«تقدیم به استالین، فرانکو، هیتلر و تمامی مستبدان و دیکتاتورهای دیروز، امروز و فردای جهان که بدانند اسرار تاریکخانههایشان پنهان نماند و نخواهد ماند.» این جمله آغازین کتاب «اسرار تاریکخانهها» است.
کتابی که درباره بیخواب نگه داشتن، بازجویی در نیمه شب، القا نظر، دشنام، تحقیر، توهین، ارعاب و دروغ، ساعتها بازجویی، تهدید خانواده، مصاحبه تلویزیونی، اعترافگیری اجباری، اعدام دروغین و خیلی موارد دیگر است که بعضیهایشان از سادهترین روشهای برگرفته از روانشناسی است که باعث درهم شکستن اراده و شخصیت فرد بازداشت شده میشود و بعضی از آنها مربوط به ابتکار عملهای آدمهای مریض است.
«اسرار تاریکخانهها» روایتهایی از زندانها، اتاقهای بازجویی، سلولهای انفرادی، زیرزمینهای بینام و نشان یا حتی زندان پادگانهایی است که برای مردم مثل یک پادگان پر از سرباز میمانند، مثل پادگان پتروپل در پترزبوگ که زندانی برای مقامات عالیرتبه سیاسی بوده و از آنها در این پادگان اعتراف گیری اجباری شده است.
«مرتضی کاظمیان» که این روایتها را گردآوری کرده است، در کنار سایر داستان زندانیها، بخشهایی هم از رمانهایی که در آن به فضای زندان و شکنجه اشاره شده را هم آورده است. مثل رمان یک مرد از اوریانا فالاچی، ظلمت در نیمروز نوشته آرتور کویستلر، 1984 نوشته جورج اورول و یا چاه به چاه از رضا براهنی و حالا که خارج از فضای این رمانها، قصه زندان، شکنجه شدن و بازجوییها را میخوانید آن نوشتهها و داستانها هولناکتر و ترسناکتر میشوند.
روایتگران در این کتاب از دوران بازجویی خود صحبت کردهاند. روزها و شبهایی که در زندان بودهاند و در کنار اینکه چطور شب و روز را می گذراندند و فضای محیط را ترسیم می کنند، تاکیدشان بر رفتار بازجو و بازپرس و زندانبان است. آن ها از رفتاری که با آنها شده و از رفتارها و عکسالعملهای خودشان بعد از دیدن این رفتارها گفتهاند.
کتاب به شش بخش تقسیم شده است؛ بازجویی، شکنجه، سلول انفرادی، اعتراف گیری، خانواده قربانیان و عدالت زیر سایه استبداد که در مجموع بیش از صد روایت و داستان از موضوعاتی که به آن اشاره شده در آن آورده شده است.
در این کتاب نوشته سید محمود طالقانی با عنوان « فجایع دستگاههای دینی در قرون وسطی» آورده شده است. طالقانی در بخشی از این مطلب نوشته است:
«...و بعضی را تا گلو در میان زیرزمینهای تاریک دفن میکردند و از روزنهای به او غذا میدادند تا جان سپارد، بعضی را میلههای گداخته زیر ناخنهاشان فرو میبردند و کفشهای آهنین گداخته به پاهایشان میکردند و سرب گداخته در جراحات آنها میریختند و یا میلههای مجوف در احشا آنها فرو میبرند و به وسیله آن روغن داغ در شکمشان میریختند... این اجمال و نمونههایی بود از وضع دستگاههای دینی در این قرون تاریک و در این موضوع کتابها نوشته شد که انسان از خواندن آنها وحشت مینماید و تعجب میکند و از خود میپرسد که نمایندگان مسیح با چه سند دینی به این اعمال اقدام مینمودند با آنکه معروفترین دستور آن بزرگ این است که اگر در راه حق سیلی خوردی، روی دیگر را پیش آر. خداوند ما را از لغزش فکر و عقیده حفظ نماید و تاریخ گذشتگان را عبرت برای مسلمانان قرار دهد.»