاند![21] (زیر شصت دسیبل مناسب و سالم است و بالای 65 دسیبل آزاردهنده و خطرناک.)
ــ مصرف فست فود و چربیهای مفید و غیرمفید روز به روز افزایش و مصرف مواد مورد نیاز بدن (مثل ویتامینها، که بیشتر در میوهها و سبزیجات وجود دارد، کلسیم و بینهایت مادهی ضروری دیگر) روز به روز کاهش مییابد.
البته همهی اینها مسائل روز و ملموس تمام جهان است ولی ما ایرانیها آسیبپذیرتر و بیبرنامهتر از هر کشور دیگری هستیم[22].
مسائل ناملموس (مثل بیماریهای ذهنی و روحی و روانی هم وجود دارد که در شاخصهای جهانی حسابی خودنمایی میکند[23]!)
خیالم راحت شد! آنقدری که باید غر زدم! ولی راه حل چیست؟ اجلاس فلان در پاریس برای آلودگی هوا؟ که درنهایت رئیسجمهوری وقت امریکا، دونالد ترامپ، در عرض چند ثانیه پارهاش کند و در عرض چند روز از آن خارج شود. کمپین فلان در کیپ تاون برای بحران آب؟ یا ویدئوهای قشنگِ تد؟ چرا حتی سرعت رو به زوال رفتن کم نمیشود؟ چرا هر چه شهرنشینتر و ماشینیتر و پیشرفتهتر میشویم این اعداد دلهرهآور کمتر نمیشوند؟
شاخص پیشرفت اجتماعی یا Social Progress Index شاخصی است که با اندازهگیری مواردی مانند کیفیت و کمیت تغذیه، سرپناه، امنیت، دسترسی به دانش عمومی و آموزش و سلامت، حقوق شخصی و آزادی و چند چیز دیگر و امتیازدهی به هر کدام تشکیل میشود. درنهایت میتوان هر کشور را در هر بخشی با سایر کشورها مقایسه کرد و یا میانگین این اعداد و امتیازها را به عنوان شاخص پیشرفت اجتماعی، معیار و ملاک مقایسهی کشورها قرار داد.
خط رگرسیون در این نمودار نشان میدهد که معمولا شاخص پیشرفت اجتماعی و میزان سرانهی تولید ناخالص داخلی با هم نسبت مستقیم دارند و هرچه کشورها ثروتمندتر میشوند، رفاه بالاتری دارند. اما نکته مهم این است که، طبق تحقیقات محققان SPI، اگر میانگین ثروت افراد از چهارده هزار دلار به بیست و سه هزار دلار برسد میانگین این شاخص از 61 به 62.4 میرسد! پس حتی محال است چنین پیشرفت اقتصادی بزرگی در دنیا بهبود متناسبی در رفاه مردم ایجاد کند. کشورهای بالای خط رگرسیون نشان دادهاند که میشود رفاه بیشتری ایجاد کرد اگر و فقط اگر سرمایههای ملی در جهت پیشرفت اجتماعی صرف شوند.
اطلاعات بیشتر در سایت شهر آریانا و کتاب رویای آریانا
پی نوشت
[1]. منبع: آمارنامهی مصرف فرآوردههای نفتی انرژیزا، سال 1395
[2]. منبع: https://faradeed.ir/fa/news/54350/
[3]. منبع: https://car.ir/news/15692-release-automakers-statistics-year-97
[4]. بیش از سیصد هزار رانندهی تاکسی در ایران وجود دارند؛ ماهیانه حدود 300 دلار = 1میلیارد دلار
[5]. اسنپ و تپسی در مجموع بیش از 1.5 میلیون راننده دارند که ماهیانه با میانگین درآمد نود دلار بیش از 1.5 میلیارد دلار در سال درآمد دارند.
[6]. بیش از چهل هزار اتوبوس بینشهری و درونشهری فعال هستند.
[7]. بیش از 350هزار کامیون فعال هستند.
[8]. منبع: https://tn.ai/1178515
[9]. منبع: havades.mrud.ir
[10]. منبع: Amar.org.ir
[11]. منبع: http://inrix.com/scorecard/
[12]. منبع: سایت amar.org.ir، بخش سرشماری نفوس و مسکن، سال 1395.
[13]. منبع: https://tn.ai/1911790
[14]. منبع: https://www.isna.ir/news/92060905224
[15]. منبع: amar.org.ir
[16]. منبع: طبق ترازنامهی انرژی وزارت نیرو در سال 1395، براساس گزارش سازمان بینالمللی انرژی در سال 2016، این عدد حدود چهار هزار کیلوواتساعت است.
[17]. منبع: https://www.cia.gov/library/publications/th10e-world-factbook/rankorder/2233rank.html
[18]. منبع: https://www.oecd.org/agriculture/topics/water-and-agriculture
[19]. منبع: https://www.isna.ir/news/96122413646
[20]. منبع: http://airnow.tehran.ir/home/AQIArchive.aspx
[21]. منبع: http://pollutionservices.tehran.ir
[22]. منبع: https://www.numbeo.com/quality-of-life/rankings_by_country.jspو
https://www.oxfam.org.uk/what-we-do/good-enough-to-eat
[23]. منبع: http://ghdx.healthdata.org/gbd-results-toolو https://ourworldindata.org/mental-health