من خلاق نیستم.
به عنوان یک فرد علاقهمند به علوم ریاضی که بطور حرفهای با مسائل آن سر و کار دارم، بطور کامل میفهمم که چگونه خلاقیت میتواند به ما در حل مسائل کمک کند.
در گذشته به افرادی که جواب های خلاقانه را ارائه میدادند ( مثلا در حوزه ی ریاضیات)، غبطه میخوردم و دوست داشتم به دیگران ثابت کنم که منم متفاوت میاندیشم . اما بالاخره توانستم در مواردی خاص پس از تلاش زیاد، لحظاتی را خلاقانه فکر کنم و جواب بسیاری از مسائل را از این طریق ارائه دهم.
خلاقیت به نظرم به معنای خارج شدن از چارچوب تفکر معمولی است. این تنها وجه مشترک بین نظر بنده و مقالات، کتاب ها و آموزشهای رایج است.
در ادامه نقدی بر خلاصهی تصورات رایج ارائه میدهم .
تمامی موارد فوق، به نظر بنده ، نادرست هستند. در ادامه، استدلال خود را ارائه خواهمداد. قبل از آن اجازه دهید تعریف خود از خلاقیت را کامل کنم.
خلاقیت به معنای خارج شدن از چارچوب تفکر در مسیر رسیدن به هدفی مشخص است. وقتی از چارچوب معمول خارج میشویم باید مراقب باشیم که از مسیر خارج نشویم. ممکن است بصورت آزادانهتر فکر کنیم یا از مسیر های جدید استفاده کنیم، اما نباید به سمت بیراهه روانه شویم.
منظور از بیراهه رفتن، دورشدن از هدف بصورت تصاعدی است. هرچه قدر زمان میگذرد دورتر خواهیم شد و احتمالا خودمان متوجه نمیشویم. خیلی وقتها خلاقیت باعث میشود موقتا دور شویم و سپس احتمالا با سرعت بیشتری به سمت هدف حرکت کنیم. این با بیراهه رفتن تفاوتی آشکار دارد.
منظور از چارچوب، موانع ذهنی ماست که شامل سوگیریهای شناختی و عادتها و ... است. این موانع مانند دیوارچین، مرزهای محکمی را ایجاد کرده است که مانع ورود و خروج دادههای جدید و ناشناخته میشود.
اثبات غلط بودن موارد 1 و 2 : گزارههای 1 و2 متضاد هستند، شاید بهنظر برسد یکی از آنها باید درست باشد. اما این طرز فکری اشتباه است و گزارههای متضاد میتوانند همزمان با هم غلط باشند. مورد اول طبق تعریف بطور بدیهی غلط است، اما باید اشاره کرد افراد باهوش و متخصص در زمینههای پیچیده و حیاتی، ممکن است خلاقانه فکر کنند، حتی اگر در مسائل سطوح پایینتر خلاقیت خود را از دست دهند. گزارهی دوم که به تازگی رایج شده حاصل برداشت غلط است. سواد کم و سطحی، امکان فهم درست صورت مسئلههای پیچیده را ندارد، بنابراین توانایی حل مسئله را نیز ندارد. در نظر داشته باشید که همیشه استثنائاتی هم وجود دارد. احتمالا اگر ساده فکرکردن را جایگزین دانش سطحی کنیم عقلانیتر باشد. بنابراین بهتر است سواد لازم را عمیقا بدست آوریم و سپس تلاش کنیم که سادهتر بیاندیشیم. برای این کار، میتوانیم از مدلسازیها استفاده کنیم. مدلسازیها کمک میکنند تا فضای بیشتری را مشاهده کرده و استراتژیهای بهتری را انتخاب کنیم. پیچیدگی بیش از حد دریچهی خلاقیت را بسته نگه میدارد. البته این موضوع به معنای دنبال کردن رویکردهای بسیار ساده نیست، باید عمق حداقلی را مدنظر داشته باشیم.
اثبات غلط بودن مورد 3 : میتواند این گزاره نادرست باشد، مثال نقض: قبل از آنکه خلاقیت به عنوان یک مهارت نرم آموزش داده شود، میزان خلاقیت بالایی را در انسانها شاهد بودیم. تصور اینکه خلاقیت یک عضله است و ما میتوانیم آنرا تمرین دهیم یک تله است، زیرا عادت به خلاقانه فکرکردن، یک چارچوب بزرگتر دیگری خواهد ساخت و خود خلاقیت را محدود خواهد کرد. بنابراین اکثر کسانیکه که ادعا میکنند آدمی خلاق هستند، یا دروغ میگویند یا تصور غلطی دارند و در واقع خلاق نیستند. اکنون شاید متوجه جملهی اول مقاله شوید.
