امیر عباس کلهر
سرزمینی را تصور کنید که منابع زیادی دارد. پر است از فرصتهای شغلی و سرمایهگذاری برای خارجیها و داخلیها. سرزمینی را تصور کنید که میخواهد روی ریل قرار بگیرد و به مقصد توسعه و پیشرفت حرکت کند. اما در این سرزمین فقط و فقط یک صدا وجود دارد و آن هم صدای دولت است. صدایی که میگوید از حضور بخش خصوصی استقبال میکند، اعلام میکند که راه برای ورود سرمایهگذاران به کشور باز است، مدام میگوید جوانها باید بعد از فارغ التحصیلی در دانشگاه کارها را در دست بگیرند و جوانگرایی انجام شود و صداهایی از این دست اما در عمل و واقعیت آن سرزمین، دولت بنگاهها و صنایع را نه به صورت عادلانه، برای کسب سود، ایجاد درآمد پایدار و یا در راستای خصوصی سازی بلکه به اسم خصوصی سازی به اطرافیان، نهادهای خاص و سازمانهای زیرمجموعهاش واگذار میکند.
این شاید مثال ساده ای باشد برای کارهایی که در طول چهل سال قرار بوده انجام شود اما هربار از حد گفتگو، نشست های خبری و شعارهای انتخاباتی فراتر نرفته است
در این سرزمین خصوصی سازی تبدیل میشود یه یک اسم رمز برای واگذاریهای سلیقهای؛ صنعت نفت و گاز و پتروشیمی را گروهی وابسته به دولت در دست می گیرند اما می گویند خصوصی سازی شده است. خودروسازی و قطعه سازی را هم افرادی در دست می گیرند که از رانت دولت و حمایت های گاه و بیگاه آن بهره مند هستند اما در جلسات و خبرها می گویند خصوصی سازی انجام گرفته است. نمونه های زیادی در دنیا از این سرزمین وجود داشته و تنها کافی است سرگذشت کشورهای کمونیستی و سوسیالیستی را بخوانید. خلاصه اینکه تمام این ساختار به الیگارشی یا گروه سالاری بر می گردد. برای صنعت فوتبال این کشور هم اتفاقی می افتد که برای صنعت خودروسازی، قطعه سازی، پتروشیمی و دیگر صنایع درآمدزا افتاده است؛ فوتبال، ورزش پرطرفدار و پر بیننده ای که سرشار از درآمد، کسب محبوبیت، چهره شدن، قدرت گرفتن است جایگاهی می شود برای نیروهای الیگارشی تا بتوانند در کنار کسب درآمد برای خود محبوبیت کسب کنند، چهره شوند، قدرت بگیرند و از فوتبال به عنوان سکوی پرشی استفاده می کنند تا خودشان را برای حضور در جایگاه های دیگر و تکیه زدن به کرسی های دیگر آماده کنند. البته این رویه تا زمانی غالب است که این افراد مطیع صدای دولت باشند و نخواهند به قولی پایشان را از گلیمشان درازتر کنند. در نهایت آنکه ساختار این سرزمینی که برایتان ترسیم کردیم می شود یک ساختار پیچیده و سخت تو در تو که همه چیز در آن بستگی به نظر دولت دارد و نمایشی است از خصوصی سازی. برای مثال در ظاهر پاکت های مناقصه واگذاری جلوی دوربین و در حضور خبرنگاران باز می شود اما در عمل آن اسم هایی که دولت از قبل تعیین کرده از درون پاکت ها خارج می شوند. در ظاهر در کنفراس خبری اعلام می شود که گامی در جهت خصوصی سازی برداشته شد و فلان صنعت به بخش خصوصی واگذار شد اما در عمل شرکتی با اسمی که در آن برای مخاطب هیچ ردی از دولت و نهادهای خاص ندارد، مناقصه را برنده شده، که وقتی رزومه مدیرانش را دنبال کنید متوجه می شوید سرمایه دار واقعی نیستند و به دولت و نهادهای خاص یا زیر مجموعه های دولت متصل هستند. این سیکل همینطور ادامه و ادامه دارد و هیچ وقت پایانی برای آن وجود ندارد تا زمانی که دولت تنها صدای حاکم در آن سرزمین است و در دراز مدت تبدیل به کلاف سردرگمی می شود که به سختی می توان آن را از هم باز کرد. در نتیجه، سرزمینی که پتانسیل های زیادی برای سرمایه گذاری بخش خصوصی و حضور سرمایه گذاران خارجی دارد با دخالت و فعالیتهای دولت و نهادهای خاص و سازمان های وابسته به آن، هم منجر به ناکارآمدی دولت در انجام مسوولیتهایش می شود و هم با حاشیه هایی که به وجود می آید باعث می شود که سرمایه گذار با ترس روبرو شود و هیچ وقت وارد میدان سرمایه گذاری نشود و بخش خصوصی هم با آسیبهای زیادی روبرو شود.
در این سرزمین خصوصی سازی تبدیل میشود یه یک اسم رمز برای واگذاریهای سلیقهای؛ صنعت نفت و گاز و پتروشیمی را گروهی وابسته به دولت در دست می گیرند اما می گویند خصوصی سازی شده است. خودروسازی و قطعه سازی را هم افرادی در دست می گیرند که از رانت دولت و حمایت های گاه و بیگاه آن بهره مند هستند اما در جلسات و خبرها می گویند خصوصی سازی انجام گرفته است
«اگر از کودکی که سوار یک دسته جارو شده بپرسید چه می کند، بی درنگ جواب خواهد داد: «دارم اسب سواری می کنم.» برای کودک، آن تکه چوب واقعا اسب است. انگار اگر چیزی را به نام دیگری بخوانی، کافی است که آن چیز بدل به همان چیزی شود که می خواهی. با در اختیار گرفتن قدرتی خداگونه، وهمی از یک بهشت فوری خلق می کنی. و هنوز هیچ کس به این اروپایِ شرقی شیره خواره نگفته است که یک تکه چوب، اسب نیست.» متنی که خواندید تکه ای از کتاب «کافه اروپا» نوشته اسلاونکا دراکولیچ است. این مثال به آنچه برای ما اتفاق افتاده و می افتد خیلی نزدیک است. ما هم در رویاها و آرزوهای خود اسیر شده ایم و گمان می کنیم که فوتبالمان خصوصی سازی شده است و دولت هیچ نقشی در آن ندارد. اما واقعیت تلخ است؛ در بخش هایی پاهایمان در طول این سالها نه روی آسفالت بلکه در گِل و لای بوده و همچنان هم مانده و در بخش های دیگر کلاف خصوصی سازی و کم کردن قدرت دولت و نهادهای خاص چنان سردرگم شده که یا از خیر باز کردن آن گذشته ایم و یا حالا حالاها زمان می برد. البته که با خواندن این چند خط، شاید بگویید خصوصی سازی در عرصه فوتبال ایران رعایت شده و این روزها زمین فوتبال و سالن های ورزشی توسط بخش خصوصی ساخته شده و می شود اما بی انصاف نباشید. خودتان هم خوب می دانید که تا زمانی که پول فوتبال از جایی تامین می شود، باشگاه باید از تامین کننده حرف شنوی داشته باشد. منظور ما باشگاه داری سرمایه دار بدون دخالت و تصمیم گیری دولت و هیچ نهاد و ارگان خاصی است. و نکته مهم دیگر خارج شدن آدم های سفارشی از این حوزه است. باید این اجازه به مدیر باشگاه داده شود تا برای باشگاهی که مدیریتش می کند، درآمدزایی کند، توانایی تصمیم گیری داشته باشد، تهدید نشود و بتواند آن کارهایی را که دوست دارد انجام دهد. هر زمانی که این اتفاق افتاد مخصوصا برای دو تیم مطرح کشورمان، آن وقت می توانید بگویید بله، خصوصی سازی در فوتبال انجام شده است و در حال راه رفتن روی جاده ای آسفالت و تمیز هستیم.
به قدری حوزه های خصوصی سازی در کشورمان متعدد است که برای مثال می توانید از گوگل شروع کنید. همین که کلمه خصوصی سازی را می نویسید به شما پیشنهادهایی چون خصوصی سازی در ایران، خصوصی سازی هپکو، خصوصی سازی چیست، خصوصی سازی ایران خودرو، خصوصی سازی شرکت ملی حفاری، خصوصی سازی استقلال و پرسپولیس، خصوصی سازی شکت های دولتی و موارد دیگری پیشنهاد می دهد. این شاید مثال ساده ای باشد برای کارهایی که در طول چهل سال قرار بوده انجام شود اما هربار از حد گفتگو، نشست های خبری و شعارهای انتخاباتی فراتر نرفته است.
مسئله ای که در این یادداشت مطرح شد به قدر کافی در طول سالها به آن پرداخته شده و حالا خنده دار شده اما باز هم برای چندمین بار ما هم اینجا می نویسیم که با شعار و ظاهر سازی نمی توان فوتبال که هیچ، حتی خودروسازی را هم از دردی که این سالها با آن دست به گریبان بوده نجات داد. علاج درد بنگاه داری در کشورمان این است که دولت دست و پایش را حجمع کند و جا را برای سرمایه داران خارجی و داخلی باز کند. و البته به ورزش و به خصوص فوتبال به عنوان یک صنعت نگاه کند نه یک تفریح و ورزش. دولت همین که امنیت را برای سرمایه دار فراهم کند و از او حمایت کند بهترین وظیفه اش را انجام داده است. آن زمان می توان گفت که بعد از چهل سال نشست خبری، گفتگو، یادداشت، اظهارنظر و هزاران چیز دیگر خصوصی سازی به معنای واقعی کلمه در کشورمان اتفاق اتفاده اما تا وقتی که دولت نگاه نگاه قیم مآبانه به بنگاه داری در کشورمان دارد و می خواهد ناظر همیشگی همچون برادر بزرگ در تمام عرصه ها باشد، آش همان آش است و کاسه همان کاسه.