ویرگول
ورودثبت نام
Hamid Amirsemsari
Hamid Amirsemsari
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

من در محل کارم میخندم ، پس آدم جلفی هستم !!

هر بار که در سازمان های مختلفی از بیست سال گذشته تاکنون ، بعد از گذراندن مسیر های ساده و سخت به چرخه همکاری وارد شده و در محیطی که از جنس خودم ( همکاران ) قرار گرفته ام ، بیشترین میزان چالش ها را داشته ام .


شاید مسیری درد آور برای حضور در یک تیم و در انتها خروج از همان تیم را تجربه کرده ام . به عنوان یک مدیر در ده سال آخری که بیشتر تیمی را مدیریت کرده ام ، تجربه های مختلفی را داشتم و هر روز از کار کردن با یک تیم شاید یک جهان درس است .

ما اغلب مواقع درک صحیحی از موقعیتی که هستیم را نداشته و دچار بحران هایی شده و گاهی خودمان برای هیجان روزمره خود دست به تولید بحران می زنیم .

در بزرگترین شرکت های دنیا هم قوانین به شکلی نوشته می شود که شاید در ظاهر خیلی ساده و بسیار عادی و حتی آزادانه باشد ، اما در حقیقت یک سخت گیری کاملا برنامه ریزی شده ای را در خود پنهان دارد .

بنده در یک دوره که موضوع کارکردن بدون ساعت اجباری ورود و خروج مد شده بود و اکثر کمپانی ها دنبال بکارگیری روشهایی مثل کمپانی فیس بوک و اپل رو داشتند ، در سازمانی بودم که مدیریت محترم عامل دچار چنین توهمی شده بود و به پیشنهاد خودش این قانون ساعت اجباری حضور را بر داشت و همه پرسنل محترم مختار بودند که هر ساعتی دوست دارند بیایند و هر ساعتی دوست دارند خارج بشوند .

دیگه روند کار مهم نبود و نتیجه گرایی محض مد نظر بود .

ابتدای این برنامه انگیزه خیلی زیاد شده بود و با این برنامه موفقیت کوتاه مدتی رخ داد ، همه همکاران خوشحال بودند ، مدیرعامل هم با نگاهی مغرورانه به من نشان می داد که دیدی من درست میگفتم و تو اشتباه میکنی


در مدتی کمتر از یک فصل ما احساس و انگیزه سابق را در بین پرسنل نمی دیدیم و دیگر آن رویالیتی به برند رو در رفتار پرسنل نداشتیم و کمی رفتار ها مشکوک شده بود و حتی شادی اولیه ای که وجود داشت دیگر از بین رفته بود .

بعد از یک مدت تقریبا مثل شیفت مدارس شبانه تازه کار از ساعت 15:00 به بعد شروع میشد و شرکت صبح ها گوئی گرد مرده پاشیده باشند ، غرق در سکوت بود .

آمار های مالی نشان می داد که پرسنل به برنامه های خود نخواهند رسید ، اما دیگر استرسی هم نداشتن که اگر یک روز این آمار منفی باشد باعث اخراج آنها بشود .

در همین روزها بودیم که یک روز آقای مدیر عامل با عصبانیت از اداری خود درخواست کرد که آقایان فلانی و فلانی اخراج و بقیه هم در سالن اجتماعات جمع شده و قانون ساعات کاری آزاد هم لغو بشود .

من در عین کنجکاوی خیلی منتظر بودم که ببینم دلیل این تصمیم چیست ، خب تنها مخالفی بودم که در این سازمان حضور داشته و از ابتدا اعلام کرده بودم که این روش یک آینده سراسر به شکست را تحمیل خواهد کرد.

در جلسه مدیرعامل اعلام کرد که نیروی مربوطه ای که حقوق ثابت از این سازمان میگیرد به اشتغال در سازمانی دیگر مشغول شده و تایم اجباری را در آنجا گذرانده و برای برند رقیب کار میکرده و از اینجا هم حقوق دریافت میکرده و متناسب با اعتبار چند ساله از سرریز ارتباطات اش به موفقیت هایی هم می رسیده است ولی برای رشد و افزایش این موفقیت دیگر تلاشی نمیکرده است.

این خبر را اتفاقی مدیرعامل متوجه شده و هر دو نفر همکاران موفق من رو که شاید 8 سال هم در اون شرکت حضور داشتند اخراج کرد .

یک تصمیم اشتباه مدیرعامل باعث شد که متخصص ترین و وفادار ترین های سازمانش به بی وفاترین و بی انگیزه ترین نیروهای اون تبدیل بشوند .

باید خیلی صبورانه و خیلی با درایت تصمیم گرفت ، تا زمانی که مثل فیس بوک و اپل نشدی که اجازه نداری از روش اونها استفاده کنی


موفق باشید

همکارانمدیرعاملتصمیم مدیریتیاپلفیس بوک
فقط پانزده دقیقه در روز با من باش ، همین مقدار کافیست #کتاب #ح_ا_س
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید