Amirrkalhor
Amirrkalhor
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

چند روایت از مردم برای خرید چاقاله‌بادام و گوجه سبز

امیرعباس کلهر:

قدیم‌ها که جای خود دارد، تا همین یکی دو سال پیش نوبرانه‌های هر فصل جای ویژه‌ای برای خود در سبد خرید خانواده‌ها داشتند. بهار که می‌شد فصل گوجه‌سبز یا آلوچه و چاقاله‌بادام بود، مثل حالا. هنوز هم هست اما در سبد خرید خیلی از خانواده‌ها آن جایگاه گذشته را ندارد.هرچه از نوبرانه‌ها است در میوه‌فروشی‌ها و وانتی‌های کنار خیابان است. حالا مردم مثل قدیم خیلی در گیرودار نوبرانه‌های فصل‌ها نیستند‌ که بگویند تو هر ساله و من صد ساله. دلیلش هم مشخص است، قیمت این نوبرانه‌ها طوری شده است که آدم‌ها ترجیح می‌دهند پولشان را برای خرید مایحتاج روزانه سفره‌شان خرج کنند. در مغازه‌ها کم اما انواع و اقسام گوجه‌سبز از بلوط، هودکا، ارگانیک و... پیدا می‌شود. خریدارها کم هستند. در حال‌حاضر گوجه‌سبز در کنار خیابان و مغازه‌های میوه‌فروشی از کیلویی ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار تومان است. اما فروش کیلویی و حتی نیم‌کیلویی نیست، هرچه هست به گرم می‌رسد. کاسب‌ها هم این موضوع را فهمیده‌اند. بسته‌های صد گرمی درست کرده‌اند. هر صد گرم گوجه‌سبز ۱۹هزار تومان. گوجه‌‌های کوچک و غیرگوشت‌دار. اوضاع قیمت چاقاله‌بادام تا حدودی بهتر است. ۲۵۰ گرم چاقاله بادام ۳۳ هزار تومان اما چاقاله‌بادام کرک‌دار ۲۵۰ گرم آن ۱۵ هزار تومان است. البته که قیمت این محصول به محل عرضه و وضعیت اقتصادی مردم آنجا هم بستگی دارد. در یکی از فرعی‌های محله پاسداران تهران و در یک هایپر‌مارکت، نیم کیلو چاقاله بادام یک‌دست ریز که در ظرف‌های پلاستیکی بسته‌بندی شده است را ۲۴۷۵۰۰ تومان می‌فروشند. اما در کرج چاقاله‌بادام ریز کیلویی ۹۰ هزار تومان به فروش می‌رود. در این گزارش کمتر سراغ قیمت‌ها رفته‌ایم و بیشتر درباره فروش این دو نوبرانه بهار، خلاقیت‌ آدم‌ها در خرید این میوه‌ها و اوضاع مغازه‌دار‌ها نوشته‌ایم.

مردم قیمت می‌پرسند و می‌روند

نیسان آبی‌رنگ‌ تر و تمیزش شب‌ها گوشه بلوار پروین تهرانپارس است. ماشین خاموش و خودش کنار آن روی چهارپایه‌ای می‌نشیند و سیگار آتش می‌کند. آدم‌ها را می‌بیند. قیمت‌ها را به آنها می‌گوید. بعد هم تک و توک فحش و لعنت‌ها را گوش می‌کند. جواد آقا صبور است. پاسخ نمی‌دهد. می‌داند که مردم ندارند. دلشان می‌خواهد بخرند اما پولش را باید به زخم دیگری بزنند؛ «از نوبرانه نخوردن که کسی نمی‌میرد.» همه هم می‌گویند کمی که بگذرد قیمتش پایین می‌آید. با تمام این‌ها لامپ کم‌مصرف از طناب بسته‌شده به پشت نیسان آبی جواد آقا هر شب تا ساعت ۱۲ در باد تلوتلو می‌خورد. محدودیت هست. ده به بعد تعداد ماشین‌ها کمتر می‌شود. اما جوادآقا صبور است. می‌ایستد تا شاید مشتری‌ای آخر شب به پستش بخورد که فقط به قیمت پرسیدن اکتفا نکند و چند سیری چاقاله بخرد. تازگی‌ها یکی دو بسته پلاستیک تا نیمه پر شده گوجه‌سبز هم به گوشه بار چاقاله‌بادامش اضافه شده است. تابلوی قیمت نصب نکرده است که شاید مشتری‌ای بعد از پرسیدن قیمت، دل را به دریا بزند و خریدی کند. شانسی است دیگر. گاهی می‌گیرد و گاهی نمی‌گیرد. گوجه‌سبزها اما مشتری ندارند. کم‌کم می‌روند که بشوند آینه‌دق جواد آقا. مردم می‌خواهند‌ اما قیمت می‌پرسند و می‌روند. گاهی هم فحش و لعنتی به گرانی. هرچه این روزها فروش دارد برای چاقاله‌بادام است. با لهجه ترکی‌اش می‌گوید که گوجه‌سبزها هنوز ریز هستند و گوشت‌دار نیستند، برای همین هم خریدار ندارد. کمتر کسی پول بالای آن‌ها می‌دهد. مگر اینکه بخواهد نوبرانه به خانه ببرد. برای همین هم مشتری‌ها بیشتر چاقاله می‌برند، آن هم کم.

