تا حالا شده دوست داشته باشید که یک وضعیت یا یک حس و حال برای همیشه توو وجودتون بدون تغییر باقی بمونه و سالهای سال از احاطه شدن در اون وضعیت لذت ببرید؟
مطمئنا نه... آخه درستشم همینه!
مطمئنا شما هم بر اساس فطرت انسانیتون دوست ندارید واسه همیشه توو یه وضعیت مالی، یه خونه با متراژ مشخص یا یه ماشین با امکانات محدود باشید و دوست دارید همه چیز تغییر کنه و حتی اینرو هیچ وقت توو ذهنتون هم مرور نمی کنید که ای کاش همیشه توو این وضعیت باقی بمونم چون دوست دارید پیشرفت کنید و رو به جلو گام بردارید...
پس چیمیشه؟ چی میشه که آرزو میکنید که عشق رو با همون مفهوم تاریخیش تجربه کنید و تا ابد توو همون وضعیت باقی بمونید با اینکه عاشقی رو هم با همین پوست و گوشت و استخوان تنوع طلبتون درک و احساس می کنید؟
جالب اینجاست که وقتی که عاشقی رو تجربه نکردید در ب در دنبالش میگردید و وقتی پیداش می کنید در ب در دنبال همون وضعیت دوست داشتنیه پر حرارت روزهای اوجش میگردید!
این موضوع حتی وقتی از کسی به هر دلیلی جدااا میشید هم صادقه، باز هم بدنبال عاشقی می گردید، باز هم دنبال همون شور و حرارت های که پیش از این تجربش کردید( این همون شور و حرارتیه که آدمی از ابتدای آفرینشش تجربه کرده)... باز هم بدنبال همون وضعیت آخر...
خلاصه کنم و آرزو...
در یک کلام عاشقی از اون وضعیت هاست که دوست داریم درهارو ببندیم پرده ها رو بکشیم و تووش باقی بمونیم و خوراک بهش بدیم تا بمووونه تا نفس بکشه و اگه عاشق نباشیم دوست داریم یکی عاشقمون بشه درها رو ببنده و ...
قدر عشق رو باید دونست حتی با چنگ و دندون...
این وضعیت آخر از پیداش زمین و آسمون باقی و پابرجاست... دریغا اگر یکبار هم که شده تجربه اش نکردید...
" راستی بگمکه جواب سوال اول متن رو خودمم نمی دونم"