محتوایی که این روزها در فضای مجازی تولید میشود ، یک ویترین بسیار زیبا از انسان دوستی و حمایت حداکثری مردمی را برای خود ایجاد کرده است .
اما در باطن هر محتوای تولید شده آیا باز همین احساس نیز وجود دارد و دیده می شود ؟
ما در روزهایی قرار گرفتیم که به صورت خلاصه شرح می دهم تا بعدا که خواستیم این متن رو بخوانیم ، قطعا متوجه بشویم که شرایط چگونه بوده است.
یک سال از پاندمی کویید 19 گذشته و مردم درگیر این بیماره شده اند و تقریبا قرنطینه همه را خسته کرده و دقیقا در دو هفته گذشته ما دو ورزشکار و پیشکسوت ورزشی را از دست دادیم .
مرگ حق است و از مرگ آنها ناراحت هستیم ولی چیزی که جگر ما را سوزانده است ، این مرگ نیست بلکه نحوه فوت این عزیزان است .
ما این دو عزیز را مفت مفت از دست دادیم .
در این بین رفتارهایی را هم از مردم عزیزمان مشاهده کرده ایم که واقعا موضوع اشاره شده در مقدمه همین مطلب را پررنگ تر میکند .
مردمی که طرفدار ورزشکار ملی خود هستند ، مردمی که عاشق پیشکسوت هنرمندشان هستند اما برای این عشق و طرفداری ، چه رفتاری از خود نشان می دهند ؟
و چندین رفتار دیگر
این واقعا یک پاندمی بد تر از خود بیماری کویید 19 است ، مردم ما دیگر از مرگ لذت می برند ، شاید اینگونه نشان ندهند ، اما این مرگ هرچقدر خاص و ویژه باشد قطعا برای ترند شدن و دستمایه ای برای پرداختن به آن قوی تر است .
ما آنقدر درگیر خشونت شده ایم که خود پرداختن به خشونت ، درونمان را ارضا میکند ، عده ای باعث و دلیل خشونت ، عده ای منتشر کننده آن و عده ای خواننده این اخبار هستند .
هنوز به یاد دارم که قبل از اینترنت عمومی و شبکه های اجتماعی چطور سر چهارراه ها روزنامه های زرد که اتفاقات خاص و ویژه جنایی را منتشر میکرد ، طرفدار داشت
ما چقدر با همین اشتیاق یک مقاله علمی را میخوانیم ؟ ما چقدر با همین اشتیاق برای خرید یک شاخه گل قدم بر می داریم ؟ ما برای کمک کردن به یکدیگر چقدر مشتاق هستیم ؟
ما فقط دوست داریم روی موج ایجاد شده از فلاکت و بدبختی یک نفر سوار شده و اسکی کنیم . یک ویترین آدم خوب هم برای خودمان می سازیم .
یادم هست که در تابستان همین امسال در دفترم میزبان جمشید آریا ( جمشید هاشم پور ) بودم و در لحظه ای که درخواست کردم عکس دو نفره بگیریم با هم ، ایشون به لبخندی گفتند که بیاید عکس دو نفره برای انتشار بعد مرگ ام رو هم بگیرید و این جمله خیلی ناراحتم کرد که چرا یک استاد بزرگ سینمایی کشور اینطور متوجه شده و واقعیت را اینقدر تلخ مطرح میکنه .
همین چند روز پیش خانم سحرزکریا با حالتی بسیار پر درد و عصبانی فریاد می زدند که واکسن بخرید ، از هرجا که لازم هست بخرید ، فقط بخرید .
فرد دیگری خیلی جالب زیر عکس مرحوم علیرضا انصاریان نوشته بود : شهید واکسن
من قرار نیست از این دولت حمایتی کنم ، زیرا که اصلا نه وظیفه من است و نه قابل حمایت است .
من فقط نگران مردم ام هستم ، مردمی که باید به مهربانی ، به خوشحالی به شادی بپردازند ، اینگونه اسیر اخبار شده اند ، می دانم که نمی شود فراموش کرد ولی حداقل اگر آتشی را خاموش نمی کنیم ، خودمان هیزم در آن نریخته و به وسط آتش نپریم .
میدانم قطعا همه شما اکنون بر من خواهید تاخت و قطعا ناراحت هستید که شما که گشنه نیستی نمیتوانی درک کنی گشنه بودن چیست .
اما ای مردم عزیز ایران زمین ، فارغ از هر مساله سیاسی بیاییم به یک نکته خوب نگاه کنیم ، به خنده های علیرضا انصاریان ، دنیا را از زاویه چشمان فردی مثل او ببینیم .
دوست خوب ام رضا شجیع مطلب بسیار زیبایی در اینستاگرام خودش نوشته است و تقاضا دارم حتما بخوانید .
و بهتر است که کمتر عصبانی باشیم .
اینکه در شرایط سخت ، عصبانی نباشیم یعنی اینکه کار درستی را انجام داده ایم وگرنه در شرایط عادی کار خاصی نکرده ایم.