در شیوه حکومتی توتالیتر، هر آنچه انسانی است رودرروی انسانها رخ میدهد. در این میان انسانهایی به خاطر منافع مالی، با پایداری و تکاپویی سخت و مثالزدنی قفس خود را در سیستم میسازند. او به مرور زمان بیاراده میشود. در دنیای سیمخاردارها محصور میشود. به مرور زمان در چنین فضایی جنایت و دیوصفتی به صورت امری روزمره در میآیند و برای آنهایی که هنوز شرافت و وجدان دارند، ابتذال در آن جامعه پرررنگتر از همیشه میشود.
شرایط زندگی این روزها من را یاد روسلان وفادار انداخت. سگی که با وجود برچیده شدن اردوگاههای کار اجباری همچنان به گروگانگیرها وفادار بود. میخواست هر طور شده در خدمت نظارت، به بند کشیدن و اسارت آدمها باشد.
اردوگاههای کار اجباری برچیده شده بود اما روسلان و رفقایش همچنان میخواستند باشند و خدمت کنند. گروگانگیرها که صاحبشان بودند او و رفقایش را پس میزدند. میگفتند بروید پی کارتان. اما آنها برایشان دم تکان میدادند. اول برای ذات خدمت کردن و بعد برای آبگوشت و استخوان.
در خیابان آدمها را دنبال میکردند. اجازه نمیدادند پایشان را کج بگذارند. و هرکسی میخواست مسیر دیگری برود برایش پارس میکردند. چون بر اساس اصول اردوگاه آموزش دیده بودند؛ نه یک قدم به راست، نه یک قدم به چپ! تیراندازی بدون اخطار!
روسلان و رفقایش هیچ اعتراضی به صاحبانشان که همان گروگانگیرها بودند نداشتند. برایشان مهم نبود که صاحبانشان اشتباه کنند چون آموزش دیده بودند که اشتباه یا تقصیر سگها است یا زندانیان.
در میان کتابهایی که به موضوع اردوگاههای استالینی پرداختهاند، روسلان وفادار جایگاهی منحصر بهفرد دارد. این کتاب نه تنها مانند سایر داستانهای گولاک گواه تکاندهندهی واقعیتهای زمانهی خویش است، بلکه تحلیلی طراز اول از نظام توتالیتر، تصویری جامع از موجود دربند، توصیفی عمیق از روشهای اجرایی این نظام و نیز درجات مختلف خفت و خواری انسانها در متن واقعیت شوروی ارائه میدهد.
کناب را نشر ماهی منتشر کرده است.