چهار ماه قبل بود ، فکر کنم توی اواسط اسفند ماه بودیم که یک انرژی در درون دلم مثل زمزمه با خودم بهم گفت که چقدر خوب میشه که بتونم جمیع و خلاصه تجربیات تلخ و شیرین خودم رو به هشت نفر هدیه بدم .
بابت همین موضوع هم درصفحه شخصی لینکدین ام یک آگهی اطلاع رسانی منتشر کردم و در این آگهی هم یک لینک پرسشنامه قرار دادم تا همه عزیزانی که تمایل دارند با تکمیل این پرسشنامه به مسیر جذب هدایت بشن .
قشنگ یادم هست که وقتی روز بعد از انتشار در لینکدین به اعضای در دفترم و همکارانم گفتم ، تصور می شد که شاید هشت نفر متقاضی پیدا نشه و دوستانی بودن که میگفتن که اگه کسی ثبت نام نکرد ، دو نفر روی ما حساب کن .
همون روز اول ، شصت نفر متقاضی اعلام آمادگی کردن و در گزارشی که در پایان روز نام نویسی داشتم مشخص شد که دویست نفر رسما این پرسشنامه رو تکمیل کردن.
متن آگهی اول لینکدین رو از اینجا بخونید
متن گزارش اول لینکدین رو از اینجا بخونید
از بین این دویست نفر توانستم با مطالعه و ایجاد یک فرآیند تکمیلی به انتخاب 25 نفر رسیده و در یک گروه این دوستان عزیز رو دعوت کردم که با دو جلسه لایو در خدمت عزیزشان بودم
مجموع گفتگو های درون این گروه و لایو رسیدیم به اینکه 120 دقیقه از 888 دقیقه مانده بود .
120 دقیقه حساس که در اصل انتقال تجربه های خاص من بود .
هشت عزیز مهربان را از این گروه دعوت کردم و از مابقی عزیزان خداحافظی کردم
این هشت عزیز
مجید نظری
سعید صفری
مژگان فاضلی
علی محمدی پور
از قبل به عزیزانم اطلاع رسانی کرده بودم که روز هشتم تیرماه یعنی عید قربان امسال در دفتر خودم در خدمت این عزیزان هستم و قراری که از قبل داشتیم تا اینکه در ساعت 8 شب در طلوع بی نشان ها و در کنار عمواکبر و تعدادی از این عزیزان باشیم را تغییر داده بودم و از ساعت 10:00 صبح تا ساعت 13:00 به مدت 180 دقیقه معاشرت و به آموزش گذشت .
در 60 دقیقه اول هشت عزیزی که همراهی آنها باعث افتخار من بود به معرفی خودشان پرداخته و روند حضور در این صندلی از بین 500 نفر را تعریف میکردند و همگی اشاره میکردند که چطور شد که این لحظه توی این صندلی حضور دارند
من هم در 120 دقیقه مطالبی را مطرح کردم که رازهای درونی ام بود و تقریبا 99 درصد این مطلب را به هیچ کسی نگفته بودم و شاید هم نخواهم گفت .
به همین سادگی این دوره ای که معروف به 888 شده هم تمام شد و خاطره اش در ذهن من همیشه خواهد ماند .