پیش از هرچیز باید از خود پرسید: "زندگی من در مسیری که میخواهم پیش نمیرود، یعنی چه؟"
پاسخ اجمالی و شاید مفصل این است: یعنی از شرایطی که دارید، شغل، حرفه، درآمد، جایگاه اجتماعی و ... لذّت کافی را نمیبرید، احساس خوبی از آن ندارید، و شما را به هیجان نمیآورد و از سر اجبار یا اکراه آن را انجام میدهید.
باید پرسید: " شرایط و مسیر زندگی من چیست؟ آیا اصلاً مسیری دارم؟
پاسخ این است: هر شخصی معمولاً در زندگی هدف و به تبع آن مسیری دارد، میخواهد به چیزی برسد، چیزی را به دست آورد، خواه درآمد بالا باشد، نمرات خوب، یادگیری یک حرفه، گرفتن مدرک تحصیلی، یا برای مثال نوشتن یک کتاب و ... که رسیدن به آن برایش جذاب، خواستنی و شیرین است. به عبارت دیگر، آرزوهای ما، همان اهداف ماست و مسیر، همۀ آن اعمالیست که اگر انجام بدهیم، ما را به آن میرساند.
باز باید پرسید: "من چگونه میتوانم زندگی را تغییر دهم؟"
پاسخ این است: تا زمانی که تغییر را از درون خود آغاز نکنی نمیتوانی دنیای بیرون را نیز تغییر دهی.
تمام تغییرات در دنیای بیرون، ابتدا باید در دنیای درون ایجاد شوند.
ترس، عدم اعتماد بهنفس، تنبلی و اهمالکاری، راحتطلبی و ... هر خصیصه بدی که نمیگذارد تغییر کنی را از دنیای درون خود حذف کن و هرچیزی را با ضد آن جایگزین کن. ترس را با شجاعت، تنبلی را با تلاشگری، راحتطلبی را ثبات در کار و ... و هر روز اندکی بهتر شو. مجموع عادتهای کوچکِ مثبت، پس از مدّتی تغییری خارقالعاده را ایجاد میکنند.
اگر بخواهیم از این جمله وام بگیریم: تو نیز بازیگر زندگی خود هستی، اگر بخواهی توقع همۀ مردم را برآورده کنی به زندگی خودت لطمه خواهی زد.
تو باید آنگونه که میخواهی زندگی کنی و کار مورد علاقۀ خودت را انجام بدهی، فارغ از هرگونه خیالپردازی دربارۀ نتیجه. اما این به معنای بی اعتنایی به مردم نیست. به طور کلی باید بیشتر به خودت و درست انجام دادن کار خودت توجه کنی. اگر خودت از زندگیات رضایت داشتی همان کافیست. دیگر دربارۀ دیگران و مردم نیاندیش.
هیچگاه دلسرد نشو. پیشرفتهای به ظاهر کوچک، به موفقیتهای واقعاً بزرگ ختم میشوند.