ویرگول
ورودثبت نام
امیرحسین شعبانی‌نژاد
امیرحسین شعبانی‌نژاد
خواندن ۸ دقیقه·۴ سال پیش

پرماجرا مثل 6 ماهِ اول سال 99

سلام من امیرحسین شعبانی نژاد هستم و این اولین بلاگ پست من توی ویرگوله. تو این پست می‌خوام براتون از تجربه شیش ماهِ اول سال 99 که برای خودم خیلی 6 ماهِ جذابی بود، بگم.

اول باید بگم که حوزه کاری تخصصی من دیجیتال مارکتینگه. درسته من یک دیجیتال مارکترم ولی نه از اونا که همه چی از دیجیتال مارکتینگ رو بلدن. من سئو، شبکه‌های اجتماعی، تولیدمحتوا، استراتژی محتوا و استراتژی‌های کسب و کارهای آنلاین برای بخش مارکتینگ رو تا حدودی بلدم و بقیه حوزه‌ها رو هم تا حد زیادی آشنا هستم باهاشون.

خب اوایل امسال بود که من بعد از فارغ‌التحصیلیم از دوره دیجیتال مارکتینگ رهنماکالج دنبال کار بودم. من همیشه دنبال یه کار پاره وقت بودم ولی خب چون این ترم به خاطر ویروس کرونا شرایط دانشگاه‌ها مجازی بود، دیگه فرصت رو برای یه کار تمام وقت مناسب دیدم و شروع کردم.

این وسط یه نکته هم بگم که خیلی از این کارهایی که تو این پست ازشون حرف می‌زنم به طور موازی پیش رفتن پس من سعی می‌کنم همه رو بدون هیچ ترتیب خاصی بگم براتون :)))

یه نکته دیگه رو هم بگم که من یزدی هستم و اون موقع ساکن یزد بودم و همینطور که واضحه یزد یه کم برای شغل ما یعنی دیجیتال مارکتینگ هنوز جا نیفتاده کامل و خب پیدا کردن یه کار ایده‌آل (نه خیلی خفن و نه خیلی داغون :) ) یه کم سخت بود.

خب همین موقع‌ها بود که دوستم پارسا بهم زنگ زد و گفت با یه آژانس دیجیتال مارکتینگ تو یزد دارم کار می‌کنم و یه کم مشورت می‌خوام ازت. گفتم یزد؟ آژانس دیجیتال مارکتینگ؟ شوخی می‌کنی!

خلاصه بعد از یکی دو بار صحبت کردن بهم گفت امیر نظرت چیه خودت کارشون رو انجام بدی؟ منم استقبال کردم و همینطوری شد که طی یکی دو جلسه با مدیرعامل اون شرکت آقای شرافت، من همکاریم رو به طور رسمی با آژانس دیجیتال مارکتینگ تکتاز شروع کردم.

آژانس دیجیتال مارکتینگ تکتاز
آژانس دیجیتال مارکتینگ تکتاز


تا اینجا من یه کار تمام وقت داشتم و به عنوان مدیر دیجیتال مارکتینگ تکتاز داشتم کار می‌کردم. اینم رو بگم که ما توی تکتاز بیشتر روی پروژه‌های مدیریت شبکه‌های اجتماعی و بعضا سئو و طراحی کمپین‌های سوشال مدیا کار می‌کردیم. اوایل تیم‌مون خیلی کوچیک بود...

نکته‌ی جالب و چالشی این قسمت این بود که من باز اینجا هم سنم از همه کمتر بود اوایل؛ ولی خب خیلی سعی کردم که سنم به چشم نیاد هیچ موقع و تا حد زیادی موفق بودم توی این قضیه :)

با اضافه شدن پروژه‌ها تصمیم گرفتیم تیم رو توسعه بدیم. خب اینجا شروع یه چالش بزرگ برای ما بود. بله دقیقا! چالش ما نبود نیروی متخصص درست حسابی برای موقعیت شغلی تولید کننده محتوا و دیجیتال مارکتر بود. بعد از یه عالمه مصاحبه که با افراد مختلف گرفتیم (که خود مصاحبه گرفتن خودش کلی جذاب بود برای من توی اوایل مسیر کاری حرفه‌ایم)، دیدیم ای بابا :( کسی که ما می‌خوایم نیست. با مدیرعاملمون یه تصمیم گرفتیم و گفتیم که شروع می‌کنیم نیروی متخصص تولید محتوا رو خودمون پرورش می‌دیم.

