اگر زندگی این قابلیت رو داشت که میتونستی جسمت رو عوض کنی، خیلی جالب میشد. تصور کن یک روح بودی که میتونستی وارد کالبد هر موجودی بشی. از یک پرندهی آزاد که در آسمان پرواز میکنه تا یک حشرهی کوچک که از میان شکاف دیوار عبور میکنه، یا حتی به جسم یک انسان دیگه میرفتی و زندگی رو از زاویهی دید و احساسات کاملاً متفاوت تجربه میکردی. همه چیز تغییر میکرد؛ مغز متفاوت، شخصیت جدید، احساسات و فکرهایی که تا حالا تجربه نکرده بودی.
فکر کن که میتونستی زندگی در کالبد یک کاراکتر ویدیو گیمی رو هم تجربه کنی. میتونستی قهرمان یک بازی باشی، یا حتی نقش یک ضدقهرمان رو به عهده بگیری و از قوانین و محدودیتهای دنیای واقعی فراتر بری. هر روز یک چالش جدید، هر لحظه یک ماجراجویی تازه.
یا حتی جالبتر: میتونستی جسم یک شیء رو انتخاب کنی. مثلاً تبدیل بشی به یک لپتاپ که هر روز داستانهای جدیدی رو به خودش جذب میکنه؛ از نوشتن کتابها گرفته تا طراحی و انیمیشنسازی. یا اینکه تبدیل بشی به یک دوربین فیلمبرداری سینمایی و در دست کارگردانهای مختلف باشی، شاهد خلق صحنههای بینظیر و ماندگار در دنیای سینما.
شاید هم بخوای جسم یک ابزار باشی، مثلاً یک مکبوک پرو حرفهای که باهاش پروژههای بزرگ کدنویسی، طراحی سایتهای پیچیده، و ساخت اپلیکیشنهای خفن انجام میشه. یا حتی تبدیل بشی به یک کنترلر بازی که در دست گیمرهای حرفهای دنیاهای مختلف رو کاوش میکنه و لحظات هیجانانگیزی رو تجربه میکنه.
تصور کن که میتونستی به جسمهای مختلف سفر کنی؛ از جهان واقعی تا دنیای خیالی، از یک پرندهی آزاد در آسمان تا یک کاراکتر افسانهای در دنیای گیم، از یک لپتاپ در حال کار گرفته تا یک دوربین که لحظات تکرارناپذیر رو ثبت میکنه. هر وقت هم که دلت برای انسان بودن تنگ میشد، میتونستی برگردی به کالبد انسانی خودت و از همهی این تجربهها چیزی با خودت بیاری. شاید دیدت به زندگی، به خودت و به دنیای اطرافت کاملاً تغییر میکرد.
این قدرت که هر روز بتونی چیزی یا کسی متفاوت باشی، بهت این فرصت رو میداد که معنای زندگی رو از زوایای مختلف بفهمی و تجربه کنی. شاید وقتی برمیگشتی، میفهمیدی که زندگی، با تمام محدودیتهاش، خودش یک ماجراجویی بیپایانه است.