تمرکز کردن بر خلاقیت، یک ابهام است. هر چه بیشتر تلاش کنید تا در لحظه خلاق باشید، از خلاقیت دورتر خواهید شد و در بهترین حالت، ممکن است یک کپی کم نقص از دیگران ارائه دهید.
مثل این است که موقع خواب سعی کنید بخوابید، خواهید فهمید که هرچه بیشتر روی به خواب رفتن تمرکز کنید، بیخواب تر میشوید. بهترین راه این است که تمرکز خود را به زمینههای دیگر هدایت کنید. خلاقیت هم دقیقا همینگونه است. نیازی به زور زدن نیست، خودکار خلاقیت را تجربه خواهید کرد. البته عوامل متعددی بر خلاقیت تاثیر گذارند که در آینده به آنها اشاره خواهم کرد.
اثبات نادرستی مورد 4 : خلاقیت همیشه عالی نیست. بعضی اوقات نمیتوان از آن استفاده کرد حتی اگر خلاقیت را به معنای درستی تعریف کنیم. فرض کنید یک پزشک هستید و قرار است بیمار بد حالی را جراحی کنید. آیا استفاده از خلاقیت در لحظه مطلوب است؟ قطعا خیر، زیرا جان یک انسان ممکن است در خطر بیفتد. در این مواقع نیاز است از علم و راهکارهای مشخص استفاده کنید، مگر اینکه بخواهید علم را گسترش دهید و بیمار داوطلب باشد.
مورد 5 : بدون درک درست از مسیر و هدف، ترکیب دو یا چند چیز مختلف بیشتر یک آزمایش به نظر میرسد تا عملی خلاقانه. مانند ترکیب نژادی گربه و سگ که حاصل آن شاید هیچ هدف قبلی را توجیه نکند. در حقیقت، این میتواند منجر به نتایج نامطلوب و بیاهمیتی شود. اکنون میتوانیم حدس بزنیم که چرا جایگاه هنرمندان بهظاهر خلاق امروزی (مخصوصا در زمینهی موسیقی) پایین است!
این نوع خلاقیت(ترکیبی) نیازمند کسب اطلاعات فراوان در زمینههای متفاوت است. سپس، با به کارگیری تفکر نقاد، باید توانایی حذف سوگیریهای اساسی ذهنی خود را داشته باشید. پس از این مرحله، خواهید فهمید که اطلاعات مختلف با یکدیگر تشکیل مسیرهای مشترک خواهند داد و الگوهای مشترک آنها برایتان واضحتر خواهد شد.
برای مثال، بسیاری از اصول فیزیک و شیمی، حتی در زمینههای مختلفی مانند جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی نیز کاربرد دارند. به عنوان نمونه، مفهوم جرم بحرانی یا حجم بحرانی که در فیزیک هستهای مورد استفاده قرار میگیرد، در حوزه جامعهشناسی نیز به کار میرود.
پس از اینکه توانستید از چارچوب ذهن بیرون بیاید، نیاز است بلد باشید چگونه به داخل چارچوب بازگردید. همانطور که گفته شد خلاقیت همیشگی یک تله است و خلاقیت را کور میکند. علاوه بر آن خلاقیت بیش از حد ممکن است خطرآفرین باشد.
سخن پایانی :
تا اینجای کار ثابت شد که باید دست از سر ذهنمان برداریم. با سختگیری خلاقیت شکوفا نخواهد شد. راهکارهای احتمالی وجود دارد که زمینهی ابراز خلاقیت را ایجاد میکند.
بعد از اینکه باور خود را نسبت به موضوع خلاقیت اصلاح کردید و چیدمان ذهنی خود را تغییر دادید، قلم و کاغذ دستتان بگیرید و ایدههایتان را یادداشت کنید. خلاقیت شما اکنون کمی بیشتر شده است. علت بالا رفتن خلاقیت پس از مطالعهی این مقاله را در نوشتهی بعد دنبال کنید.