خریدار به نسبت پارسال کمتر شده است

«از بس کسی نیم کیلو و یک کیلو نخرید، مجبور شدیم بسته‌های صد گرمی و ۲۵۰ گرمی درست کنیم.» این حرف فروشنده مغازه میوه‌فروشی در مرکز شهر تهران است. فروشنده جوان با موهای جوگندمی که سرامیک‌های سفید کف مغازه‌اش از تمیزی برق می‌زند، تعریف می‌کند که برای اینکه چاقاله‌بادام‌هایشان فروش برود و به قول خودش «روی دستمون نمونه» آنها را اکثرا در بسته‌های ۲۵۰‌گرمی بسته‌بندی کرده‌‌ایم. با ته‌صدای گرفته‌اش توضیح می‌دهد که برای جلب توجه بیشتر مشتری‌ها آنها را سلفون پیچ کرده‌اند تا خوش‌رنگی‌اش بیشتر در چشم مشتری برود؛ اما با این حال کاسبی مثل سابق نیست. رونق ندارد. دخلشان به نسبت اجاره مغازه کم است. از پارسال هم کمتر شده. اما چه کنند؟ «باید رفت جلو دیگر. کاریش نمیشه کرد.» فروششان نه از نوبرانه‌ها بلکه از کاهو آن‌‌هم کاهوی ایرانی و گوجه‌فرنگی است. گوجه‌سبز اما هنوز نیامده است. در بازار بوده اما نخریده. گوجه‌ها کوچک و «بی‌آب و دانه بوده‌اند.» با این وضع قیمت هم پیش خودش گفته است که کسی نمی‌خرد. گذاشته است برای چند هفته دیگر‌ که هم قیمتش پایین‌تر بیاید و هم «چاق و چله‌تر بشوند.»

خلاقیت‌هایی برای گرفتن کرک چاقاله‌بادام

حالا دو سه سالی می‌شود که چاقاله بادام غیر کرک‌دار نمی‌خرند. زن و شوهر شال و کلاه می‌کنند و می‌روند میدان میوه و تره‌بار. حال و حوصله‌اش را هم که نداشته باشند، گاهی همین میوه‌فروشی محل. یک‌بار اول فصل و بار دیگر وسط‌های فصل. قبل از اینکه چاقاله‌بادام تمام شود. بار اول برای خوردن بچه‌ها و بار دوم برای درست کردن خورشت چاقاله‌بادام. یادگار خانه مادری. آن قدیم‌ها. هرچند بچه‌ها نمی‌خورند، اما رسمش باید هرچند کم پابرجا بماند. خرید چاقاله‌بادام غیر کرک‌دار برایشان صرف نمی‌کند. بچه‌ها دوست دارند و با ۲۵۰ گرم کار راه‌نمی‌افتد. نیم کیلو کرک‌دار می‌خرند. اوایل آنها را داخل کیسه برنج می‌ریختند و می‌انداختند داخل ماشین لباسشویی اما آنطور که در اینترنت روش کار را توضیح داده بوده، خوب از آب در نمی‌آمده است. حالا پدر خانواده دست به کار شده و با دریلی که سرش یک فرچه نصب کرده، چاقاله‌های کرک‌دار را داخل یک سطل می‌ریزد و بعد آنها را همراه با آب می‌شورد. پرزهایش می‌رود اما نه به شکل چاقاله‌های بیرون. ولی خب، بهتر از هیچی است. بالاخره بچه‌ها باید تجربه میوه نوبر را داشته باشند. همانطور که ما در خانه پدر و مادرمان میوه‌های هر فصل را تازه به تازه می‌‌خوردیم.

تصویر صفحه روزنامه دنیای اقتصاد که این گزارش در آن منتشر شده است
تصویر صفحه روزنامه دنیای اقتصاد که این گزارش در آن منتشر شده است


دل شیر

«مگه چقدر میشه؟ ۲۵۰ گرم می‌گیریم برای یه بار تو سال. هزینه‌ای‌ نمی‌شود که.» ته ریش مشکی رنگی به صورتش دارد. کیف دستی و کیسه‌ای خرید هم در دست. تازه ازدواج کرده و در حال رفتن به خانه است. خانه‌ای که با کلی قرض و قوله توانسته‌اند در گیشا رهن کنند،‌ که اجاره ندهند، که حداقل یک سال اول زندگی را بدون استرس صاحب‌خانه و در یک جای خوب زندگی کنند. با خنده و شوخی می‌گوید ما که دل شیر داشتیم و در این شرایط و اوضاع و احوال ازدواج کردیم، دیگه می‌تونیم از پس ۲۵۰ گرم چاقاله بادام بر‌بیاییم. اما اگر به خودش بود نمی‌خرید. صبر می‌کرد. صبر می‌کرد تا چاقاله در بازار فراوان شود و قیمتش پایین بیاید و بعد برود بخرد. اما همسرش میوه نوبر دوست دارد. در خانه پدرش وضع اینطور بوده است. حالا هم وظیفه اوست که شرایط را آنطور که بوده برای همسرش مهیا کند. خوب یا بد اینطور بوده است.


لازم به ذکر است که این گزارش در تاریخ هجدهم فروردین ماه 1400 در روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شده است.


گوجه سبزگرانیتورمفقر
روزنامه‌نگار هستم. کتاب می خوانم و معرفی کتاب هم در حد ابتدایی می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید