امیرطاها رحیم‌دل
امیرطاها رحیم‌دل
خواندن ۶ دقیقه·۶ روز پیش

نقد فیلم پسربچه | 1921 The Kid

پوستری از فیلم پسربچه 1921
پوستری از فیلم پسربچه 1921

سال ۱۹۲۱، یعنی بیش از یک قرن پیش، سرچارلز چاپلین، اولین فیلم سینمایی بلند رسمی خودش را ساخت. چاپلین مؤلف، در این فیلم هم همه‌کاره بوده و نویسندگی، کارگردانی، تهیه‌کنندگی، بازیگری و ساخت موسیقی را برعهده داشت. موسیقی که در سال ۱۹۷۲ توسط خودش به نسخهٔ بازسازی‌شدهٔ فیلم اضافه شد. «پسربچه» از دو جهت در آثار چارلی چاپلین دارای اهمیت بالایی‌ست؛ یک، اینکه اولین فیلم سینمایی بلند چاپلین محسوب شده و دیگر اینکه با این‌وجود که اولین اثر بلند اوست، یکی از مهم‌ترین، شناخته‌شده‌ترین و بهترین آثارش بوده که نمرهٔ بالایی هم دریافت کرده.

تمامی امضاهای چاپلین در این فیلم هم حفظ شده. یا در واقع با توجه به اینکه این اولین اثر سینمایی اوست، بهتر است بگوییم این فیلم شروعی بوده بر این فوت‌وفن‌ها. در این اثر هم چاپلین، The Tramp یا همان ولگرد معروف را به عنوان نقش اصلی بازی کرده. اما جنس عاشقی در اولین فیلمش کمی متفاوت‌تر از فیلم‌های دیگر اوست. در اینجا ما ولگردی را می‌بینیم که عشق و محبتش را تمام‌وکمال، به‌عنوان سرپرست، به یک پسربچه ابراز می‌کند. داستان از آنجایی شروع می‌شود که مادری با بازی ادنا پرواینس، به‌دلیل قضاوت‌ها و فشارهای جامعه، فرزند نامشروعش را در اتومبیل فردی اشرافی رها می‌کند تا فرزندش آیندهٔ درستی داشته باشد. چاپلین این عمل را با جمله: «زنی که تنها گناهش مادر بودن است» نشان می‌دهد. چالش اصلی و بحران فیلم آنجاست که این اتومبیل توسط سارقانی دزدیده شده و کودک به‌صورت اتفاقی به دست کاراکتر ولگرد می‌افتد. از طرفی مادرِ فرزند که از این موضوع باخبر شده، با نهایت بی‌تابی به دنبال فرزندش است و از این طرف هم چالش‌های زیادی برای ولگردی که حتی معلوم نیست بتواند از پس زندگی خودش بر بیاید، به وجود آمده و مسئولیت سنگینی در جهت نگهداری و مراقبت از کودک بر دوش اوست. پنج سال گذشته و ما در فیلم دو داستان موازی را دنبال می‌کنیم. در یک طرف، زندگی مادرِ فرزند که اکنون تبدیل به ستاره‌ای مشهور و ثروتمند شده و هنوز هم یاد فرزندش در دلش پاینده است، و در این راستا کمک‌هایی را به فرزندان و خانواده‌هایی که اوضاع نابسامانی دارند انجام می‌دهد که یکی از این فرزندان، پسر خودش است که به او هم کمک‌هایی را انجام می‌دهد. یکی از نقاط جالب فیلم اینجاست؛ تعلیقی که مخاطب از آن باخبر است، اما کاراکترها خیر.

ادنا پرواینس در نقش مادر پسربچه
ادنا پرواینس در نقش مادر پسربچه

در سمت دیگر، ولگردی را می‌بینیم که به شغل شیشه‌بری مشغول شده و با همکاری پسربچه‌ای که نامش را جان نهاده، هر روز به کار می‌رود. شکستن شیشه از جان و تعمیر آن با ولگرد!

جان، زیر دست تربیت ولگرد، پسری کاری، محکم، با جربزه و به‌اصطلاح مرد بار آمده! که در بحث‌ها و جدل‌ها با افراد، گلیم خود را به‌خوبی از آب بیرون می‌کشد.

در سکانسی ما شاهد دعوای جان با پسربچه دیگری هستیم که در این صحنه مردم شهر به جای جدا کردن و خاتمه دادن به این موضوع، غرق در تماشای این جدال شده و شروع به تشویق کردن این دو کودک می‌کنند که صحنه‌ای طعنه آمیز و تامل برانگیز است. اما در این صحنه هم برای اینکه فضای فیلم با اتمسفر این دعوا توام نشود، چاپلین از دل این دعوا هم کمدی ساخته و آنرا تبدیل به نبردی بین جان و پسربچه می‌کند و مانند یک مربی به پسرش مشورت می‌دهد که چگونه پیروز شود!

چاپلین در فیلم، از طنز برای کاستن از تلخی واقعیت استفاده می‌کند. صحنه‌هایی مثل پنجره‌شکستن و ترمیم، یا مبارزهٔ بچه‌ها در کوچه، هم خنده‌دارند، هم نمایندهٔ تلاش شخصیت‌ها برای حفظ کرامت خودشان‌اند در دل فقر و سختی.

جکی کوگان و چارلی چاپلین در پسربچه
جکی کوگان و چارلی چاپلین در پسربچه

همه‌چیز طبق روال و با آسودگی خاطر درحال پیش رفتن است که بحران اتفاق می‌افتد. بحران چیست؟ پسر مریض می‌شود. ولگرد دکتر خبر می‌کند. دکتر متوجه می‌شود که ولگرد پدر او نیست و مقامات می‌آیند تا پسربچه را با خود به یتیم‌خانه ببرند. در این صحنه با وجود اینکه مامور بالادست یتیم‌خانه در چند قدمی ولگرد ایستاده و می‌تواند به راحتی با او صحبت کند، اما تمامی حرف هایش را به نگهبان زیر دستی که کنارشان ایستاده می‌زند تا به ولگرد انتقال دهد. تصویری که چاپلین از اختلاف مقامی بین مامور و مردم عادی وجود دارد، ایجاد می‌کند و طعنه‌ای دیگر در فیلم است. در ادامه ماموران سعی در جدایی پسربچه از ولگرد برای بردن به یتیم‌خانه دارند. در اینجا یکی از معروف‌ترین و احساس‌برانگیزترین سکانس‌های تاریخ سینما را می‌بینیم. سکانس جدایی پسربچه از ولگرد. می‌بینیم که چاپلین از یک پسربچهٔ ۵ ساله چگونه بازی گرفته، و جکی کوگان که نقش آن را بر عهده دارد، چه بازی‌ای به نمایش می‌گذارد. بی‌شک در این صحنه شاهد یکی از دراماتیک‌ترین صحنه‌ها در تمامی آثار چاپلین و در تاریخ سینما هستیم.

سکانس مشهور لحظه جدایی پسربچه از پدر
سکانس مشهور لحظه جدایی پسربچه از پدر

در ادامه، ولگرد جان را یواشکی پیش خودش برمی‌گرداند و مادرِ فرزند هم از نامه‌ای که خودش با دستخط خودش پیش پسرش گذاشته، او را شناسایی کرده و به خانهٔ خودش برمی‌گرداند و ولگرد را هم با رویی باز به آن خانه راه می‌دهد و پایانی خوش برای فیلم رقم می‌خورد.

«پسربچه» در ۱ ساعت و ۸ دقیقه، شما را حسابی درگیر می‌کند. فیلم چالش‌های زیادی دارد. موقعیت‌های مختلفی در مکان‌های مختلفی رخ می‌دهد. افراد مختلفی مسیر روایت را در دست می‌گیرند و بدون هیچ زیاده‌گویی، مختصر و مفید، روایتی جذاب را بیان می‌کند. روایتی منسجم که کاملاً برای مخاطب ملموس است و ارتباط خوبی با آن برقرار می‌کند. موسیقی که توسط خود چاپلین ساخته شده بی نقص است و ضرب آهنگ آن و افکت های صوتی بسیار دقیق و به موقع بوده و مطابق با صحنه و میزانسن، ریتم آن هم در تغییر است. همچنین جلوه های بصری و طراحی صحنه‌ای که در سکانس خواب دیدن و عالم رویای ولگرد مشاهده می‌شود، حرفه‌ای و دقیق انجام شده و نمونه‌ای چشم‌گیر در زمان خودش است که هزینه زیادی هم بابت آن شده است. چاپلین در «پسربچه»، از ولگرد و جان قهرمان می‌سازد و این مفهوم را به بیننده انتقال می‌دهد که حتی در دل سختی و مشقت و فقر، انسانیت و خانواده مهم‌ترین چیزها هستند. پسربچه با او نسبت خونی نداشت، اما او، با آن وضعیتی که داشت و با تمام مشکلاتی که به شکل‌های مختلف، توسط افراد مختلف و از جاهای مختلف برایش به وجود می‌آمد، با جان و دل از جان مراقبت می‌کرد. او جان را مانند پسر واقعی‌اش دوست داشت و او را در برابر هر چیزی در امان گذاشته و پیش خودش نگه می‌داشت. خودش صندلی سالم نداشت اما برای جان صندلی فراهم می‌کرد؛ و در این میان از کمدی های با نمک چاپلین مانند تقسیم بسیار دقیق پنکیک به یک اندازه و کوتاه نیامدن از سهم خودش، داستان را جذاب‌تر کرده است. در میان مشغله هایی که هرروز در زندگی داریم، پسر بچه در حدود ۱ساعت می‌تواند هم با کمدی و درام دلنشینش حالمان را خوب کند و هم در زمانی کوتاه، مفهومی عمیق را به مخاطب انتقال دهد.

فیلمتاریخ سینمافیلم سینماییچارلی چاپلینسینما
یادداشت هایی دلی و خام دستانه بر آثار سینمایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید