ویرگول
ورودثبت نام
امیررضا
امیررضا
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

کتاب نشان حسن

کتاب نشان حسن چقدر این کتاب زیبا بود و چقدر هم اطلاعات مفید داد با خط به خطش در کنار بچه های ابا محمد اشک ریختم از خوندنش بسیار لذت بودم و جذاب ترین بخش کتاب این بود ک وقایع و نحوه شکل گیری قیام عاشورا از زاویه فرزندان امام حسن بیان شد که ااین سوال رو براشون ایجاد میکرد ک ایا باید بر صلح پدر موند یا در کنار عمو قیام کرد و فشار هایی ک در این زمینه بهشون وارد میشد

برشی از متن کتاب نشان حسن

نشان شهود قدم ۱۷: به روایت آفتاب

افسار رعد را به دست می گیرم و با خودم به بیرون از خیمه گاه می کشم. بیا رفیق! بیا زخمت را ببینم. یادم هست وقتی با هم در رکاب علی اکبر به شریعه زدیم، تو هم زخم برداشتی و دم نزدی! بیا رعد، که فردا هم روز من است و هم روز تو. هر سه مان از اسب پیاده می شویم.

اباعبدالله دستور توقف داده اند. تا چشم کار می کند، ریگستان است. دریغ از نهر آبی که سر و صورت را شست و شو دهیم یا درختی که در سایه اش بتوان قدری استراحت کرد. تنها چیزی که هست، چاه آبی است که در آن حوالی به چشم می خورد. من و عمرو به سمت چاه می رویم. از پی ما عبدالله هم می آید. نه ریسمانی هست و نه دلویی که با آن آب بکشیم. به اطرافم نگاه می کنم. ریگ درشتی را برمی دارم و درون چاه می اندازم.سرم را نزدیک می کنم. صدای آب می آید.

صدا آن قدر هم دور نیست. عبدالله برو و ریسمان و طنابی بیاور. بعد از رفتن عبدالله، عمرو رو به من می کند و می گوید: « از وقت خروج از مکه تو را در نظر دارم، قاسم! کجا سیر می کنی؟ حواست نیست و قدری پریشانی.» تصورم این بود که امسال عمرۀ تمتع می گذارم. به تشنه ای می مانم کنار شریعه. امروز، یوم الترویه بود. دلت را قوی کن، برادر. شاید حجی که تو به آن مُحرم خواهی شد، جای دیگری باشد. مگر غیر از این است که کعبۀ دل بر کعبۀ ظاهر برتری دارد؟

این پست را برای چالش مرور نویسی فراکتاب نوشته‌ام

کتابچالش مرور نویسی فراکتابفراکتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید