چند سال پیش یه روز که داشتم از کار برمیگشتم خونه، توی ترافیک همت مثل همیشه هزار تا فکر ریز و درشت تو سرم میچرخید. وسط همون شلوغی در حالیکه ماشینا خیلی آروم حرکت میکردند یهو یه ایده کوچیک به ذهنم رسید از اونایی که معمولاً دو دقیقه بعد فراموش میکنی.
اتفاقا همون روز، بخشهایی از کتاب شکارچی ایدهها رو خونده بودم که گفته بود:
«ایدهها رو جدی بگیر؛ حتی کوچیکها رو.»
برای اولین بار گفتم بزار ثبتش کنم. در حین رانندگی با Voice Recorder ایده رو ضبط کردم و به خودم گفتم شب حتما یه جا بنویسمش.
جالب اینجاست که همون ایده، چند ماه بعد شد راهحل یه مشکل جدی تو یکی از پروژههام و من اون ایده رو که چند ماه قبل توی دفترچه یادداشت کرده بود استفاده کردم و شد نجاتم از یه بن بست کاری.
و همونجا فهمیدم ایده داشتن شانسی نیست، یه روال مستند و منظمه.
کتاب شکارچی ایدهها دقیقاً همینو میگه:
ایدهها قرار نیست خودشون بیان، تو باید بری شکارشون.
این روزا یک بار دیگه این کتاب رو ورق میزنم و میخام به چند نکته مهمش که واقعاً به دردتون میخوره اشاره کنم:
1- آدمهای خلاق منتظر الهام نمیمونن. خودشون ایده میسازن.
2- ایدههای خوب معمولاً از جاهای دور از تخصص میآن.
3- تجربهی جدید یعنی خوراک جدید برای ذهن.
4- ایدهها رو باید ثبت کرد، زیاد روی حافظه نمیشه حساب کرد.
برای من یادآوری خوبی بود. اینکه ایده ها سراغت نمیان تو باید بری سراغشون.
