نام فیلم : صورت زخمی - سال تولید : 1983 - کارگردان برایان دی پالما
نویسنده : امیر سعید دهقان سال ۱۳۹۶
نقد اجتماعی - سیاسی - روان شناختی
ماجرا به سال 1980 و زمان رهبری فیدل کاسترو در کوبا بر می گردد. فیدل کاسترو در این سال ۱۲۵ هزار نفر از مخالفین رژیم و روح انقلاب را از کشور در یک بازده زمانی ۷۲ ساعته از طریق دریا اخراج و به آمریکا تبعید کرد.
آنتونیو مونتانا (تونی ) یکی از پناهنده سیاسی و مخالفین رژیم کاسترو بود که از کوبا اخراج و تبعید شد . او به اتفاق دوستش مانولو به اردوگاه پناهندگان سیاسی منتقل می شوند.
ابتدا تونی برای بازجویی و پاسخگویی به سوالات تشخیص هویتی به دفاتر پلیس می رود. تونی با توجه به شخصیت قدرت طلب و شوخ طبع خود علیرغم موقعیت پناهندگی به شوخی و متلک گویی با پلیس پرداخت .
تونی در پرسش و پاسخ مربوط به تتو دستش به خرید و فروش و قاچاق دلار به یک توریست کانادایی و سپس دستگیری و زندانی شدن خود اعتراف کرد .
او گفت کمونیستها فقط تعیین تکلیف کرده و در تغذیه ، نوع خوراک و پوشش افراد اعمال نظر می کنند .
در اردوگاه پناهندگان سیاسی فردی به نام عمر که از آدم های فرانک لوپز مافیایی بود به منی (مانولو) پیشنهاد قتل امیلولور بنگا را در قبال دریافت گرین کارت آمریکا و کار در رستورانی در میامی داد .
امیلو شخصی سیاسی و کمونیست بود که در دولت کاسترو به شکنجه و آزار زندانیان و مخالفین رژیم می پرداخت و مورد بی اعتمادی ، حبس و طرد گاسترو قرار گرفته و در اردوگاه به سر می برد .
عمر ادعا میکرد که امیلو برادر او را شکنجه کرده و به قتل رسانده است .
تونی به علت تجربه رفتارهای آزار دهنده استبدادی ، تحکم آمیز و سوء کمونیست ها از پیشنهاد عمر استقبال کرد و آن را پذیرفت .
او در صحنه شورش اردوگاه در یک حرکت تند امیلو را با چاقو مورد ضربت قرار داد و به قتل رساند.
با انجام این کار تونی و دوستش توسط عمر در رستورانی در میامی شروع بکار کردند . عمر در رفت و آمد به رستوران به تونی و منی پیشنهاد تخلیه ۲۰ تن ماری جوانا از کشتی در ازای دریافت نفری ۵۰۰ دلار داد.
تونی ذاتا به هدفهای بزرگ و پول زیاد فکر میکرد و با عصبانیت به عمر گفت ما برای حمالی ، باربری و کارگری به اسکله نمی رویم .
عمر گفت پس کار دیگری را پیشنهاد میکنم درازای جابه جایی ۲ کیلو كوكائين و تحویل به فرانک ۵۰۰۰ دلار دریافت کنید و خطا مساوی مرگ شما خواهد بود .
در صحنه جا به جایی مواد با وجود تلاش هکتور قاچاقچی برای جلب اعتماد تونى و سرقت محموله ، کشتار خونینی به پا شد و یکی از همراهان تونی به طرز فجیعی اره شد. در نهایت تونی با قتل هکتور بسته های کوکائین را به فرانک تحویل داد .
هکتور ابتدا برای سر به نیست کردن اونا سعی داره جو و شرایط رو آرام نگه داره و با صمیمیت شروع میکنه به حرف زدن و نرم کردن و جلب اعتماد توني .
تونی هیچوقت به هیچ کس اعتماد نمیکنه. در این درگیری منی به کمک تونی میاد و تونی هم هکتور رو میکشه و در دیدار با فرانک بسته های كوكائين رو تحویل فرانک میدهند .
این ماجرا دریچه ورود تونی و منی به دنیای مافیا بود. در اولین دیدار آنها ، فرانک از عملکرد تونی در معامله با هکتور تعریف کرد و تونی با بی تفاوتی گفت این کار برای ما یک جور شوخی خنده آور بود که فرانک
خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و گفت من یه آدم پر دل و جرات در تشکیلاتم نیاز دارم
فرانک شخصیتی بود که افراد را برای سود و منفعت خود بکار می گرفت و زمانی که آنها را غیر مفید میدانست و عمر همکاری به پایان می رسید آنها را به قتل می رساند.
در ادامه دوربین در یک حرکت از صحنه رقص مردم و منی و فاحشه اش حرکت میکند و به سمت مافیا قدرتمند کلاب رفته و به جمع تونی و فرانک و عمر وارد میشود تونی بین فرانک و عمر دیده می شود و آنها سعی میکنند نظرتونی رو جلب کنند ( چون یقین داشتند موجب پیشرفت تشکیلات شون میگردد ) تونی جای خودش را باز کرد و نشان داد قدرت و عرضه پا نهادن به دنیایی مافیا دارد.
در رستوران فرانک به تونی از درسها و تجربههای خودش از تجارت می گوید :
قانون اول : هیچ وقت حرص و طمع مردم را دست کم نگیر
قانون دوم: هیچ وقت بالا سر اموالت جانشین نذار
وقتی فرانک میخواهد قانون دوم را بگوید ، الویرا با حالتی خسته و آشفته انگار که بار هزارم هست که این حرفارو میشنوه قانون دوم را بیان می کند.
الویرا همیشه همراه فرانک بوده و فرانک اون رو به همراه همکارهای تجاريش همه جا میبرده و میدید که فرانک تا چه اندازه منفعت طلبه و برای شروع همکاری و جلب رضایت طرف مقابل این حرف ها را میگه و وقتی از او نفع برد طرف را به قتل می رساند.
برای همین فرانک با کنایه ای ریز و غیر مستقیم به الویرا میگه که حواست رو جمع کن .
فرانک وقتی قدرت و شهامت تونی رو میبینه و تونی با آرامش و خونسردی میگه قضیه ربنگا برای ما شوخی بود و شوخی هم بعضی اوقات خوبه عاشق کاراکتر شجاع ، بی پروا و قدرتمند تونی میشه و به گرمی ازش استقبال میکنه و او و منی رو به همراه همسرش برای شام به رستوران دعوت میکنه و سعی میکنه نظر تونی رو بیشتر و بیشتر جلب کند .
تونی با اولین نگاه عاشق الویرا (همسر فرانک ) شد . قدم بعدی برتری طلبی تونی در اظهار علاقه به همسر فرانک بود. او بی پروا به الویرا پیشنهاد رابطه داد و ترسی از فرانک نداشت . و وقتی با مخالفت او روبرو شد با کلمات زننده به تحقیر الویرا پرداخت .
هدف فرانک این بود که تونی براش کار کنه . اما تونی عاشق همسر فرانک میشود. الویرا در صحنه رستوران به فرانک گفت تو همیشه به این رستوران میایی و اگر کسی بخواد تو رو ترور کنه به راحتی بهت دسترسی داره. فرانک به پشتوانه آدمهاش گفت کسی اگر چنین قصدی داشته باشه میکشمش
الويرا شخصیت زن هرزه و معتادی را به تصویر میکشد که در کنار آدم های ثروتمندی مثل فرانک فاحشه های اختصاصی اند و سعی میکنند با تحقیر دیگران کمبودها و امیال خود را ارضا کرده و از این راه احساس مهم بودن کنند . او به تونی میگه دهاتی ولی در بحث ها تونی اونو عزیزم خطاب میکنه .
الویرا میگه من عزیز تو نیستم. تونی مونتانا زمانی که هدفی داشته باشه یا بهش میرسه یا میمیره و چون میدونه صاحب زن فرانک میشه بهش میگه که الان عزیز من نیستی ولی یه چند وقت دیگه میشی .
در موقعیت ها و صحنه های مختلف از نظر قدرت و شرایط مالی ، یک شخصیت ثابت و پایدار همراه با رگه هایی از شجاعت ، قدرت طلبی و خودباوری برای رسیدن به اهداف و پیشرفت در تونی دیده می شود .
در طول فیلم کارگردان تلاش میکند تفاوتهای شخصیتی و تضاد بین تونی و منی را به نمایش بگذارد .
منی توجه و تمرکز زیادی به ارتباط جنسی و معاشرت با زنان و فاحشه ها داشت و به لذتهای آنی و لحظه ای می پرداخت .
تونی به دنبال پیشرفت و رسیدن به قله های ترقی و فتح ثروت و قدرت بود . این تعارض در سکانس خروج از کافه و بحث میان آنها در بیان تفکر و نگرش هر یک مشخص می باشد .
در سکانس کارگری تونی و منی در رستوران وقتی آنها از پنجره مشغول تماشای رفت و آمد افراد پولدار به دیسکو مقابل کافه بودند. منی به اندام های جنسی زنان اشاره کرد ولی تونی با خشم از ماشین و موقعیت مالی و توان خوشگذرانی مردان صحبت کرد.
کارگردان در طول فیلم دو دوست صمیمی و متفاوت را به تصویر می کشد . دو نفر در شرایط و موقعیت یکسان که یکی بر اهداف ، ترقی و قدرت تمرکز داشت و دیگری به دنبال خوشگذرانی و سکس بود . تونی مغز متفکر ، عمل گرا و منی پیرو وزیر دست تونی است .
در حالی که تونی با فرانک در مورد گسترش کار و تجارت صحبت می کرد منی به عشق بازی با زنان می پرداخت .
این تفاوت در ساختار شخصیتی بین تونی و منی کاملا بارز است . توجه ، تمرکز ، خواسته ، نگرش و اهداف متعارض آنها حتی در یک صحنه منی به باسن گارسون دختر و تونی به جایگاه و قدرت فرانک فکر می کنند .
در صحنه حرکت به سمت پاتوق هکتور و محل تحویل کوکائین ها ، منی در حال ارائه نظر درباره اندام دختر هاست در حالی که تونی پیوسته در حال فکر کردن به معاملات و پول هاست با کمی عصبانیت .
در ساحل تونی به منی میگوید اگر ۱۰ سال پیش به آمریکا آمده بودم الان خانه ، ماشین ، استخر و زمین گلف اختصاصی خودم را داشتم و
متی دختری را به تونی نشان میدهد و میگوید این دختر رو ببین میخوام مخش رو بزنم.
در نهایت با وجود دوستی تونی و منی در سکانسهای اوج و قدرت تونی ، منی تنها برای او یک کارمند و زیر دست به حساب می آمد .
تونی از عشق زن فرانک به خودش و دریافت آن از چشم های الویرا به منی میگوید منی میگوید دیوونه شدی ؟ اون زن رئیسه!!
در واقع کسانی که برای منی و امثال او رئیس هستند برای تونی مونتانا تنها موانعی شکستنی هستند که با خورد کردن آنها پا به موفقیت های بیشتر می گذارد.
مانولو به تونی میگه فقط به چیزهایی که داری قانع باش و یادت باشه ما سال پیش کجا بودیم
تونی میگه من گذشته را فراموش کرده ام و دنبال چیزهایی هستم که قراره به سمتم بیایند منی در جواب میپرسد مثلا چه چیزهایی و تونی در جواب میگه :
کل دنیا و هر چیزی که توش هست.
از بهترین و قویترین سکانسهای صورت زخمی سکانسی هست که تونی مونتانا پس از صحنه مورد سو قصد قرار گرفتن و از بین بردن آدم هایی که فرانک لوپز برای کشتن او فرستاده بود و قتل فرانک و مل ، با کت و شلوار هشتصد دلاری پر از خون و صورت و دستهای زخمی بدون کوچکترین درنگی به خانه فرانک میو سراغ الويرا رفته و او را بیدار می کند.
الويرا متعجب و مات و مبهوت میگه تونی ؟ !! چی شده ؟! چه اتفاقی افتاده ؟ !!
تونی میگه پاشو تو با من میای و بعد زخمی و با دست بدن و صورت آسیب دیده می ایسته و با چشمهای گرسنه ای که میخواهد تمام جهان را ببلعد از پنجره به جمله روی بالن تبلیغاتی توی آسمان خیره می شود :
تمام جهان از آن توست "
درست همون چیزی که تونی ذاتا و پیوسته به سمتش کشیده می شد و در فکرش مدام آن را دنبال می کرد.
در ادامه دوربین به سمت نمای دورتر رفته و تونی با خونسردی شروع به سیگار کشیدن میکند. در این نما میبینم تونی در خانه فرانک ایستاده که آلان متعلق به اوست و الویرا در حال جمع کردن وسایل اش است تا همراه تونی برود.
در این سکانس میتوان به نگرش و کمال گرایی ای بسیار شدید تونی اشاره کنیم
او با حریصی تمام به سراغ زنی که میخواست میرود و با دست هایی خونی و آسیب دیده و انگشترهای گران قیمت در دست ، پتو را کنار می زند و او را تصاحب میکند.
چشم های تونی تماما دنبال قدرتهای بیشتر مراحل بالاتر و دستاوردهای بیش تر است با قفل نگاه تونی بر روی جمله تمام جهان از آن توست " این سکانس همراه با موسیقی با تناژ قدرت طلبی تمام می شود.
تونی جزء کاراکترهای کمال گراست او در هر مرحله ای بیش و بیشتر میخواد و هیچگاه راضی نیست . خواست تونی قدرت بیشتر شرایط بهتر و تجملات بیشتره .
تونی در صحنه ای به منی میگوید من تمام دنیا و هر چی توش هست را می خواهم . او نشان داد برای پا گذاشتن بر پله های موفقیت و پیشرفت و بالا رفتن از آنها تنها احتیاج به مهر تایید خود داریم.
پدر تونی در کودکی خانواده را رها کرده بود و در صحنه ای تونی به الویرا میگوید من توی جوب آب و در کنار لات ها بزرگ شده ام.
تونی بعد از شروع کار با پول سراغ مادر و خواهرش می رود و به آنها می گوید دیگه نیازی نیست نگران پول باشید . اما مادرش با گرفتن پول از تونی مخالفت کرد و گفت این پولهای کثیف و راه کسب آن از کشتن آدم ها و تجارت مواد است . ولی خواهرش جینا خوشحال شد و از پیشنهاد تونی استقبال کرد .
مادر تونی به زندگی همراه با زحمت ، تلاش و کار معتقد بود و دخترش (جینا ) را کم توقع و تلاشگر تربیت کرده بود .
جينا بعلت شرایط سخت ، محرومیت در دوران کودکی از دست دادن پدر و سرکوبی تمایلات ظرفیت بودن در شرایط تفریح ، آزادی و نداشت و به فساد کشیده شد.
ثروت تونی و پولی که او در اختیار خواهرش گذاشت باعث ولگردی ، خوشگذرانی و عیاشی جینا شد و او را راهی کازینو کرده و به آغوش پسرها انداخت
بعد از کشته شدن فرانک و مل و تصاحب زنی که تونی عاشقش شده بود و تشکیل باندش وارد دوران اوج او میشویم که با همراهی باندش در مراسمی بسیار با شکوه و تشریفاتی عروسی خود را برگزار میکند ، برای خواهرش یک آرایشگاه اختصاصی میخرد ، تجارت و کارش را گسترش داده و عمارت خودش را بنا می کند.
همکاری تونی با سوسا شروع شد ، تجارت خود را گسترش داد ، روز به روز قوی تر و ثروتمند تر شده و سیل پول به سمت او سرازیر می شود .
کارگردان به خوبی دنیای کثیف و وحشیانه مافیا را به تصویر میکشد.
آدم هایی که به ظاهر ارتباط خوبی با هم دارند ، به هم اعتماد دارند ولی در باطن هیچ اعتمادی وجود ندارد تنها حرص ، ثروت طلبی ، کمال گرایی و منفعت طلبی است که در روابط موج می زند. گلوله و پول در دنیای مافیا حکومت می کند.
در دنیای مافیا هر چقدر انسان بالاتر میرود کشتار ، خونخواهی ، قدرت طلبی و ثروت طلبی اش بیشتر میشود و به دنبال آن اعتیاد به مواد مخدر و سکس روز به روز افزایش می یابد.
استرس و فشارهای روانی نهفته در این بین باعث می شود فرد برای آرامش به مواد مخدر و روابط جنسی پناه بیاورد .
از طرفی هر چقدر نفوذ و قدرت بیشتر میشود شرایط هم سخت تر میشود
زن در دنیای مافیا صرفا حکم یک اسباب بازی جنسی را دارد . برای سران مافیا زنهای زیبا و خوش اندام از یک سو برای به رخ کشیدن در مقابل همکاران و دیگران و از سوی دیگر ابزاری برای سکس و ارضای امیال جنسی هستند.
جينا و منى عاشق هم میشوند ولی منی جرات بیان این مطلب را پیش تونی نداشت و احساساتش را کنترل و پنهان میکرد .
تونی با کشتن منی بعلت سوء تفاهم در رابطه او با جینا و خودکشی خواهرش که بسیار برایش عزیز بود از خود بیخود شده و با سر کشیدن
مواد مخدر با چنان خشم و بهت زدگی با مهاجمین روبرو می شود که حتی درد ناشی از گلوله ها را حس نمیکرد و فریاد می زد که من گلوله های لعنتی شما را می گیرم .
در آخرین سکانس دوربین در فضای تیراندازی و درگیری در منزل تونی و سقوط او از بالکن پس از اصابت گلوله از پشت سرش و گیجی شدید ناشی از مصرف مواد مخدر ، به داخل استخر، مسیری را از استخر تا بالا و جایی که کره زمین را در دستان فردی که سمبل دنیاخواهی و سلطه طلبی بود به نمایش میگذارد تا مسیر از قدرت به انحطاط را نشان دهد
شخصیت قدرتمند تونی در نهایت در نابودی و مرگ خاتمه می یابد . آنچه تونی را به انحطاط کشید قدرت طلبی ، زیاده خواهی و از
خود بیخودی او بود .
در واقع تجمل گرایی ، قدرت طلبی ، اعتیاد و خواسته های بی پایان تونی تبدیل به تیر خلاص و توقف او گردید.
چگونگی و علل شکل گیری امپراطوری تونی و سقوط آن در جریان فیلم و سکانسهای آن قابل بررسی و تحلیل روان شناختی است .
تونی در فقیر و غنی بودن چیزی را مانع و سد راه خود نمی دانست و در مقابل هر فردی می ایستاد و پاسخ او را میداد. خواه مامور بازجویی ، فرانک یا هر فرد دیگری .
قدرت در ذات تونی و بخشی از وجود او بود . ثروت ، قدرت و رفتارهای هیجانی مانند قتل ، جنایت ، زن بارگی ، دزدی و...... انسان را دچار ولع و سیری ناپذیری کرده و انجام و ادامه این رفتارها را برایش آسان ، لذت بخش و همیشگی خواهد نمود .
کارگردان نشان میدهد انسان در نهایت به به آنچه می خواهد می رسد . قدرت پتانسیلی در وجود انسان است که تفکرات و باورهای او را شکل می دهد .
تونی آدمهای مقابلش را سوسکهای کثیفی میدید و تا آخرین نفس برای رسیدن به هدف های خود می جنگید .
تونی به دنبال سبک زندگی و ساختن آن با خواسته هایش هست و خود رو سرگرم تفریحات و خوشگذرانی های زودگذر نمی کند .
ویژگی های بارز شخصیتی تونی صداقت ، روراستی ، رک گویی و
ثبات اخلاق و رفتاری بود .
تونی از همون اول دستور میداد . همان طور که به عمر گفت من جنس هارو تحویل میدهم .
قدرت در تمام رفتارها و ژستها و زبان بدن تونی کاملا مشخص است مثلا در هنگام صحبت کردن لبهایش را به سمت پایین و با حالت بی تفاوتی نگه میداره یا در حالت ایستادن سینه ها را به جلو گرفته و کاملا ریلکس به چشمان طرف مقابل خیره شده و محکم و واضح صحبت می کند
تونی قدرت روانی خود را با حرکت نرم و راه رفتن همراه با آرامش و بی تفاوتی به دیگران نشان میدهد. این رفتارها اطمینان او را از دست یابی به تمام اهدافش نشان میدهد . او مورد تحسین و احترام تمام کسانی بود که با او معامله میکردند .
ایفای نقش آل پاچینو در نقش تونی مونتانا از قویترین نقاط فیلم است :
دو نقشی که آل پاچینو را تبدیل به ستاره کرد یک نقش تونی مونتانا در فیلم صورت زخمی بود و دیگری مایکل کورلئونه در پدرخوانده که کاراکتر مایکل در پدرخوانده شخصیت ویژه ای داشت که یک پسر تحصیل کرده ای بود که از ارتش به خانواده برگشته و به دنبال ازدواج با نامزدش است پسر عاقل و البته کم حرف و با رفتاری که نسبت به برادران دیگرش به خصوص سانی خیلی آرام و با منطق و سیاست بود و حتي نمي تونست حتی یک نفر را به قتل برساند که در پارت های دو و سه به سبب رفتار منطقی و شخصیت متفکری که داشت مورد تایید پدرش قرار گرفت و وقتی روی صندلی قدرت می نشیند و جای پدر ( ویتو کورلئونه ) را میگیرد شروع به قتل و ادامه دادن راه پدر میکند تا جایی که حتی برادرش فردو که عاشقانه مایکل را دوست داشت را به قتل میرساند من عاشق سکانس آخر فیلم هستم
جایی که تونی بعد از کشتن بهترین و صمیمی ترین دوستش کشته شدن خواهرش با تمام قدرت شروع به جنگیدن میکنه و افراد سوسا رو که از خشم و قدرت تونی حیرت زده شده بودن رو تیکه تیکه میکنه و هر چقدر بیشتر خون میریزه وحشی تر میشه و وحشیانه تر حمله میکنه تا جایی که حتی وقتی گلوله های افراد سوسا بدنش رو پاره میکنه باز هم فریاد میزنه تمام گلوله هاتون رو روی من خالی کنید من هنوز وایسادم
تا جایی که از پشت مورد اصابت گلوله قرار میگیره و از بالا به حوض خودش میفته و در خون خودش غرق میشه چیزی که بیشتر از همه از کاراکتر تونی منو تحت تاثیر قرار میده ذات قدرت طلب و کمال گراش هست که اونو ما تو همه جا همه سکانسها از اول فیلم تا پایان فیلم می بینیم مثل کنترل گرایی در پیش فرانک بابت قراردادی که خودش با سوسا بسته بود زنی که در نهایت بهش رسید ماشین هایی که خرید
حتی علاقه ی شدیدش به ببرها که در آخر هم ببر خودش رو خرید
و افرادی که در نگاهش مثل یه سوسک جلوه میکنند
شخصیت تونی مونتانا با ژستهای راه رفتن و نشستن ، لم دادن ، گشاد نشستن ، حرف زدن، فحاشی های رکیک ، شوخی و متلک ، سیگار کشیدن ، لهجه کوبایی ، عصبانیت ، فریاد زدن و ست ترکیبی کت و شلوار سفید و قرمز کاراکتری که دیگر در سینما تکرار نخواهد شد و من بی نهایت شیفته اش هستم .
تونی در رستوران بابیلون در کنار عمر و فرانک در حالی که فرانک با قهقهه های خبیث سعی در جذب تونی دارد به الویرا فکر می کند و به فرانک سرسری جواب می دهد.
او در سکانس خرید ماشین به زور الویرا را میبوسد . آلوده شدن تونی به مواد مخدر نتیجه علاقه به الویرا بود .
موسیقی فیلم اثری فوق العاده از Paul Engemann به نام push it to the limit از آلبوم Scarface هنگام به اوج رسیدن تونی موسیقی سبک راک متن موسیقی بیان پیشرفت، به اوج رسیدن ، ریسک کردن ، جسارت ، شکستن محدودیتها و جلو رفتن است .
این موسیقی راک دقیقا اعتقادات ، تفکرات ، کاراکتر ، باورها و کمال گرایی تونی را بیان می کند.
موسیقی راک و متال با صدایی خشمگین ، قدرتمند و جنگ طلب گیتار الکتریک ضربه ای قوی دراماتیک از نقاط قوت فیلم است که هنوز بعد از گذشت ۳۵ سال قابلیت احساس و ادراک دارد .
تلاقی و گره خوردن صحنه به اوج رسیدن تونی با موسیقی راک و صدای بلند و قوی
موسیقی راک یعنی
حرکت به سمت بالا
جنگ قدرت
قدرت درونی آزاد شده
فریاد زدن
بیان خواسته ها
شهامت تجلی یافته
دعوت به جنگ
جاری شده در روح
تونی از طریق فرانک با سوسا و تجارت مواد مخدر آشنا میشود.
سوسا کارخانه تولید مواد مخدر داشت و به فردی برای بازیابی و فروش نیاز داشت.
او وقتی تونی ، شخصیت کنترل گرش ، هوش ، زیرکی ، ذکاوت و قدرت تحلیل او را میبیند فورا به وی پیشنهاد همکاری می دهد.
فرانک از بابت معامله با سوسا عصبانی میشود و شروع به داد کشیدن می کند ولی تونی در مقابل با منطق شروع به تحلیل معاملات کرده و گفت قرار دارد به نفع ماست و باید واردات و صادرات و تجارت را گسترش دهیم و بزرگ فکر کنیم .
فرانک به تونی درباره سوسا هشدار داد و مجدد بهش یادآوری کرد که کسانی در این کار دوام می آورند که راهشان را مستقیم می روند و تجملات زن ها و زرق و برق آنها را کور نمی کند.
تونی سراغ الویرا میرود و با اون درباره ازدواج و تشکیل خانواده صحبت میکند.
بعد در وارد شدن به کلاب ملتونی را وادار به صحبت کردن میکند و بابت اینکه تونی را به پلیسهای دیگر لو ندهد و اینکه با تونی همکاری کند و دشمنان تونی دشمنان او هم باشند تونی را تهدید و از او درخواست رشوه سنگینی میکند
مل سر کارآگاهی هست که از طرفی با قاضیها و دادگاه ها رابطه خوبی دارد و هم دوست صمیمی فرانک است و سعی میکند از پلیس بودن و جایگاهی که در دستگاههای دولتی و قضایی دارد استفاده کند مل با تهدید کردن تونی و در عین حال همکاری با وی از قدرتش استفاده
می کند.
بعد از رفتن ملتونی به سراغ الویرا میرود که فرانک میآید و او را تهدید میکند. تونی با قدرت جواب فرانک را میدهد و بعد از رفتن فرانک و الویرا تونی با کسی مواجه میشود که داشت خواهرش را به دستشوییی میبرد.
تونی شروع به دعوا با خواهرش میکند آن فرد را کتک زده و بیرون می کند و خواهرش را بدست منی می سپارد تا به منزل ببرد.
در این سکانس خشم و عصبانیت در چهره و چشمان تونی کاملا بارز است طوری هیچ کدام از صداهای اطرافش را نمی شنود و یک راست به سمت آن فرد حمله می کند.
بعد از رفتن خواهر تونی دوربین به روی مردی که استند آپ کمدی میکند و صدای خنده های مردم میرود و بعد روی تونی میآید که با تمام وجودش در فکر الویرا اس و لم داده و دارد سیگار می کشد.
که ناگهان آدم کش های فرانک او را مورد سو قصد قرار میدهند ولی تونی با کشتن آنها و خارج شدن از کلاب زنده میماند و به منی زنگ میزند و به سراغ فرانک می رود.
در اینجا تونی ترفندی را به کار میبرد او به نیک میگوید راس ساعت زنگ بزن دفتر فرانک و بگو : «ما به گا رفتیم "
فرانک منتظر جواب آدم هاش برای کشتن تونی بود . وقتی نیک ( آدم تونی ) زنگ میزنه و اون جمله رو میگه فرانک به جهت خصلت دو رومیگه الویرا بود و میپرسه کی میای خونه؟ و در آخر فرانک اعتراف به خیانتی که کرده بود میکنه
ولی هنگام قتل چون فرانک میگه من خودم مستقیما کسی رو نکشته بودم تونی با لحن و رفتاری تحقیر آمیز دستور قتل فرانک رو به مانولو میده
و بعد مل رو که بعد از اون موقع که در کلاب در مقابل تونی قدرت نمایی میکرد رو با یه شوخی که خود مل می خواست با بلیط فرست کلاس بره مسافرت مثل یک سوسک میکشه و ارنی رو عضو باند خودش
میکنه .
حرکت دوربین در زمان به اوج رسیدن تونی بسیار قابل توجه است .
حرکت از تابلو املاک مونتانا به سمت باند تونی و حرکت آنها به سمت ملکی دیگر حرکت از تابلو آرایشگاه جینا به سمت تونی و باندش
حرکت از نمای دور و عروسی مجلل به کلوز آپ یا نمای نزدیک تونی و همسرش یا حرکت از کلوزآپ تلویزیون جکوزی خونه به سمت نمای دور برای نشان دادن دستاوردها و قدرت و ثروت تونی
جينا (خواهر تونی ) دختر ۱۹ ساله ای است عاشق برادرش و با توجه به شرایط سنی و نوجوانی دوست دارد مانند هم سن هایش با جنس مخالف ارتباط داشته باشد ، لذت سکس را تجربه کند به دیسکوها و کلاب ها برود تفریح کند و به خودش برسد .
مادر جینا و تونی از خانواده هایی است که پایبند به اصول اخلاقی و دینی هستند که زندگی کردن و بدست آوردن پول و شرایط زندگی بهتر را به قیمت گذشتن از خط قرمزهای دینی نمی خواهند .
تونی به علت عشقی که به خواهرش دارد میخواهد که او تا جوان است از زندگی لذت ببرد بنابراین به او پولهای هنگفتی میدهد و همین کار باعث ورود ناخواسته جینا به دنیای وحشی مافیا و درگیری بین آنها میگردد.
جینا در شرایط محدود بزرگ شده بود ولی به یکباره با پول بزرگی که تونی به او میدهد و از آن خانه فقیرانه به دیسکوهای خیلی لاکچری وارد می شود.
دختر جوانی که شناختی از روابط و تجارتهای مافیا ندارد ناخودآگاه بوسیله تونی وارد این دنیای کثیف میشود. منی در راه با جینا صحبت میکند.
جينا به علت بلوغ احساس بزرگ شدن و مستقل شدن دارد و وقتی منی او را تایید میکند که آره خب بزرگ شدی چون نیاز به تایید شدن داشت به منی علاقه مند می شود.
کاراکتر سوسا :
سوسا شخصیت زیرک و موذی دارد و به قول فرانک مثل یک مار می ماند و به محض اینکه به او خیانتی شود نیشش را فرو میکند که البته خود سوسا هم این را به تونی گفته بود که : اصلا سعی نکن به من خیانت کنی تونی
سوسا فردی بسیار باهوش بود که همیشه قبل از اینکه کسی بخواهد اقدامی علیه اش انجام دهد، به قول معروف ، سرش را زیر آب می کرد شخصی که همیشه حواس و توجه اش همه جا است درست عین یک مار افعی
حتی از زبان بدن تونی میفهمیم که فکرش چقدر درگیر کار هست و مدام دنبال بالاتر رفتن بیشتر تصاحب کردن و قوی تر شدن و پولدار شدن
و فکر منی خالی است و به هیچ چیز فکر نمی کند جز سکس و رابطه جنسی
رابطه با همسر : از جهت کمال گرایی تونی وقتی به هدفش و ازدواج با کسی که عاشقش بود رسید دیگر به دنبال جلب نظر و رابطه عاطفی با او نیست و تنها زنش را تحقیر و کنترل میکند .
در حقیقت الویرا هم حکم یکی از دست آوردهایش را داشته است ( مثل یک کالا ) ناراحتی الویرا از جانب توهینهای تونی دیگر برای او اهمیت ندارد.
الویرا از زنان دنیای مافیا است. آنها اعتیاد به مواد مخدر دارند و اسباب بازی جنسی سران مافیا هستند
الويرا وقتی میبیند که تونی ازش خوشش آمده میداند بودن با تونی یعنی رسیدن به پول و زرق و برق
الويرا خیلی سریع به تونی میگه :
پس فرانک چی ؟!
و تونی میگه فرانک دوام نمی آورد
زن هایی که حواسشان به منافعشان هست و باید بدانند از کی جدا شوند و به کی بچسبند
انتهای فیلم تونی با به اوج رسیدن به مواد مخدر (کوکائین) اعتیاد پیدا میکند و بر اثر فشارهای روانی کارش این اعتیاد که برای ایجاد آرامش است روز به روز بیشتر میشود. حالا که او به اوج رسیده و با افراد
قدرتمندترین مانند سوسا ارتباط کاری و تجاری دارد، ارتباطات تجاری
، حفظ موقعیت و کنترل افراد و خانواده سخت تر میشود.
امیر سعید دهقان - سال ۱۳۹۶