یکی از عوامل موثری که در مسیر انسان اثرگذار است، علائق و انگیزههای اوست؛ چیزهایی که دوست دارد ببیند، بشنود، کار کند، همگی میتوانند در حرکت او موثر واقع شوند؛ اما چه عللی باعث میشود تا علائق انسان شکل بگیرد؟ عوامل متعددی وجود دارد اما یک عامل از همه مهمتر است، جذابیت!
جذابیت و زیباییهای موجود در جامعه و طبیعت، انسان را به سوی آرامش و لذتهای متنوع هدایت میکند؛ لذتهایی که گاه شیرین و یا تلخ است؛ درست است که در مسیر همواره دشواریهایی وجود دارد، اما این لذتهای مسیر است که به انسان انگیزه ادامه دادن میدهد تا به هدف برسد. این لذتها خوب است، نه اسلام با آن مخالف است و نه عقل! اما باید بدانیم کدام لذت؟ لذتهایی که در طی مسیر به ما کمک میکند، یا ممکن است به ضرر انسان تمام شود؟
در زمانهای گذشته، مثلا ۵۰ سال پیش، نحوه زندگی کردن مردم با زمان الآن متفاوت بود؛ آن زمان اکثریت مردم، نگاه ویژهای به مسائل مادی و معنوی داشتند، حرمت بعضی مسائل برایشان خیلی مهمتر بود؛ حلال و حرامها، نشست و برخاستها، گفتوگوها، همسایهداری، ازدواج و تشکیل خانواده؛ یعنی در کل بوی معنویت زیادتری به نسبت زمان الآن جامعه داشت!
اگر کمی دقیقتر به مسئله نگاه کنیم، متوجه میشویم محوریت افراد قدیمی و به اصطلاح سنتی ما، مدار لذتگرایی و دنیاطلبی نبود، به قول علی شریعتی در کتاب کویر، در آن زمان نگاهها به آسمان (معنویات) بود و زمین (پول و ثروت) تنها بخش فرعی آن موقع به شمار میرفت؛ حرف عجیبیست!
علت اصلی چیز دیگریست؛ علت اصلی همان عاملیست که باعث شده تا قشر جوان ما دچار سستی و رخوت بشوند، همان عاملیست که زنان زیادی را به عرصه بیحجابی کشاند، همان عاملیست که ارتباطات را بیرنگتر کرد، همان عاملیست که باعث شد تا ما مقهور جوامع اروپایی شویم، باعث شد الگوهای اصیل اسلامی، جای خود را به مد و فشن بدهند، باعث شد وقت ما، زندگی ما صرف بطالت در فضای مجازی شود. در حقیقت علت اصلی همان چیزیست که باعث شد تاریخ ما ۱۰۰ سال از زمان مشروطه عقب بماند، عامل اصلی همان فرهنگ غرب است؛ مقهور و شیفته بودن غرب...
متاسفانه تعدادی از مشکلاتی که در جامعه ما دیده میشود، ما حصل فرهنگ غربیست! تمدن غرب یا به عبارت بهتر، الگوی فرهنگی جدیدی که خانوادهها را تهدید میکند. از زمانی که متولد میشویم تا هنگامی که در بستر مرگ افتادهایم، غرب را میبینیم! لباسی که میپوشیم، غذایی که میخوریم، کتابی که میخوانیم، خانههایی که میبینیم، همه از الگوی غربی سرچشمه میگیرد؛ در واقع همگی از معماری، هنر، فرهنگسازی و حتی جامعهشناسی غرب است؛ در نتیجه ما در فرهنگ غرب تنفس میکنیم! تمدن غرب مثل عروسیست که خود را برای ما زیبا میکند و روز به روز انسان شیفته غرب میشود.
چرا اینقدر میگویم غرب؟ چون معیار لذتگرایی از غرب است، معیار دنیاگرایی از غرب است، معیار پول و ثروت از غرب است، معیار زیبا سازی از غرب است، معیار انسان محوری از غرب است، معیار بهرهوری محض از غرب است؛ خلاصه بگویم هر چیزی که به شما میگوید فقط این دنیا را بچسب و مابقی را ولش کن، محصول تفکر غربیست.
حال سوالی که اینجا میماند، این است که غربی بودن خوب است یا بد؟ غرب از مرگ میترسد و علت آن نبود ارزشهای معنویست! چراکه سرمایهگذاری خود را برای این دنیا کرده است؛ جامعهای که خود را خالی از ارزشهای معنوی کند به این حال و روز میافتد؛ اما جامعهای که در خود این ارزشها را پرورش دهد، نهتنها هیچ ترسی از مرگ ندارد، بلکه سرمایهگذاری اصلی خود را آنجا کرده است!
اینستاگرام، یوتویوب، تبلیغات، سلبریتیسم، فیلم و انیمیشنهای هالیوودی همگی در پی گسترش فرهنگ مد هستند؛ ابزارهایی که در هر لحظه برای ما الگوها و ایدههایی را طراحی میکند، زندگی ما را دست خوش تغیراتی میکند که نمیتوان از آن به راحتی گذشت؛ گوشیهایی که با انتشار محتواهای گسترده و توخالی، مغز انسان را درگیر میکند و نهتنها هیچ سودی ندارند، بلکه آرامش حقیقی را از انسانها سلب خواهد کرد.
متأسفانه ما دنبالهرو فرهنگی شدهایم که خود، باید دنبالهرو فرهنگ ما باشد! اینجا است که حقیقت واژگون میشود و جامعهای که به دنبال اثرگذاری است، نتیجه عکس را مشاهده میکند. از قشر ثروتمند تا فقیر جامعه، از قشر مذهبی تا قشر بیاعتقاد، کم و بیش درگیر این مشکل هستند. در حقیقت ایران در مرحله تحمل فشار فرهنگی است، غرب آنقدر فشار میآورد تا جامعه مثل یک لیوان شیشهای خرد شود؛ این همان جنگ نرم است...
با این روندی که جامعه طی میکند، تربیت روز به روز دشوارتر و ایران روز به روز به غرب نزدیکتر میشود. یک فرهنگ میتواند زنده بماند، شکوفا شود و جامعه را به مسیر سعادت هدایت کند؛ این کار با کمک یکدیگر امکان پذیر خواهد بود؛ مطالعه و کسب تجربه درباره تاریخ و سرگذشت کشور، کمک مهمی در روند فهم مسئله به ما خواهد کرد؛ در واقع انسان اگر تجربه سختی و مشکلات زندگی را نداشته باشد به قول قدیمیها آببندی نمیشود؛ تنها پس از شناخت عمیق مسئله، میتوان آن را حل و فصل کرد! اگر بخواهیم درست تربیت کنیم و درست تربیت شویم، نیازمند شناخت غرب در وهلهی اول و سپس، گذر از آن هستیم...