بله دقیقا :)) اولین تجربه آموزش دادنِ جدی من...

اینجا دیگه شوخی بردار نبود؛ من باید هرچیزی که بلد بودم رو به اعضای جدیدی که پیش‌نیازهای پذیرش ما رو داشتن و وارد دوره کارآموزی عملی ما شده بودند، یاد می‌دادم و خروجی کارمون و کار بچه‌های تازه وارد قرار بود سرنوشت شرکت رو رقم بزنه. پس مهم بود.

کلی استرس داشتم. بعد از مصاحبه‌ها 10 نفر ورودی ما رو پذیرفته شدن و رایگان وارد دوره کارآموزی ما شدن.

استرس جلسه اول

هنوز که یادم میاد اون جلسه رو برام حس خوبی داره. از لرزش صدا و دست بگیرید تا زمانی که 10 نفر جلوی من نشسته بودن و من پا تخته بودم تا مفاهیم اولیه دیجیتال مارکتینگ رو براشون توضیح بدم و هی از شدت استرس ماژیک از دستم می‌افتاد. نیم ساعت اول همینجوری گذشت و بعد از این که با بچه‌ها بیشتر آشنا شدم با مشارکت خودشون کانال‌های مختلف دیجیتال مارکتینگ رو با هم نوشتیم و دیگه تقریبا یخمون آب شد.

بعد از یه تمرین وب‌گردی که به بچه‌ها دادم، بلافاصله رفتیم سراغ مبحث بعدی. نگاه ساعت کردم دیدم 4 ساعته رو پا وایسادم و مشارکت خود بچه‌ها مبحث بعدی رو هم که بخش‌بندی بازار (Segmentation) بود رو تموم کردیم.

خودمونیم ولی 4 ساعت خیلیه :)) یادمه دو سه روز اول همینجوری گذشت و بعد دیگه بیشتر کارهای ما عملی بود و بچه‌ها باید روی پروژه‌های واقعی شرکت که براشون تعریف شده بود، چیز‌هایی که یاد گرفته بودن رو انجام می‌دادن و بعد با هم بررسی می‌کردیم و اشکال‌ها رو رفع می‌کردیم.

خب این از تجربه آموزش دادن حضوری من! بریم سراغ غیر حضوری...

بعد از این که دو سه جلسه از این آموزش‌ها گذشت، از اون 10 نفری که اومده بودن روز اول، 5 نفر بیشتر با ما نموندن و بقیه به دلایل مختلف انصراف دادن همون اوایل. (یکی علاقه نداشت، یکی پرستار بود نمی‌تونست بیاد، یکی دید واقعا آسون نیست :)) )

از اونجایی که ما به 10 نفر نیاز داشتیم گفتیم یه دوره دیگه برگزار می‌کنیم ولی این دفعه به خاطر محدودیت فضای شرکت تصمیم گرفتیم غیرحضوری پیش ببریم.

بابا من تجربه حضوریشم سخت بود برام چه برسه به غیرحضوری!!!!

باز مصاحبه گرفتیم و این دفعه با گرفتن یه ورودی از بچه‌ها دوره رو شروع کردیم (پول رو به خاطر این گرفتیم که هرکی میاد واقعا بخواد بمونه :) ). اوایل فقط پلتفرم‌های برگزاری جلسات آنلاین رو با هم بررسی می‌کردیم و تست می‌کردیم. اسکایپ، اسکا‌ی‌روم، ای‌سمینار و سرویس وبینار پروفایل گزینه‌های ما بود.

در نهایت رسیدیم به اسکایپ خودمون؛ راحت و بی‌دردسر!

تجربه کلاس آنلاین هم سختی‌های خودش رو داشت؛ از آماده کردن اسلاید‌ها بگیرین که واقعا نفس‌گیر و سخت بود (هر جلسه شاید 5-6 ساعت وقت می‌گرفت از من). چه روزهایی که من بعد از یه خواب یکی دو ساعته به بچه‌ها درس دادم. از جمع‌آوری محتوا و آوردنشون در قالب اسلاید تا طراحی پاورپوینت باعث می‌شد وقت زیادی ازم گرفته بشه.

نمونه اسلایدهام
نمونه اسلایدهام


خداروشکر این یکی هم به خوبی گذشت...

از خروجی این دوره‌ها بخوام بگم اینه که الان از اون 15 نفر، تقریبا 10 نفر مشغول به کارن توی تکتاز به عنوان تولید کننده‌ی محتوا و از شغلی که دارن درآمد دارند.

شاید خیلی ساده به نظر برسه ولی این دوره‌هایی که ازشون صحبت کردم هر کدوم یه ماه و نیم تا دو ماه طول کشید و حدودا 4 ماه درگیرش بودیم ولی واقعا تجربه خوب و لذت‌بخشی بود. کلا آموزش خیلی جذابه واسه من...

واسه تجربه جذابِ بعدی آماده‌ هستید؟ (خودشیفته رو ببین)

داستان ابرها رو شنیدین؟ اگر نشنیدین حتما یه سر به سایت ابرآروان بزنید. داستان جالبی داره...

خب داستان ابربازی رو می‌خوام براتون بگم. ابربازی از اونجایی شروع شد که من دیدم ابرآروان یه مسابقه داره برگزار می‌کنه که متخصصین حوزه‌های مختلف برنامه‌نویسی، هوش مصنوعی، دیجیتال مارکتینگ، دیزاین و خلاصه هر چیزی که یه تیم استارتاپی واقعی نیاز داره، دور هم جمع بشن و یه محصول ابری واقعی بسازن. خیلی جذاب بود برام.

جذابیتش بخاطر اینا بود:
آزمون ورودی، رقابت، جایزه خفن و خب ساختن یه کسب و کار که برای خودمونه :)))

چی از این بهتر!

مسابقه رو ثبت‌نام کردم و آزمون ورودی رو دادم. خب حقیقتا قرار بود مسابقه خیلی بزرگتر از حالت فعلیش که برگزار شد، برگزار بشه؛ ولی به خاطر ویروس کرونا کلا مسابقه غیرحضوری شد و فکر کنم دلیل کمتر شدن شرکت کننده‌ها هم همین بود.

رتبه برتر شدم :)

آزمون ورودی برگزار شد و من با رتبه دوم (نمی‌دونم چقدر شرکت کننده داشت) تو حوزه دیجیتال مارکتینگ قبول شدم. بعد اوایل خرداد بود که فرآیند تیم سازی شروع شد و من تو یه تیم هشت نفره (با خودم) عضو شدم. از همون روزهای اول جلسات متعددی گذاشتیم؛ از انتخاب ایده تا مشخص شدن وظایف هرکدوممون موضوعات جلسه‌مون بود.

کاسب - دست‌آورد ابربازی

در نهایت ایده‌ی ما شد کاسب؛ سرویسی برای افزایش نرخ تبدیل. یه توضیح راجع به کاسب بدم اول:

با کاسب، به راحتی واکنش مناسب با رفتار کاربران وبسایتتون رو نمایش بدید. این واکنش‌ها می‌تونن بنر، انیمیشن، مودال و المان‌های گرافیکی براساس هدف‌های مختلف باشن. کافیه به داشبورد مدیریت سایتتون وارد بشید و اولین واکنشتون رو بسازید. اگر وبسایتی دارید و تعامل با مخاطبین‌تون براتون مهمه، حتما یه سر به پنل کاسب بزنید!

روز ارائه ابربازی برای داوران رسید...

نوبت به ارائه جلوی داورها رسید و با نظر تیم قرار شد من ارائه بدم. ارائه غیرحضوری بود و خب از استرسش کمتر می‌کرد ولی باز هم کار خیلی سختی بود ارائه دادن جلوی داورهایی که سرنوشت محصول ما قرار بود به دستشون رقم بخوره.

ارائه رو دادیم و هم خودمون و هم داورها از ارائه‌مون راضی بودن و ما امیدمون واسه اول شدن و برنده شدن جایزه بیشتر شده بود. حالا باید دو هفته صبر می‌کردیم تا نتایج مشخص بشه. انقدر دیر گذشت این دو هفته که نگم براتون -___-

روز اختتامیه - ما جزو تیم‌های برتر بودیم؟

خب جواب این سوال برای ما خیلی ناراحت کننده بود. چون بر خلاف انتظارمون، کاسب جزو 4 تا تیم برتر نشد :(( ولی از اون طرف اتفاق خوبی افتاد و اونم این بود که ما جزو هشت تا تیمی بودیم که قرار بود شناسا و تریگ‌آپ، مجموعا 1.5 میلیارد تومن روی اون‌ها سرمایه گذاری کنند.

اولین جلسه حضوری بعد از دو ماه کار تیمی - جای حسن خالی بود اینجا
اولین جلسه حضوری بعد از دو ماه کار تیمی - جای حسن خالی بود اینجا

اولین محصول تیمی خودمون که جذب سرمایه کرده! خیلی برای من اتفاق بزرگی بود؛ ولی اول شدن هم کلی انگیزه‌مون رو افزایش می‌داد از طرفی جایزه 300 میلیونی هم جذاب بود برای همه‌مون. یه جمله رو توییت کرده بودم که می‌خوام اینجا هم بهش اشاره کنم راجع به کاسب و ابربازی:

#ابربازی به ما این باور رو داد که می‌شه محصولِ واقعیِ ابری تولید کرد! این باور رو داد که می‌شه بدون این که ۸ نفر همو ببینن با هم تیم بشن. ثابت کرد می‌شه حتی #برنده نباشیم ولی امید داشته باشیم برای برنده شدن در ادامه مسیر. من به #کاسب ایمان دارم. بچه‌ی ما هم یه روزی بزرگ می‌شه :))

راستی اگر می‌خواهید راجع به فرآیند کامل و اتفاقاتی که تو ابربازی افتاد بیشتر بدونید حتما مقاله امیررضا رو بخونید و به هیچ وجه از دستش ندید. چون خیلی کامل توضیح داده.

اینم یه عکس برای معرفی بیشتر بچه‌ها + تخصص‌هاشون
اینم یه عکس برای معرفی بیشتر بچه‌ها + تخصص‌هاشون


خوشحال می‌شم توی توییتر هم من رو دنبال کنید.

الان که دیگه تابستون تموم شده! یه ماه هم از تموم شدنش گذشته...

وارد شدن به پاییز برای من همراه بود با خداحافظی با تکتاز و مهاجرت به تهران برای کار! همون دو سه هفته اول فهمیدم که سخت بودنش بیشتر از اون چیزیه که فکر می‌کردم.


ایشالله 6 ماه دوم سال هم همین قدر پر از تجربه باشه که بتونم یه پست دیگه راجع بهش بنویسم.

ممنون که تا اینجا همراه من بودین. خوشحال میشم با نظراتتون بهم انرژی بدید و این که اگر تجربه‌ای دارید، با من به اشتراک بذارید و یا از طریق راه‌های ارتباطی مختلف مثل تلگرام، اینستاگرام، توییتر و یا لینکدین بهم یه پیام بدید تا بیشتر با هم گپ بزنیم و بیشتر از تجربه‌های هم استفاده کنیم.


دیجیتال مارکتینگتجربه شغلیتجربه کاریابربازیآموزش آنلاین
یک بازاریاب دیجیتال جوان که عاشق آموزش دیدن و آموزش دادنه :))
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید